English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English Persian
addressable نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
Other Matches
programmable terminal ترمینال قابل برنامه ریزی
hard که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
redefined تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefines تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefining تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefine تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
harder که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hardest که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
fpla ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
EAPROM گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
electrically نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
cursor نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
blast ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
blasts ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
cursors نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
prom حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
proms حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
proms Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
prom Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
programmer وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmers وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
planning comission هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
graphics شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
businesses مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
scheduled wave امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
business مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
programmable read only memory حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
pl/m زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
electrically قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
drag به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
drags به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
dragged به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
visuals روش برنامه نویسی کامپیوتر با کشیدن نشانه ها در یک فلوچارت که عملیات برنامه را شرح میدهد به جای نوشتن یک سری دستورات
visual روش برنامه نویسی کامپیوتر با کشیدن نشانه ها در یک فلوچارت که عملیات برنامه را شرح میدهد به جای نوشتن یک سری دستورات
visually روش برنامه نویسی کامپیوتر با کشیدن نشانه ها در یک فلوچارت که عملیات برنامه را شرح میدهد به جای نوشتن یک سری دستورات
apt یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
modular بخشهای کوچک نوشته شده در برنامه از کد کامپیوتر که مناسب برنامه سافت یافته است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
planning <adj.> برنامه ریزی
programming برنامه ریزی
management برنامه ریزی
managements برنامه ریزی
schematization برنامه ریزی
central planning برنامه ریزی مرکزی
centeralized planning برنامه ریزی متمرکز
adhoc planning برنامه ریزی روزمره
agricultural planning برنامه ریزی کشاورزی
national planning برنامه ریزی ملی
programming methods روشهای برنامه ریزی
macroplanning برنامه ریزی کلان
schedule برنامه ریزی کردن
scheduled برنامه ریزی کردن
state planning برنامه ریزی دولتی
linear programming برنامه ریزی خطی
schedules برنامه ریزی کردن
centralized planning برنامه ریزی متمرکز
programs برنامه ریزی کردن
program برنامه ریزی کردن
development planning برنامه ریزی توسعه
dietetics برنامه ریزی غذایی
regional planning برنامه ریزی منطقهای
financial planning برنامه ریزی مالی
quadratic programming برنامه ریزی غیرخطی
quantitative programming برنامه ریزی کمی
ex ante برنامه ریزی شده
develop برنامه ریزی و تولید
develops برنامه ریزی و تولید
goal programming برنامه ریزی ارمانی
plan برنامه ریزی کردن
comprehensive planning برنامه ریزی جامع
programmed برنامه ریزی شده
consolidated planning برنامه ریزی تلفیقی
imperative planning برنامه ریزی اجباری
contract scheduling برنامه ریزی قرارداد
corporate planning برنامه ریزی شرکت
economic planning برنامه ریزی اقتصادی
curriculum development برنامه ریزی درسی
plans برنامه ریزی کردن
educational planning برنامه ریزی اموزشی
rural planning برنامه ریزی روستائی
family planning برنامه ریزی خانواده
timing برنامه ریزی زمانی
optimal planning برنامه ریزی بهینه
sectoral planning برنامه ریزی بخشی
optimal planning برنامه ریزی مطلوب
planning horizon مدت برنامه ریزی
planning horizon افق برنامه ریزی
planning cycle دوره برنامه ریزی
square away <idiom> برنامه ریزی کردن
work out <idiom> برنامه ریزی کردن
overall planning برنامه ریزی کلی
planning model الگوی برنامه ریزی
dynamic programming برنامه ریزی پویا
product planning برنامه ریزی محصولات
personnel development برنامه ریزی استخدامی
production planning برنامه ریزی تولید
social planning برنامه ریزی اجتماعی
population planning برنامه ریزی جمعیت
planning system نظام برنامه ریزی
planning principles اصول برنامه ریزی
projectable قابل طرح ریزی
scheduled fire اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
compiled تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
dynamic link library در ویندوز ماکروسافت و OS/2 کتابخانه برنامه ها که از طریق برنامه اصلی قابل فراخوانی است
compile تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
compiling تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
compiles تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
chapters بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
chapter بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
production planning and control برنامه ریزی و کنترل تولید
planned demand تقاضای برنامه ریزی شده
decentralized planning برنامه ریزی غیر متمرکز
material requirements planning برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
gosplan سازمان برنامه ریزی شوروی
scheduling برنامه ریزی کارهای اجرائی
production resource planning برنامه ریزی منابع تولید
generalized planning برنامه ریزی تعمیم یافته
programmable check مقابله برنامه ریزی شده
planned saving پس انداز برنامه ریزی شده
directive planning برنامه ریزی هدایت شده
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
nonlinear programming برنامه ریزی غیر خطی
short run planning برنامه ریزی کوتاه مدت
devised برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
inter sectoral planning برنامه ریزی بین بخشی
long run planning برنامه ریزی بلند مدت
devising برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
manpower planning برنامه ریزی نیروی انسانی
devises برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
non numeric programming برنامه ریزی غیر عددی
medium term planning برنامه ریزی میان مدت
multi level planning برنامه ریزی چند سطحی
devise برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
nonprogrammed halt توقف برنامه ریزی نشده
integer programming برنامه ریزی عدد صحیح
programmed switch گزینه برنامه ریزی شده
programmed label برچسب برنامه ریزی شده
programmed check مقابله برنامه ریزی شده
programmed check بررسی برنامه ریزی شده
programmed instruction دستورالعمل برنامه ریزی شده
programmed computer کامپیوتر برنامه ریزی شده
impulse buying خرید بدون برنامه ریزی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
planned investment سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
planning programming budgetting نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
programmed i/o ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
blows برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
sensitivity analysis تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
materials requirements planning برنامه ریزی مواد مورد نیاز
centrally planned economy اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
knock about <idiom> بدون برنامه ریزی سفر کردن
blow برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
developments برنامه ریزی تولید محصول جدید
development برنامه ریزی تولید محصول جدید
subroutine بخشی از برنامه که تابع مورد نظر را انجام میدهد و در هر زمان از داخل برنامه اصلی قابل فراخوانی است
timer switch سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
link تعداد دستورات کامپیوتری در برنامه که در هر زمان قابل فراخوانی هستند و کنترل به دستور بعدی به برنامه اصلی برمی گردد
to reprogram دوباره برنامه ریزی [جدید] کردن [رایانه شناسی]
design برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
designs برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
planned economies اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economy اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
preprogrammed که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
balances برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
eds وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
plato منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
delaying مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
balance برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
delay مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delays مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
maximise برگرداندن نشانه برنامه به پنجره اصلی نمایش آن
minimise کوچک کردن پنجره برنامه به اندازه یک نشانه
robotics مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
eerom دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
semantics خطای ناشی از استفاده از نشانه نادرست در یک دستور برنامه
graphics پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند
pla CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
crosshair در برنامه رسم یا نقاشی شکل نشانه گر که به صورت ضربدر است
group مجموعهای از نشانه ها یا فایل ها یا برنامه ها که در یک پنجره نشان داده می شوند
groups مجموعهای از نشانه ها یا فایل ها یا برنامه ها که در یک پنجره نشان داده می شوند
businesses کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
tabbing حرکت نشانه گر در برنامه کلمه پرداز از یک محل توقف tab به دیگری
benchmarks نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
punctuation marks نشانه چاپ که قابل بیان نیست وی در درک متن کمک میکند
benchmark نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
punctuation mark نشانه چاپ که قابل بیان نیست وی در درک متن کمک میکند
assembly نشانه هایی که برای نمایش دستورات کد ماشین در برنامه اسمبلی به کار می روند
facsimile روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimiles روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
shorter امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
short امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
labeling 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labelled 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labels 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
shortest امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
programmable logic array ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
languages زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com