English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
miscreate ناقص الخلقه ساختن
Other Matches
misshapen ناقص الخلقه
mooncalf ناقص الخلقه
blastie ناقص الخلقه
oafs بچه ناقص الخلقه
oaf بچه ناقص الخلقه
teratology مبحث شناسایی جنین ناقص الخلقه
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
mutilate ناقص
mutilates ناقص
manque ناقص
mutilating ناقص
imcomplete ناقص
half-baked ناقص
unperfect ناقص
malformed ناقص
shortest ناقص
faulty ناقص
imperfective ناقص
in defect ناقص
incomplete flower گل ناقص
inconsummate ناقص
imperfect ناقص
short ناقص
shorter ناقص
mutilated ناقص
violator ناقص
rudimental ناقص
deficient ناقص
roughcast ناقص
rudimentary ناقص
violators ناقص
stickit ناقص
defective ناقص
meagre ناقص
incorrect ناقص
incomplete ناقص
inadequate ناقص
skimpy ناقص
imperfect market بازار ناقص
incomplete breakdown شکست ناقص
incapacious بی گنجایش ناقص
in my poor opinion بعقل ناقص من
in my poor opinion بعقیده ناقص من
to put in rime قافیه ناقص
truncation ناقص سازی
paresis فلج ناقص
incomplete induction استقراء ناقص
moon calf خلقت ناقص
truncated distribution توزیع ناقص
wanting in reason ازعقل ناقص
missed approach فرود ناقص
tracheid اوند ناقص
mutilator ناقص کننده
nubbin میوه ناقص
miscreation خلقت ناقص
paraparesis فلج ناقص پا
flawed معیوب ناقص
imperfect competition رقابت ناقص
apoplexy سکتهء ناقص
half بطور ناقص
half شریک ناقص
annular eclipse خسوف ناقص
lacked ناقص بودن
deformed ناقص شده
defectively بطور ناقص
deficiently بطور ناقص
imperfectly بطور ناقص
ill بطور ناقص
ill- بطور ناقص
ills بطور ناقص
paralysis سکته ناقص
misfiring احتراق ناقص
lacks ناقص بودن
lack ناقص بودن
demonish ناقص کردن
frustum هرم ناقص
half baked ناپخته ناقص
half truth حقیقت ناقص
hemiplegia فلج ناقص
framentary شکسته ناقص
faulty switching سوئیچینگ ناقص
frustum مخروط ناقص
faulty design طرح ناقص
erectio deficiens نعوظ ناقص
imcomplete ditch گود ناقص
rough cast اجمالادرست شده ناقص
garble تحریف یا ناقص کردن
stepped thread کولاس پیچی ناقص
stepped thread پیچ ناقص کولاس
heterometabolic دارای دگردیسی ناقص
sketchy از روی عجله ناقص
sketchiest از روی عجله ناقص
heterometabolous دارای دگردیسی ناقص
fragmentary ریز شده ناقص
sketchier از روی عجله ناقص
parachromopsia رنگ کوری ناقص
parachromatopsia رنگ کوری ناقص
market imperfection ناقص بودن بازار
mutilates ناقص یا فلج کردن
meagrely بطور لاغر یا ناقص
mutilating ناقص یا فلج کردن
mutilate ناقص یا فلج کردن
evils of imperfect competition مضار رقابت ناقص
incomplete pictures test ازمون تصویرهای ناقص
fragmental ریز شده ناقص
fragmentarily بطور شکسته یا ناقص
overshoots فرود ناقص هواپیما
overshooting فرود ناقص هواپیما
overshoot فرود ناقص هواپیما
low order انفجار کند یا ناقص
partial color blindness رنگ کوری ناقص
to do by halves ناقص انجام دادن
unemployment equilibrium تعادل در اشتغال ناقص
sketchily از روی عجله ناقص
imperfect oligopoly انحصار چند جانبه ناقص
truncates شاخه زدن ناقص کردن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] کاری را ناقص انجام ندادن
truncating شاخه زدن ناقص کردن
rough coating اجمالا درست شده ناقص
catalexis وتد ناقص دراخر شعر
paretic دچار فلج ناقص یا عضلانی
truncated شاخه زدن ناقص کردن
verticillium قارچ ناقص افت گیاهی
We don't do things halfway. کاری را ناقص انجام ندادن
truncate شاخه زدن ناقص کردن
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
We don't do things by half-measures. کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by halves. کاری را ناقص انجام ندادن
to break aset خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
malnutrition تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
huddle ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddles ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddling ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddled ناقص انجام دادن ازدحام کردن
hermit crab خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
hermit crabs خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
The comparison is misleading [flawed] . مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
orthopaedic مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
paraplegic فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
paraplegics فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
osteoclasis استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
bobtail اسب یا سگ دم کل هرچیز ناقص یامختصر شده ادم مهمل
corona discharge تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
frictional unemployment بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
He who grasps too much holds nothing fast. <proverb> کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
frictional unemployment اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
shedding خون جاری ساختن جاری ساختن
shed خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds خون جاری ساختن جاری ساختن
collapse slump از هم پاشیدگی بتن را درازمایش افت بتن بوسیله مخروط ناقص گویند
eyespot چشم ابتدایی چشم رشدنکرده و ناقص
mayhem چلاق کردن ناقص العضو کردن
normal slump درازمایش افت مخروطی بتن حالتی است که بتن پس ازنشست شکل مخروطی ناقص خود را حفظ کند
mutilate ناقص کردن فلج کردن
marred ناقص کردن بی اندام کردن
mar ناقص کردن بی اندام کردن
mutilates ناقص کردن فلج کردن
mutilating ناقص کردن فلج کردن
marring ناقص کردن بی اندام کردن
fabricating ساختن
forborne ساختن با
mint ساختن
bridged پل ساختن
fabricated ساختن
fabricate ساختن
fabricates ساختن
bridges پل ساختن
unify تک ساختن
unifying تک ساختن
confect ساختن
carbonize کک ساختن
compose ساختن
bulid ساختن
fashion مد ساختن
composes ساختن
fashioning مد ساختن
fashions مد ساختن
minted ساختن
bridge پل ساختن
mints ساختن
idolizing بت ساختن
idolizes بت ساختن
unifies تک ساختن
dree ساختن با
build ساختن
buildings ساختن
idolised بت ساختن
idolises بت ساختن
builds ساختن
idolising بت ساختن
idolize بت ساختن
idolized بت ساختن
minting ساختن
to make away ساختن
constructed ساختن
produce ساختن
create ساختن
to t. up ساختن
manufacture ساختن
manufactured ساختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com