Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 139 (8 milliseconds)
English
Persian
widish
نسبتا وسیع
Search result with all words
large scale
نسبتا زیاد بمعیار وسیع
large-scale
نسبتا زیاد بمعیار وسیع
Other Matches
Open-plan
<adj.>
سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
sort of
نسبتا
semiarid
نسبتا کم اب
wettish
نسبتا تر
rather
نسبتا
relatively
نسبتا"
comparatively
نسبتا
lightish
نسبتا روشن
coolish
نسبتا خنک
darkish
نسبتا تاریک
modest
معتدل نسبتا کم
strongish
نسبتا قوی
stiffish
نسبتا سخت
goodish
نسبتا خوب
somedeal
اندکی نسبتا
slowish
نسبتا کند
hypothermal
نسبتا گرم
prettyish
نسبتا زیبا
poorish
نسبتا ضعیف
thickly
نسبتا ضخیم
lightish
نسبتا سبک
nowhere near
نسبتا دور
youngish
نسبتا جوان
oldish
نسبتا پیر
largish
نسبتا بزرگ
biggish
نسبتا بزرگ
thickish
نسبتا ضخیم
poorish
نسبتا فقیر
tallish
نسبتا بلند
yellowy
نسبتا زرد
considerably
نسبتا"زیاد
thinnish
نسبتا لاغر
andante
نسبتا اهسته
andante
نسبتا ملایم
subaquatic
نسبتا ابزی ا
smallish
نسبتا کوچک
heavy-set
چهارشانه و نسبتا چاق
fairest
نسبتا خوب متوسط
fairer
نسبتا خوب متوسط
enough
باندازهء کافی نسبتا
fairs
نسبتا خوب متوسط
partly
نسبتا دریک جزء
fair
نسبتا خوب متوسط
flattish
نسبتا خنک یابیمزه
sweetish
چیز نسبتا شیرین
good
معتبر موجه نسبتا" زیاد
deprossion
منطقهای با فشار بارومتری نسبتا کم
clothesline
ضربه نسبتا"مستقیم نزدیک زمین
gallinipper
حشره گزنده نسبتا بزرگ سرخک
gambusia
ماهی ابنوس قسمتهای نسبتا گرمسیر
orthocephalic
دارای سر نسبتا کوتاه وصورت پهن
champaign
وسیع
captious
وسیع
far reaching
وسیع
vasty
وسیع
panoramic
وسیع
ample
وسیع
abroad
وسیع
immense
وسیع
roomiest
وسیع
roomier
وسیع
vast
وسیع
largest
وسیع
of a wide scope
وسیع
larger
وسیع
large
وسیع
far-reaching
وسیع
spacious
وسیع
extensive
وسیع
roomy
وسیع
capacious
وسیع
extensive agriculture
کشاورزی وسیع
extensive cultivation
زراعت وسیع
plausive
وسیع محتمل
heavy advertising
تبلیغات وسیع
latifundia
املاک وسیع
to cover much ground
وسیع بودن
latitudinarianism
وسیع نظری
immensely
بطور وسیع
gumming
وسیع کردن
wider
فراخ وسیع
wide
نامحدود وسیع
wide
فراخ وسیع
gums
وسیع کردن
superhighway
جاده وسیع
room
وسیع تر کردن
rooms
وسیع تر کردن
comprehensive
وسیع محیط
capaciously
بطور وسیع
superhighways
جاده وسیع
vastly
بطور وسیع
gummed
وسیع کردن
wider
نامحدود وسیع
broadly
بطور وسیع
widest
نامحدود وسیع
widest
فراخ وسیع
gum
وسیع کردن
wind shadow
منطقه اب نسبتا راکد در سمت پناهگاه قایق از باد
broad minded
دارای فکر وسیع
large minded
دارای فکر وسیع
steppes
جلگه وسیع بی درخت
steppe
جلگه وسیع بی درخت
anthracite
زغال سنگ نسبتا خالص که حاوی تاحدود 59% کربن میباشد
acerbic
<adj.>
انتقاد هوشندانه و در عین حال نسبتا ظالمانه از کسی یا چیزی
broadcasts
توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
broadcast
توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
avenuse
خیابان وسیع راهرو باغ
broadloom
ساخته شده درکارگاه وسیع
ground swell
طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
enlarging
توسعه دادن وسیع کردن
large scale production method
روش تولیدبه مقیاس وسیع
enlarges
توسعه دادن وسیع کردن
enlarged
توسعه دادن وسیع کردن
enlarge
توسعه دادن وسیع کردن
hidden momentum of population growth
به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
regions
محوطه بسیار وسیع وبی انتها
region
محوطه بسیار وسیع وبی انتها
crown green bowls
بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
ectoplasm
طبقه خارجی سیتوپلاسم که بدون دانه و نسبتا سفت است برون مایه
land office business
کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
Xerox PARC
مرکز توسعه aerox که یک محدوده وسیع از محصولات از قبیل mouse و GVT ساخته است
wats
Service Telephone WidaArea سرویسی که تعدادنامحدودی از مکالمات را درناحیهای وسیع از یک نقطه به هر مکان مجاز می سازد
chrome dyes
کرم یا گروهی از رنگینه های شیمیایی که به همراه دی کرومات پتاسیم در رنگرزی پشم به کار رفته و رنگ نسبتا پایداری بوجود می آورند
p channel mos
تکنولوژی نیمه هادی اکسیدفلزی نسبتا" قدیمی برای دستگاههایی که با تکنولوژی LSI ساخته شده اند
departmentalism
اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
vlsi
مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
expansion
خط وط آدرس و داده متصل یه یک اتصال به کارتهای وسیع اجاره کنترل و دستیابی به داده حافظه را می دهند
polynia
منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
jijim
[cicim]
جاجیم
[دست بافته های نسبتا زبر که به شاه سون نیز شناخته شده و بصورت راه راه و پود نما بافته می شود.]
broaden
وسیع کردن منتشر کردن
broadened
وسیع کردن منتشر کردن
broadening
وسیع کردن منتشر کردن
broadens
وسیع کردن منتشر کردن
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
filikli
[نوعی فرش با پرز بلند و نسبتا زبر و خشن و بیشتر از جنس پشم بز که در مناطق عشایری ترکیه و آذربایجان شوروی بافته شده، گره ها بدور نخ تار زده شده و کل فرش پس از اتمام بافت رنگرزی می شود.]
cell relay
روش ارسال بستههای اطلاعاتی روی یک شبکه باند وسیع مثل roadband ISDN مثلاگ سیسیتم ATM داده را با حرکت خانههای داده بین گره ها در یک شبکه گسترده منتقل میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com