Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
English
Persian
incapacitate
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitated
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitating
ناتوان ساختن محجور کردن
Other Matches
disables
ناتوان ساختن
disabling
ناتوان ساختن
disable
ناتوان ساختن
disable
ناتوان ساختن از کارانداختن
disabling
ناتوان ساختن از کارانداختن
disables
ناتوان ساختن از کارانداختن
invalidates
ناتوان کردن
disenable
ناتوان کردن
invalidated
ناتوان کردن
invalid
ناتوان کردن
debilitate
ناتوان کردن
invalidate
ناتوان کردن
invalids
ناتوان کردن
disable
ناتوان کردن
disabling
ناتوان کردن
disables
ناتوان کردن
interrupt
ناتوان کردن وقفه
interrupts
ناتوان کردن وقفه
interrupting
ناتوان کردن وقفه
enervate
ناتوان کردن بی اثرکردن
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
non compos mentis
محجور
incapable
محجور
insolvent
محجور
under interdiction
محجور
addled
<adj.>
گیج و ناتوان در درست فکر کردن
sui juris
غیر محجور
wards
محجور حفافت بخش
ward
محجور حفافت بخش
commenting
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
comment
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
commented
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
gruel
عاجز کردن ناتوان کردن
ward
اطاق عمومی بیماران بستری صغیری که تحت قیومت باشد محجور
wards
اطاق عمومی بیماران بستری صغیری که تحت قیومت باشد محجور
unfit
<adj.>
ناتوان
incapable
<adj.>
ناتوان
unable
ناتوان
inable
<adj.>
ناتوان
invalids
ناتوان
incapable
ناتوان
impuissant
ناتوان
invalid
ناتوان
impotent
<adj.>
ناتوان
incapacitated
<adj.>
ناتوان
disabled
ناتوان
incompetent
<adj.>
ناتوان
asthenic
ناتوان
infirm
ناتوان
handicapped
ناتوان
decays
که ناتوان میشود
irretentive
ناتوان در نگاهداری
decay
که ناتوان میشود
feebler
ناتوان عاجز
impotent
ناتوان اکار
feeble
ناتوان عاجز
sickly
ناتوان رنجور
sicklier
ناتوان رنجور
feeblest
ناتوان عاجز
sickliest
ناتوان رنجور
decaying
که ناتوان میشود
debilitant
ناتوان کننده
weakling
ناتوان بی بنیه
debilitation
ناتوان سازی
debilitative
ناتوان کننده
weaklings
ناتوان بی بنیه
decayed
که ناتوان میشود
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
disable pulse
تپش ناتوان ساز
stalling torque
گشتاور پیچشی ناتوان
inability to box
ناتوان از ادامه دادن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineers
اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
engineered
اداره کردن طرح کردن و ساختن
getting
مجاب کردن ساختن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
get
مجاب کردن ساختن
work up
ترکیب کردن ساختن
gets
مجاب کردن ساختن
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
provides
میسر ساختن تامین کردن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
assimilating
تلفیق کردن همانند ساختن
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
prepares
مهیا ساختن مجهز کردن
assimilated
هم جنس کردن شبیه ساختن
illuminating
درخشان ساختن زرنما کردن
redargue
متهم ساختن تکذیب کردن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
internalize
باطنی ساختن داخلی کردن
detects
کشف کردن نمایان ساختن
entombing
دفن کردن مقبره ساختن
internalised
باطنی ساختن داخلی کردن
internalises
باطنی ساختن داخلی کردن
entomb
دفن کردن مقبره ساختن
internalising
باطنی ساختن داخلی کردن
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
internalized
باطنی ساختن داخلی کردن
subduing
مقهور ساختن رام کردن
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
surprises
متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprise
متعجب ساختن غافلگیر کردن
indicate
نمایان ساختن اشاره کردن بر
localising
محلی کردن موضعی ساختن
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
indicated
نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicates
نمایان ساختن اشاره کردن بر
internalizes
باطنی ساختن داخلی کردن
illuminate
درخشان ساختن زرنما کردن
localize
محلی کردن موضعی ساختن
subdues
مقهور ساختن رام کردن
subdue
مقهور ساختن رام کردن
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
illuminates
درخشان ساختن زرنما کردن
emboss
مزین کردن پرجلوه ساختن
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
retard
کند ساختن معوق کردن
trump up
<idiom>
ساختن ،درمغز اختراع کردن
assimilate
تلفیق کردن همانند ساختن
fraternised
برادری کردن متفق ساختن
improvising
انا ساختن تعبیه کردن
provide
میسر ساختن تامین کردن
obliges
وادار کردن مرهون ساختن
assimilates
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilates
تلفیق کردن همانند ساختن
fraternizes
برادری کردن متفق ساختن
obliged
وادار کردن مرهون ساختن
fraternizing
برادری کردن متفق ساختن
fraternized
برادری کردن متفق ساختن
fraternize
برادری کردن متفق ساختن
fraternises
برادری کردن متفق ساختن
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
please
خشنود ساختن کیف کردن
improvise
انا ساختن تعبیه کردن
improvises
انا ساختن تعبیه کردن
fraternising
برادری کردن متفق ساختن
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
admires
متحیر کردن متعجب ساختن
lanes
کوچه ساختن منشعب کردن
attract
جذب کردن مجذوب ساختن
admired
متحیر کردن متعجب ساختن
detect
کشف کردن نمایان ساختن
inculcate
جایگیر ساختن تلقین کردن
detected
کشف کردن نمایان ساختن
assimilated
تلفیق کردن همانند ساختن
attracts
جذب کردن مجذوب ساختن
entombs
دفن کردن مقبره ساختن
detecting
کشف کردن نمایان ساختن
retarding
کند ساختن معوق کردن
inculcated
جایگیر ساختن تلقین کردن
lane
کوچه ساختن منشعب کردن
attracted
جذب کردن مجذوب ساختن
surprize
متعجب ساختن غافلگیر کردن
attracting
جذب کردن مجذوب ساختن
oblige
وادار کردن مرهون ساختن
assimilating
هم جنس کردن شبیه ساختن
inculcating
جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcates
جایگیر ساختن تلقین کردن
to bear with a person
باکسی ساختن یاسازش کردن
tepefy
ولرم کردن ملول ساختن
serializing
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialises
نوبتی کردن پیاپی ساختن
franked
باطل کردن مصون ساختن
frank
باطل کردن مصون ساختن
tumify
اماس کردن متورم ساختن
reproduced
چاپ کردن دوباره ساختن
pt down
هرز اب ساختن منکوب کردن
localises
محلی کردن موضعی ساختن
agonise
معذب ساختن متاثر کردن
retards
کند ساختن معوق کردن
serialising
نوبتی کردن پیاپی ساختن
franking
باطل کردن مصون ساختن
assimilate
هم جنس کردن شبیه ساختن
serializes
نوبتی کردن پیاپی ساختن
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
serialized
نوبتی کردن پیاپی ساختن
destroys
ویران کردن نابود ساختن
reproduce
چاپ کردن دوباره ساختن
serialize
نوبتی کردن پیاپی ساختن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
spellbind
مجذوب کردن مفتون ساختن
franker
باطل کردن مصون ساختن
entombed
دفن کردن مقبره ساختن
prey
دستخوش ساختن طعمه کردن
fructify
برومند کردن بارور ساختن
violates
بی حرمت ساختن مختل کردن
reproducing
چاپ کردن دوباره ساختن
destroy
ویران کردن نابود ساختن
reproduces
چاپ کردن دوباره ساختن
violated
بی حرمت ساختن مختل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com