Dictiornary-Farsi | مکمل صحیح | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
true complement	مکمل صحیح


Other Matches

Hear hear!	صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
rational number	عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
complement	مکمل
supplement	مکمل
supplements	مکمل
supplemented	مکمل
complementing	مکمل
supplementing	مکمل
complements	مکمل
complemented	مکمل
nine's complement	مکمل 9
two's complement	مکمل 2
complementarity	مکمل
complementary	مکمل
ten's complement	مکمل 01
completive	مکمل
one's complement	مکمل یک
integrant	مکمل
supplementary	مکمل
complements	مکمل دهدهی
objective complement	مکمل موضوع
complementing	مکمل دهدهی
radix complement	مکمل مبنا
complements	متمم مکمل
supplementary	اضافی مکمل
complementary	زاویه مکمل
supplementary costs	هزینههای مکمل
self complementing code	کد خود مکمل
nine's complement	مکمل دهدهی
true complement	مکمل واقعی
complements	حد مجاز مکمل
integral part	جزء مکمل
complement	متمم مکمل
additional moment	لنگر مکمل
complementary factors	عوامل مکمل
complementary goods	کالاهای مکمل
complementary goals	اهداف مکمل
integrant	جزء مکمل
complementary resources	منابع مکمل
codicil	مکمل وصیتنامه
codicils	مکمل وصیتنامه
complement	حد مجاز مکمل
complementary demand	تقاضای مکمل
complementing	حد مجاز مکمل
complementing	متمم مکمل
additional <adj.>	مکمل اضافی
complemented	مکمل دهدهی
complemented	حد مجاز مکمل
codicillary	مکمل وصیتنامه
complemented	متمم مکمل
complement	مکمل دهدهی
complementary colors	رنگهای مکمل
fan cameras	دوربینهای مکمل
additional bending moment	لنگر خشمی مکمل
supplement	الحاق زاویه مکمل
supplementing	الحاق زاویه مکمل
supplements	الحاق زاویه مکمل
makeweight	چیز یاعضو مکمل
supplemented	الحاق زاویه مکمل
rollover	صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
the i. parts of a whole	بخش هایی مکمل یک چیزدرست
complementing	رقم دودویی که مکمل شده است
complemented	رقم دودویی که مکمل شده است
complement	رقم دودویی که مکمل شده است
complements	رقم دودویی که مکمل شده است
back up	اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up	اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
complementing	با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complements	با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complement	با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complement	با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complemented	با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complemented	با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complementing	با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complements	با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
true <adj.>	صحیح
correct	صحیح
corrects	صحیح
exacted	صحیح
real <adj.>	صحیح
Quite [so] !	صحیح!
authentic	صحیح
integers	صحیح
integer	صحیح
fea	صحیح
indecorous	نا صحیح
exacts	صحیح
exact	صحیح
correcting	صحیح
in order	صحیح
i see	ها! صحیح !
simon pure	صحیح
integral	صحیح
accurate [correct] <adj.>	صحیح
accurate	صحیح
righting	صحیح
valid	صحیح
righted	صحیح
right	صحیح
authentical	صحیح
correct <adj.>	صحیح
judiciously	صحیح
all right	صحیح
exact <adj.>	صحیح
good	صحیح
proper	صحیح
well advised	صحیح
proper <adj.>	صحیح
integer number	عدد صحیح
integer variable	متغیر صحیح
orderly <adv.>	بطور صحیح
homozygote	صحیح النسب
integral number	عدد صحیح
indue order	به ترتیب صحیح
authentic document	سند صحیح
orderly <adv.>	بصورت صحیح
genuine tradition	حدیث صحیح
eugenic	صحیح النسب
neatly <adv.>	بطور صحیح
neatly <adv.>	بصورت صحیح
tidily <adv.>	بصورت صحیح
incorrupt	صحیح و بی عیب
tidily <adv.>	بطور صحیح
safe and sound	صحیح وتندرست
to be proper for	صحیح بودن
the ticket	کار صحیح
drill	روش صحیح
valid contract	عقد صحیح
valid transaction	معامله صحیح
spot-on	دقیقا صحیح
A correct answer.	جواب صحیح
up front <idiom>	روراست ،صحیح
aright <adv.>	بطور صحیح
duly <adv.>	بطور صحیح
that is right	صحیح است
rightly <adv.>	بصورت صحیح
rightfully <adv.>	بصورت صحیح
properly <adv.>	بصورت صحیح
duly <adv.>	بصورت صحیح
justly <adv.>	بصورت صحیح
correctly <adv.>	بصورت صحیح
aright <adv.>	بصورت صحیح
correctly <adv.>	بطور صحیح
rightly <adv.>	بطور صحیح
ok	صحیح است
rightfully <adv.>	بطور صحیح
proper fraction	کسر صحیح
properly <adv.>	بطور صحیح
justly <adv.>	بطور صحیح
right you are	صحیح است
exact	صحیح عین
righting	درست صحیح
affirmative	صحیح است
righting	به طور صحیح حق
integers	عدد صحیح
true	خالصانه صحیح
truer	خالصانه صحیح
whole numbers	عدد صحیح
truest	خالصانه صحیح
rightly	بطور صحیح
integer	عدد صحیح
drilled	روش صحیح
whole number	عدد صحیح
exacts	صحیح عین
round	عدد صحیح
right	درست صحیح
roundest	عدد صحیح
considered	با اندیشه صحیح
right	به طور صحیح حق
righted	درست صحیح
exacted	صحیح عین
drills	روش صحیح
okay	صحیح است
righted	به طور صحیح حق
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
correctly <adv.>	بطور درست و صحیح
duly <adv.>	بطور درست و صحیح
justly <adv.>	بطور درست و صحیح
integer	عدد صحیح [ریاضی]
compos mentis	دارای مشاعر صحیح
properly <adv.>	بطور درست و صحیح
right oh!	صحیح است بچشم
rounded	بصورت عدد صحیح
rightfully <adv.>	بطور درست و صحیح
rightly <adv.>	بطور درست و صحیح
aright <adv.>	بطور درست و صحیح
hit the nail on the head <idiom>	یافتن انتخاب صحیح
impolitic	مخالف رویه صحیح
whole number	عدد صحیح [ریاضی]
In perfect condition (shape).	کاملا" صحیح وسالم
whole numbers	اعدد صحیح [ریاضی]
counting numbers	اعدد صحیح [ریاضی]
azimuth fine adjustment	تنظیم قوس صحیح
correctly	بطور درست و صحیح
authority	منبع صحیح و موثق
to do right	کار صحیح کردن
characters	عدد صحیح خصوصیت
systemoless	فاقد سیستم صحیح
soundly	بطور صحیح و سالم
positive integer	عدد صحیح مثبت