Dictiornary-Farsi | نسبت بازگردانی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
recycle ratio	نسبت بازگردانی
recycling ratio	نسبت بازگردانی


Other Matches

repercussion	بازگردانی
rendition	بازگردانی
renditions	بازگردانی
restitution	بازگردانی
unreturnable	دشواری در بازگردانی توپ
leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
relational	نسبت
the rat of to	نسبت دو به سه
in regard to	نسبت به
in relation to	نسبت به
t ratio	نسبت تی
in respect of	به نسبت
quotient	نسبت
quotients	نسبت
in respect of	نسبت به
in the ratio of	به نسبت
kinship	نسبت
towards	نسبت به
rapport	نسبت
proportional	به نسبت
respect	نسبت
respects	نسبت
proportion	نسبت
proportions	نسبت
format	نسبت
formats	نسبت
ratios	نسبت
ratio	نسبت
in regard of	نسبت به
rate	نسبت
apropos of	نسبت به
uncross	نسبت
with respect to	نسبت به
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
relation	نسبت
as compared to	نسبت به
in proprotion to	نسبت به
in connexion with	نسبت به
to	تا نسبت به
cognation	نسبت
than	نسبت به
bearing	نسبت
rates	نسبت
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
baud rate	نسبت باود
feedback ratio	نسبت فیدبک
fineness ratio	نسبت فرافت
feedback ratio	نسبت پس خوراند
attributing	نسبت دادن
one's complement	متمم نسبت به یک
assion	نسبت دادن
aspect ratio	نسبت دید
aspect ratio	نسبت تصویر
factor proportion	نسبت عوامل
current ratio	نسبت جاری
bear on	نسبت داشتن
cash ratio	نسبت نقدینگی
compression ratio	نسبت تراکم
concentration ratio	نسبت تمرکز
contact ratio	نسبت تماس
operating ratio	نسبت عملیاتی
control ratio	نسبت فرمان
correlation ratio	نسبت همبستگی
activity ratio	نسبت فعالیت
cost benefit ratio	نسبت فایده
deposit ratio	نسبت سپرده
inverse ratio	نسبت معکوس
distribution ratio	نسبت توزیع
error ratio	نسبت خطا
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
aspect ratio	نسبت صفحه
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
imputable	نسبت دادنی
affine	نسبت ازدواجی
affine	نسبت سلبی
lay to	نسبت دادن به
advalorem	به نسبت قیمت
visibility	نسبت دید
imputation	نسبت دادن
impluse ratio	نسبت ضربه
abundance	نسبت فراوانی
ionic ratio	نسبت یونی
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
impluse ratio	نسبت ایمپولز
oxygen ration	نسبت اکسیژن
abundance ratio	نسبت فراوانی
absorption ratio	نسبت جذب
us	نسبت بما
toward	بطرف نسبت به
glide ratio	نسبت سریدن
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
hit ratio	نسبت اصابت
image ratio	نسبت تصویر
attribute	نسبت دادن
nines complement	متمم نسبت به 9
attributes	نسبت دادن
impedance ratio	نسبت امپدانس
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
mole ratio	نسبت مولی
mobility ratio	نسبت تحرک
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
relationships	وابستگی نسبت
scale down	به نسبت ثابت
ten's complement	متمم نسبت به 01
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
to do by	رفتارکردن نسبت به
to put down	نسبت دادن
percentages	نسبت یا درصد
percentage	نسبت یا درصد
rate	اندازه نسبت
strength ratio	نسبت استحکام
shunt ratio	نسبت شنت
scalling factor	نسبت اشل
blood	نسبت خویشاوندی
selection ratio	نسبت گزینش
self relative	نسبت بخود
stress ratio	نسبت تنش
correspondingly	بهمان نسبت
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
settlement ratio	نسبت نشست
transformation ratio	نسبت تبدیل
transmissivity	نسبت فرافرستی
two's complement	متمم نسبت به دو
credits	نسبت دادن
crediting	نسبت دادن
credited	نسبت دادن
credit	نسبت دادن
rates	اندازه نسبت
connexions	بستگی نسبت
relation	رابطه نسبت
regard	باره نسبت
regarded	باره نسبت
velocity ratio	نسبت سرعت
attribution	نسبت دادن
viscosity ratio	نسبت گرانروی
void ratio	نسبت منفذها
voltage ratio	نسبت ولتاژ
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
weight ratio	نسبت وزن
regards	باره نسبت
connection	بستگی نسبت
favouritism	مساعدت نسبت به
relationship	وابستگی نسبت
imputing	نسبت دادن
imputes	نسبت دادن
imputed	نسبت دادن
price ratio	نسبت قیمت
impute	نسبت دادن
reduction ratio	نسبت کاهش
into	نسبت به مقارن
porosity	نسبت روزنه ها
ascribable	نسبت دادنی
progenitorship	نسبت جدی
progressive ratio	نسبت تصاعدی
prorenata	نسبت موافق
proximity of blood	قرابت نسبت
ratio detector	اشکارساز نسبت
ratio of transformer	نسبت مبدل
transformer ratio	نسبت مبدل
relativization	نسبت دادن
ascribed	نسبت دادن
saving ratio	نسبت پس انداز
ascribing	نسبت دادن
ascribes	نسبت دادن
ascribe	نسبت دادن
roundness	نسبت گردی
gear transmission ratio	نسبت دنده گیربکس
proration	سرشکنی تقسیم به نسبت
ratio of capital to output	نسبت سرمایه به تولید
genealogically	ازروی نسبت نامه
ratio of specific heats	نسبت گرمایی ویژه
file activity ratio	نسبت فعالیت پرونده
lift thrust	نسبت برا به تراست
with relation to	نسبت به راجع به در باره
gear ratio	نسبت چره دنده ها
prorate	به نسبت تقسیم کردن
charge mass ratio	نسبت بار به جرم
golden ratio	نسبت طلایی [ریاضی]
sustainable <adj.>	پایدار [نسبت به آینده]
future-oriented <adj.>	پایدار [نسبت به آینده]
context sensitive	حساس نسبت به متن
metaphsics	نسبت بهشتی و دانش
RPI [row per inch]	رجشمار نسبت به اینچ
trump up	نسبت ناروا دادن
scale up	افزایش به نسبت ثابت
current transfer ratio	نسبت انتقال جریان
He is distantly related to us .	نسبت دوری با ما دارد
work ratio	نسبت کار به استراحت
engine pressure ratio	نسبت فشار موتور
sensibility to praise	حساسیت نسبت به ستایش
geopotential	پتانسیل نسبت به زمین