Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
exterminable
نابودساختنی قابل انهدام
Other Matches
disposable end item
اماد یا اقلام قابل انهدام
devastation
انهدام
stramash
انهدام
extinguishment
انهدام
extermination
انهدام
destroy
انهدام
destroying
انهدام
disposal
انهدام
destruct
انهدام
destroys
انهدام
destruction
انهدام
exterminative
انهدام کننده
destructible
انهدام پذیر
survival
رهایی از انهدام
bacteriolysis
انهدام باکتری
extinction
اعدام انهدام
survivals
رهایی از انهدام
destructibility
قابلیت انهدام
subversion
انهدام تخریب
destruction
اتلاف انهدام
probability of kill
احتمال انهدام
demolitions
ویران سازی انهدام
demolition
ویران سازی انهدام
exterminative
مایه انهدام یا انقراض
exterminatory
اسباب نابودی مایه انهدام یا انقراض نابودسازنده
cryptocustodian
مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
disposal
انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
sensible
قابل درک قابل رویت
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
achievable
قابل وصول قابل تفریق
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
incapable
نا قابل
ablest
قابل
abler
قابل
thorough paced
قابل
apt
قابل
good
قابل
qualified
قابل
able
قابل
acceptor
قابل
solvable
قابل حل
sensible
قابل حس
capable
قابل
dissoluble
قابل حل
soluble
قابل حل
opens
قابل بحث
operable
قابل درمان
opened
قابل بحث
open
قابل بحث
pasturable
قابل چرا
pardoable
قابل عفو
partible
قابل افراز
separable
قابل تفکیک
extendable
قابل تعمیم
observable
قابل مراعات
operable
قابل علاج
newsworthy
قابل انتشار
persuadable
قابل تشویق
piceous
قابل اشتعال
plantable
قابل کشت
namable
قابل ذکر
elastic
قابل ارتجاع
multiplicable
قابل تکثیر
knowable
قابل دانستن
nota bene
قابل توجه
numerable
قابل شمارش
omissible
قابل حذف
open cheque
چک قابل انتقال
multipliable
قابل تکثیر
moveable
قابل تغییر
increasable
قابل ازدیاد
regrettable
قابل تاسف
inventible
قابل اختراع
inventible
قابل جعل
irrecusable
غیر قابل رد
trustworthy
قابل اعتماد
irrigable
قابل ابیاری
pivoting
قابل چرخش
judicable
قابل قضاوت
justiciable
قابل دادرسی
realizable
قابل تحقق
kenspeckle
قابل شناسایی
enforceable
قابل اجرا
enforceable
قابل اجراء
digestible
قابل هضم
investigable
قابل رسیدگی
interconvertible
قابل تبدیل
insurable
قابل بیمه
apparent
قابل رویت
imaginable
قابل درک
detectable
قابل کشف
inferable
قابل استنباط
inferible
قابل استنباط
inflamable
قابل اشتعال
justifiable
قابل توجیه
inflective
قابل صرف
inflexional
قابل صرف
inhabitable
قابل سکنی
inoculable
قابل تلقیح
noticeable
قابل توجه
inquirable
قابل تحقیق
inspirable
قابل تنفس
leviable
قابل تحمیل
licensable
قابل اجازه
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
mentionable
قابل ذکر
merchantable
قابل معامله
eligible
قابل انتخاب
negotiating
قابل انتقال
negotiates
قابل انتقال
negotiated
قابل انتقال
negotiate
قابل انتقال
merchantable
قابل فروش
mibeable
قابل استخراج
minable
قابل استخراج
mistakable
قابل اشتباه
mobilizable
قابل تجهیز
drinkable
قابل اشامیدن
meltable
قابل ذوب
medicable
قابل معالجه
limpsey
قابل انحناء
limpsy
قابل انحناء
limsy
قابل انحناء
livable
قابل زیستن
livable
قابل معاشرت
livable
قابل زندگی
liveable
قابل زیستن
liveable
قابل معاشرت
liveable
قابل زندگی
machinable
قابل تراش
macroscopic
قابل رویت
maintainable
قابل نگاهداری
selectively
قابل انتخاب
selective
قابل انتخاب
moot
قابل بحث
redeemable
قابل ابتیاع
remediable
قابل علاج
remissible
قابل اغماض
removable
قابل رفع
removable
قابل انتقال
removable
قابل عزل
renderable
قابل ارائه
rentable
قابل اجاره
repairable
قابل جبران
venial
قابل عفو
reparable
قابل جبران
remarkable
قابل توجه
repeatable
قابل تکرار
serviceable
قابل استفاده
expendable
قابل خرج
remittable
قابل پرداخت
reimbursable
قابل پرداخت
objectionable
قابل اعتراض
thankworthy
قابل سپاسگزاری
vulnerable
قابل حمله
comprehensible
قابل درک
intelligible
قابل درک
intelligible
قابل فهم
refillable
قابل تعویض
reflexible
قابل انعکاس
refractile
قابل انکسار
refrangible
قابل انکسار
registrable
قابل ثبت
regulable
قابل تعدیل
replaceable
قابل تعویض
realizable
قابل درک
respirable
قابل تنفس
restorable
قابل اعاده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com