Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (7 milliseconds)
English
Persian
here is bread in plenty
نان فراوان داریم
Other Matches
easy money
پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
We are short of space here .
اینجا جا کم داریم
we have a seedless type too
یک رقم بی هسته هم داریم
we are in the same way
ما هم همان حال را داریم
We have a wedding ceremony comin off.
جشن عروسی در پیش داریم
We have plenty of time .
خیلی وقت هست ( داریم )
we make it a rule to
قانون ما اینست که ...قانونی داریم که .....
We are expecting guests for dinner .
برای شام مهمان داریم
what is the score
هر کدام چند بازی داریم
We have a long journey before us .
مسافرت طولانی در پیش داریم
There is no hurry , there is plenty of time .
عجله نکنید وقت زیاد داریم
we abhor a traitor
از شخص خائن تنفر و بیم داریم
We have two books extra.
دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
we regret the error
از اشتباهی که شده است تاسف داریم
You name it , weve got it.
از سفیدی ماست تا سیاهی ذغال را داریم ( همه چیز )
We'll need 10 years at a
[the]
minimum.
ما کمکمش به ۱۰ سال
[برای این کار]
نیاز داریم.
Carry the one
[two]
.
یک
[دو]
در ذهن داریم.
[ریاضی]
[در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
In regard to the proposed changes I think we need more information.
در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
in abundance
فراوان
foison
فراوان
feracious
فراوان
exuberantly
فراوان
an abundance of
فراوان
all out
فراوان
in galore
فراوان
oodlins
فراوان
unsparing
فراوان
redundantly
فراوان
redun dantly
فراوان
plentifully
فراوان
affluent
فراوان
excessive
فراوان
profuse
فراوان
prolific
فراوان
plentiful
فراوان
abundant
فراوان
superabundant
فراوان
plenty
فراوان
galore
فراوان
oodles
فراوان
richly
فراوان
copious
فراوان
exuberant
فراوان
fulsome
فراوان
teemed
فراوان بودن
infest
فراوان بودن در
teems
فراوان بودن
infested
فراوان بودن در
cretaceous
دارای گچ فراوان
infesting
فراوان بودن در
teeming
فراوان بودن
infests
فراوان بودن در
f. money
پول فراوان
teem
فراوان بودن
abounds
فراوان بودن
abounded
فراوان بودن
amply
بطور فراوان
luxuriant vegetation
گیاهان فراوان
abounding
فراوان بودن
abundantly
بطور فراوان
rampant vegetation
گیاهان فراوان
abound
فراوان بودن
superrabundant
زیاد فراوان
post haste
با شتاب فراوان
feisty
فراوان چابک
abound in
فراوان داشتن
abound with
فراوان داشتن
exuberate
فراوان بودن
abundant element
عنصر فراوان
very
چندان فراوان
lots
بسیار فراوان
rife
فراوان عادی
bounteous
باسخاوت فراوان
it smells of the lamp
با زحمت فراوان
foison
محصول فراوان
rampant
فراوان حکمفرما
plenty of rain
باران فراوان
ample
فراوان مفصل
overflowing
فراوان ریزش
We have problems of our own.
ما مشکلات خودمان را داریم.
[وقت نداریم به مشکلات شما برسیم]
he is f. of money
پول فراوان دارد
copiously
فراوان زیاد مفصلا
grow rife
فراوان یا متداول شدن
luxuriance
شکوه وجلال فراوان
knock oneself out
<idiom>
باعث تلاش فراوان
pervade
فراوان یا شایع بودن
shock head
دارای موی فراوان
superabound
زیاد فراوان بودن
post haste
بسرعت شتاب فراوان
to have plenty of time
وقت فراوان داشتن
a copious choice of food and drink
غذا و نوشیدنی فراوان
pervades
فراوان یا شایع بودن
pervading
فراوان یا شایع بودن
pervaded
فراوان یا شایع بودن
in deepest sympathy
با دلسوزی بسیار فراوان
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
luxuriated
فراوان شدن وفور یافتن
luxuriate
فراوان شدن وفور یافتن
slather
مقدار فراوان بیش ازاندازه
luxuriates
فراوان شدن وفور یافتن
overrefinement
تهذیب بسیار اراستگی فراوان
overlabour
با رنج فراوان انجام دادن
with much pains
با رنج فراوان با زحمات بسیار
overabound
بیش از اندازه فراوان بودن
luxuriating
فراوان شدن وفور یافتن
labor rich country
کشور با نیروی کار فراوان
shock headed
انبوه گیسو دارای موی فراوان
Joyedevivre
لذت فراوان زندگی
[ریشه فرانسوی]
Ferdowsi is held in the greatest respect.
فردوسی مورد احترام فراوان است
it is a in terms
پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
wisha
برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
it is of a wide distribution
در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
Vistory was dearly bought .
پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
Mahogany was once abundant
[prolific]
in the tropical forests.
یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
jam session
اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
opened
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opens
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
Perspex
خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
open
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
phenolic epoxy
خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
well there are actors and actors
آخر هنر پیشه داریم تا هنر پیشه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com