Total search result: 205 (34 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
mapping |
نقشه کشی کردن تهیه نقشه |
|
|
Search result with all words |
|
map |
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن |
maps |
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن |
conformal projection |
نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه |
projection print |
روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری |
Other Matches |
|
map compilation |
تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه |
projection |
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات |
projections |
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات |
polar stereographic |
سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی |
plots |
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه |
plot |
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه |
plotted |
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه |
topography |
تهیه نقشه از عوارض |
hydrography |
تهیه نقشه دریایی |
area projection |
تهیه نقشه از منطقه |
strategy |
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی |
strategies |
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی |
photogrammetric map |
تهیه نقشه ازروی عکسهای هوائی |
index map |
نقشه تهیه شده از روی عکس هوایی |
aerocartograph |
وسیله تهیه نقشه از روی عکس هوایی |
photogrammetry |
فن تهیه نقشه جغرافیائی به کمک عکسهای هوائی |
aerocartograph |
دستگاه برجسته بین مخصوص تهیه نقشه |
line route map |
نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه |
docking plan |
نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman |
cartographer |
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه |
cartographers |
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه |
hyetography |
نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه |
control map |
نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها |
selenodetic |
امور مربوط به تهیه نقشه یانقشه برداری از کره ماه |
topographic map |
نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی |
stereophotogrammetry |
تهیه و رسم نقشه جات ازروی عکس هوایی به طریقه برجسته بینی و استریوسکوپی |
stereoplanigraph |
نوعی دستگاه تهیه نقشه بطریقه برجسته بینی باطریقه دستی و رسم با مدادالکترونیکی |
storage map |
نقشه انباره نقشه انبارش |
policonic projection |
سیستم تصویر چند مخروطی سیستم تهیه نقشه چندمخروطی |
orthographic |
تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست |
oceanography |
تهیه نقشههای دریایی و نقشه برداری دریایی |
geodesy |
نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی |
map sheet |
شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه |
vignetting |
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی |
outline assembly drawing |
نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است |
spandrel |
لچک [در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.] |
common control |
کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری |
geodetic datum |
سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی |
bench mark |
شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری |
computer aided design and drafting |
طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری |
reduction |
کوچک کردن نقشه |
to foil a plan |
خنثی کردن نقشه ای |
schemes |
نقشه طرح کردن |
map reading |
نقشه خوانی کردن |
mapping |
نقشه برداری کردن |
map orientation |
توجیه کردن نقشه |
reductions |
کوچک کردن نقشه |
to foil a plan |
نقش بر آب کردن نقشه ای |
scheme |
نقشه طرح کردن |
altitude tints |
گویا کردن نقشه |
setting out |
پیاده کردن نقشه |
schemed |
نقشه طرح کردن |
to spoil ones game |
نقشه یاکارکسیراخراب کردن |
To roll up the map. , |
نقشه را پیچیدن ( تا کردن ) |
photogrammetry |
علم تهیه نقشه از روی عکس هوایی یا اندازه گیری فواصل زمینی از روی عکس هوایی |
trimsize |
اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه |
grid navigation |
ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه |
compass |
نقشه کشیدن اختراع کردن |
photo interpretation |
نقشه کردن عکس هوایی |
to torpedo |
خراب کردن [برنامه یا نقشه] |
machinate |
نقشه کشیدن تدبیر کردن |
trig list |
لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده |
reconstituting |
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه |
reconstitutes |
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه |
reconstituted |
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه |
to plan a building |
نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن |
reconstitute |
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه |
back-up |
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن |
plans |
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه |
change horses in midstream <idiom> |
وسط کارمهمی نقشه یا رئیس را عوض کردن |
plan |
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه |
back up |
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
stripping |
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن |
reseau |
شبکه بندی کردن عکس برای انطباق ان با نقشه |
lattices |
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه |
lattice |
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه |
survey station |
ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری |
map plane |
سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه |
target materials |
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها |
field control |
نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری |
fix |
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه |
fixes |
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه |
bessel method |
پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل |
projected |
نقشه |
projects |
نقشه |
modeled |
نقشه |
plan |
نقشه |
modelled |
نقشه |
model |
نقشه |
project |
نقشه |
planners |
نقشه کش |
plat |
نقشه |
planner |
نقشه کش |
plan view |
نقشه کف |
outline |
نقشه |
outlined |
نقشه |
outlines |
نقشه |
planless |
بی نقشه |
outlining |
نقشه |
plotless |
بی نقشه |
program |
نقشه |
programs |
نقشه |
designers |
نقشه کش |
designer |
نقشه کش |
maps |
نقشه |
map |
نقشه |
cartograph |
نقشه |
charts |
نقشه |
drawing |
نقشه |
draftsman |
نقشه کش |
plots |
نقشه |
scheme |
نقشه |
charting |
نقشه |
plot |
نقشه |
plan |
نقشه کف |
cartographer |
نقشه کش |
plans |
نقشه کف |
rambling |
بی نقشه |
tracers |
نقشه کش |
tracer |
نقشه کش |
plotted |
نقشه |
cartographers |
نقشه کش |
design |
نقشه |
plans |
نقشه |
schemed |
نقشه |
draughtsman |
نقشه کش |
draughtsmen |
نقشه کش |
map maker |
نقشه کش |
schemes |
نقشه |
drawings |
نقشه |
draftsmen |
نقشه کش |
designs |
نقشه |
chart |
نقشه |
models |
نقشه |
mounted map |
نقشه |
visual aid |
نقشه |
charted |
نقشه |
wrenches |
نقشه فریبنده |
plat |
قطعه نقشه |
design |
نقشه کشیدن |
planless economy |
اقتصاد بی نقشه |
planography |
فن ترسیم نقشه |
energy pattern |
نقشه انرژی |
planned chart |
نقشه کروکی |
key map |
نقشه راهنما |
wrenched |
نقشه فریبنده |
sketched |
نقشه ساده |
planimetric |
نقشه پلانیمتری |
topography |
نقشه برداری |
ground plan |
نقشه مسطحه |
drawings |
نقشه کشی |
insets |
نقشه تکمیلی |
master plan |
نقشه مجموعه |
master plans |
نقشه کلیات |
master plans |
نقشه مجموعه |
insets |
نقشه فرعی |
designs |
نقشه کشیدن |
process chart |
نقشه عملیات |
power play |
نقشه تهاجمی |
detail drawing |
نقشه جزئیات |
detail drawing |
نقشه تفصیلی |
inset |
نقشه فرعی |
drawing |
نقشه کارگاهی |
relief emboss |
نقشه برجسته |
plat |
نقشه مسطحه |
ground plans |
نقشه مسطحه |
drawings |
نقشه کارگاهی |
surveying |
نقشه برداری |
isohyetal map |
نقشه هم بارش |
polar diagram |
نقشه قطبی |
inset |
نقشه تکمیلی |
master plan |
نقشه کلیات |
drawing |
نقشه کشی |
designment |
نقشه کشی |
nautical chart |
نقشه دریانوردی |
original map |
نقشه مادر |
memory map |
نقشه حافظه |
programme |
دستور نقشه |
programmes |
دستور نقشه |
sketched |
نقشه تقریبی |
land surveyor |
نقشه بردار |
land surveying |
نقشه برداری |
land map |
نقشه جغرافیایی |
my cake is dough |
نقشه ام باطل شد |
part plan |
نقشه جزیی |
maps |
نقشه برداشتن از |
mapwise |
نقشه وار |
original map |
نقشه اصلی |
operation map |
نقشه عملیات |
sketch |
نقشه تقریبی |
map |
نقشه [جغرافیا] |
nautical chart |
نقشه دریایی |
scale |
مقیاس نقشه |
abbazzo |
طرح نقشه |
mercator chart |
نقشه مرکاتور |
memory mapping |
نقشه حافظه |
operation map |
نقشه عملیاتی |