English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 103 (6 milliseconds)
English Persian
passage at arms نبرد مواقعه
Other Matches
preventive war نبرد پدافندی نبرد به منظور جلوگیری ازعملیات دشمن
wager of battle نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
copulate مواقعه
copulates مواقعه
copulating مواقعه
copulated مواقعه
amphimixis مواقعه
sexual intercourse مقاربت مواقعه
sexual intercourse مواقعه نزدیکی جنسی
combated نبرد
combat نبرد
actions نبرد
battling نبرد
action نبرد
combats نبرد
passage of arms نبرد
fights نبرد
fight نبرد
combating نبرد
set-tos نبرد
set-to نبرد
set to نبرد
battles نبرد
campaign نبرد
struggling نبرد
struggles نبرد
struggled نبرد
campaigned نبرد
battle نبرد
campaigns نبرد
struggle نبرد
battled نبرد
campaigning نبرد
battle group گروه نبرد
area of war منطقه نبرد
campaign صحنه نبرد
battleships نبرد ناو
campaigned صحنه نبرد
battle position موضع نبرد
battle ship نبرد ناو
in a مشغول نبرد
war cry عربده نبرد
warm corner نبرد سخت
preventive war نبرد دفاعی
position warfare نبرد موضعی
naval campaign نبرد دریایی
land combat نبرد در ساحل
land combat نبرد زمینی
infighting نبرد در فاصله کم
infighting نبرد نزدیک
battleship نبرد ناو
frayed نبرد نزاع
militate نبرد کردن
campaigns صحنه نبرد
list میدان نبرد
battled نبرد کردن
battling نبرد کردن
battlefields میدان نبرد
battle نبرد کردن
battlefield میدان نبرد
conflict کشمکش نبرد
conflicted کشمکش نبرد
militated نبرد کردن
militates نبرد کردن
militating نبرد کردن
battles نبرد کردن
conflicts کشمکش نبرد
fray نبرد نزاع
campaigning صحنه نبرد
frays نبرد نزاع
out of action از نبرد خارج شده
opposing forces نیروهای درگیر نبرد
protracted war استراتژی نبرد طولانی
She achieved nothing . کاری از پیش نبرد
The scen of a bloody (great) battle. صحنه نبرد خونین
battle map نقشه منطقه نبرد
dog fight نبرد جنگندههای هوایی
forward echelon رده جلوی نبرد
campaign رزم نبرد کردن جنگیدن
campaign رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
war strenght قدرت نبرد نیروی جنگی
battlefield evacuation اخراجات پزشکی از میدان نبرد
campaigning رزم نبرد کردن جنگیدن
it wasdone in no time اینکار چندان وقتی نبرد
forward edge of battle area لبه جلویی منطقه نبرد
campaigns رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigned رزم نبرد کردن جنگیدن
illumination plan طرح روشن کردن منطقه نبرد
opposing مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم
single combat اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
supremacy برتری کامل قوا سیادت جنگی یا نظامی حاکمیت بر میدان نبرد
tactically مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
antiair warfare جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
tactical مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
combating نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combat نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combated نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combats نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
battlefield recovery اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
combat zone منطقه رزمی منطقه نبرد
armistise متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com