Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 96 (1 milliseconds)
English
Persian
struggle
نبرد
struggled
نبرد
struggles
نبرد
struggling
نبرد
campaign
نبرد
campaigned
نبرد
campaigning
نبرد
campaigns
نبرد
battle
نبرد
battled
نبرد
battles
نبرد
battling
نبرد
action
نبرد
actions
نبرد
combat
نبرد
combated
نبرد
combating
نبرد
combats
نبرد
set to
نبرد
set-to
نبرد
set-tos
نبرد
fight
نبرد
fights
نبرد
passage of arms
نبرد
Other Matches
preventive war
نبرد پدافندی نبرد به منظور جلوگیری ازعملیات دشمن
wager of battle
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
battleship
نبرد ناو
frayed
نبرد نزاع
battleships
نبرد ناو
frays
نبرد نزاع
area of war
منطقه نبرد
war cry
عربده نبرد
warm corner
نبرد سخت
preventive war
نبرد دفاعی
position warfare
نبرد موضعی
passage at arms
نبرد مواقعه
naval campaign
نبرد دریایی
land combat
نبرد در ساحل
infighting
نبرد در فاصله کم
infighting
نبرد نزدیک
in a
مشغول نبرد
battle ship
نبرد ناو
land combat
نبرد زمینی
battle group
گروه نبرد
fray
نبرد نزاع
militating
نبرد کردن
campaigning
صحنه نبرد
conflicts
کشمکش نبرد
list
میدان نبرد
battled
نبرد کردن
battle
نبرد کردن
campaigned
صحنه نبرد
battlefields
میدان نبرد
battlefield
میدان نبرد
conflicted
کشمکش نبرد
conflict
کشمکش نبرد
campaigns
صحنه نبرد
battles
نبرد کردن
battling
نبرد کردن
battle position
موضع نبرد
militates
نبرد کردن
militate
نبرد کردن
campaign
صحنه نبرد
militated
نبرد کردن
battle map
نقشه منطقه نبرد
opposing forces
نیروهای درگیر نبرد
out of action
از نبرد خارج شده
protracted war
استراتژی نبرد طولانی
She achieved nothing .
کاری از پیش نبرد
The scen of a bloody (great) battle.
صحنه نبرد خونین
dog fight
نبرد جنگندههای هوایی
forward echelon
رده جلوی نبرد
war strenght
قدرت نبرد نیروی جنگی
campaign
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigned
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaign
رزم
[نبرد]
[مبارزه]
[مسابقه]
forward edge of battle area
لبه جلویی منطقه نبرد
battlefield evacuation
اخراجات پزشکی از میدان نبرد
campaigns
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigning
رزم نبرد کردن جنگیدن
it wasdone in no time
اینکار چندان وقتی نبرد
opposing
مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم
illumination plan
طرح روشن کردن منطقه نبرد
single combat
اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
supremacy
برتری کامل قوا سیادت جنگی یا نظامی حاکمیت بر میدان نبرد
tactically
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
antiair warfare
جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
combats
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combated
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combating
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combat
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
battlefield recovery
اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
combat zone
منطقه رزمی منطقه نبرد
armistise
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com