English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
decision theory نظریه تصمیم گیری
Other Matches
sewed up <idiom> تصمیم گیری
decision making تصمیم گیری
decision model الگوی تصمیم گیری
decision table جدول تصمیم گیری
decision criteria ضوابط تصمیم گیری
decision tree مسیر تصمیم گیری
decision making policy سیاست تصمیم گیری
decision variable متغیر تصمیم گیری
get down to brass tacks <idiom> فورا شروع به تصمیم گیری
decision lag تاخیر زمانی در تصمیم گیری
dss سیستم پشتیبان تصمیم گیری
pass a resolution با رای گیری تصمیم گرفتن
partial jurisdiction حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
sampling theory نظریه نمونه گیری
not touch something with a ten-foot pole <idiom> تصمیم گیری چیزی به طور کامل
tip the balance <idiom> تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
take something to heart <idiom> به صورت جدی تصمیم گیری کردن
play it by ear <idiom> تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
decision تصمیم گیری برای انجام کاری
decision tree اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
decisions تصمیم گیری برای انجام کاری
interrupts تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupting تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
go in for <idiom> شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decision اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
layers لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layer لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
logic عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
decisions نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decision علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
AI طراحی و پیشبرد برنامههای کامپیوتری که از هوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید می کنند و شامل دلایل ابتدایی و سایر خصوصیات بشری هستند
artificial intelligence طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
stages theory of economic growth نظریه مراحل رشد اقتصادی نظریه روستو
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
subsistence theory of wages نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
classical theory of money نظریه پول کلاسیک ها نظریه مقداری پول
malthusian law of population نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
He's a wet blanket. او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
wage fund theory of wages نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
decision تصمیم
resolves تصمیم
determination تصمیم
decisions تصمیم
weak-kneed بی تصمیم
weak kneed بی تصمیم
will-power تصمیم
plucks تصمیم
plucking تصمیم
plucked تصمیم
resolutions تصمیم
irresolute بی تصمیم
pluck تصمیم
avows تصمیم
nonplus بی تصمیم
resolution تصمیم
avowing تصمیم
ruling تصمیم
avow تصمیم
resolve تصمیم
rulings تصمیم
nonplus بی تصمیم بودن
freehand ازادی در تصمیم
logical decision تصمیم منطقی
regnum تصمیم مقتدرانه
to be resolved تصمیم گرفتن
make up one's mind تصمیم گرفتن
minds تصمیم داشتن
resolutely از روی تصمیم
canon : تصویبنامه تصمیم
minding تصمیم داشتن
resolved that ...... تصمیم گرفته شد که
resolution نیت تصمیم
canons : تصویبنامه تصمیم
to take a d. تصمیم گرفتن
resolutions نیت تصمیم
mind تصمیم داشتن
determiners تصمیم گیرنده
afore thought سبق تصمیم
decision maker تصمیم گیرنده
make up one's mind <idiom> تصمیم گیریکردن
determiner تصمیم گیرنده
determining تصمیم گرفتن
determines تصمیم گرفتن
determine تصمیم گرفتن
decision instruction دستورالعمل تصمیم
decision box جعبه تصمیم
A one-sided(unilateral)decision. تصمیم یکجانبه
special verdict تصمیم ویژه
i made up my mind to تصمیم گرفتم که ...
resolves تصمیم گرفتن
resolve تصمیم گرفتن
decides تصمیم گرفتن
decide تصمیم گرفتن
cut and dried <idiom> تصمیم قاطع
decidability تصمیم پذیری
decision process فرایند تصمیم
joint resolution تصمیم مشترک
decision tree درخت تصمیم
to come to a decision تصمیم گرفتن
decision table جدول تصمیم
decision theory تئوری تصمیم
decidable تصمیم پذیر
undecidable تصمیم ناپذیر
to make a decision تصمیم گرفتن
decision structure ساختار تصمیم
decision symbol علامت تصمیم
determinants تصمیم گیرنده عاجز
verdicts تصمیم هیات منصفه
determinant تصمیم گیرنده عاجز
preform قبلا تصمیم گرفتن
without aforethought بدون سبق تصمیم
It was a well - timed ( timely ) decision . تصمیم بموقعی بود
swear off <idiom> تصمیم به ترک چیزی
decision making unit واحد تصمیم گیرنده
determine اتخاذ تصمیم کردن
ratio decidendi مبنای اصلی تصمیم
decision support system سیستم پشتیبانی تصمیم
determines اتخاذ تصمیم کردن
leave hanging (in the air) <idiom> بدون تصمیم قبلی
to decide [on] تصمیم گرفتن [در مورد]
verdict تصمیم هیات منصفه
general verdict تصمیم به وجه اطلاق
take a decision اتخاذ تصمیم کردن
sub judice بدون تصمیم قضایی
arbitrament قدرت اتخاذ تصمیم
orrive at a conclusion اتخاذ تصمیم کردن
determining اتخاذ تصمیم کردن
self determination تصمیم پیش خود
malice aforethought سبق تصمیم سوء
make or buy decision تصمیم به ساخت یاخرید
take a dicision اتخاذ تصمیم کردن
arrive at a conclusion اتخاذ تصمیم کردن
his severity relaxed از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
views نظریه
two cents worth <idiom> نظریه
thebe نظریه
queuing theory نظریه صف
suggestions نظریه
viewpoints نظریه
suggestion نظریه
recommendations نظریه
points of view نظریه
opinion نظریه
opinions نظریه
commenting نظریه
queing theory نظریه صف
viewing نظریه
commented نظریه
comment نظریه
view نظریه
point of view نظریه
viewed نظریه
in the light of نظریه
viewpoint نظریه
recommendation نظریه
position نظریه
positioned نظریه
theory نظریه
outlook نظریه
theorems نظریه
lookouts نظریه
lookout نظریه
theorem نظریه
theories نظریه
notion نظریه
notions نظریه
order in council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
premature decision تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
resolves مقرر داشتن تصمیم گرفتن
resolve مقرر داشتن تصمیم گرفتن
decidable تصمیم گرفتنی قابل فتوی
Soc ازادی دراخذ تصمیم قضایی
willpower تصمیم جدی نیروی اراده
to decide on a motion در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
transformational theory نظریه تطور
logic theory نظریه منطقی
trichromatic theory نظریه سه رنگی
refuting رد کردن نظریه
trireceptor theory نظریه سه گیرندهای
classical theory نظریه کلاسیک
refutes رد کردن نظریه
refuted رد کردن نظریه
social theory نظریه اجتماعی
transformism نظریه تطور
group theory نظریه گروهی
group theory نظریه گروهها
hartree theory نظریه هارتری
notional فکر نظریه
heam yoei vooly نظریه نیرو
graph theory نظریه گرافها
recapitulation theory نظریه بازپیدایی
refute رد کردن نظریه
set theory نظریه مجموعه ها
viewed نظریه عقیده
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com