English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
splotch نقطه وصله
Other Matches
patch وصله ناجور وصله کردن
patches وصله ناجور وصله کردن
cento پارچه وصله وصله
junction محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
to put a patch on a garment وصله بر جامهای دوختن جامهای را وصله کردن
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
triple point نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
bearing موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
ti;me to go زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approached فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
marks هدف نقطه اغاز نقطه فرود
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
azimuth موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
patchiest وصله وصله
splicing وصله
joint وصله
splice وصله
spliced وصله
splices وصله
patchy وصله وصله
patches وصله
patchier وصله وصله
patch وصله
fish plate وصله
imps وصله
imp وصله
patching وصله
patchery وصله کاری
patchable وصله بردار
inset دهانه وصله
patchwork وصله دوزی
doubler تخته وصله
patchiness وصله داری
insets دهانه وصله
clout وصله کردن
clouted وصله کردن
clouting وصله کردن
clouts وصله کردن
column splice وصله ستونها
copper tingle وصله مسی
pasting وصله کردن
field splice وصله کارگاهی
piece وصله کردن
pieces وصله کردن
paste وصله کردن
paste درج وصله
patch وصله کردن
patches وصله کردن
patched وصله دار
pasting درج وصله
to p up وصله کردن
pastes وصله کردن
patchier وصله دار
pastes درج وصله
patchiest وصله دار
pasted وصله کردن
patchy وصله دار
pasted درج وصله
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
flash point نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point نقطه تقاطع نقطه تلاقی
mending وصله پینه شدنی
revamping وصله پینه کردن
fishplate لبه گیر وصله
botching وصله وپینه بدنما
revamped وصله پینه کردن
botches وصله وپینه بدنما
clobber جامه وصله کردن
clobbered جامه وصله کردن
clobbering جامه وصله کردن
clobbers جامه وصله کردن
botch وصله وپینه بدنما
botched وصله وپینه بدنما
revamp وصله پینه کردن
tinkers وصله کاری تعمیرکردن
patches وصله دوزی کردن
patch وصله دوزی کردن
vamp وصله تعمیر کردن
tinkerer وصله زن حلبی ساز
revamps وصله پینه کردن
tinker وصله کاری تعمیرکردن
tinkered وصله کاری تعمیرکردن
tinkering وصله کاری تعمیرکردن
fish out of water <idiom> طرف وصله ناجوراست
holding point نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
fishplate قطعات ریل را با وصله وصل کردن پشت بند
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
pointillism نقاشی نقطه نقطه
break up point نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
lied زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
speckle نقطه نقطه یا خال خال کردن
polkadot طرح نقطه نقطه خال خال
vamp وصله کردن سرهم بندی کردن
to patch up وصله کردن اصلاخ کردن
point to point نقطه به نقطه
punctum نقطه
period نقطه
punctulate نقطه نقطه
speckle نقطه
jot نقطه
jots نقطه
punctate نقطه نقطه
tittle نقطه
punctation نقطه
full stop نقطه
dotty نقطه نقطه
full stops نقطه
ice point نقطه یخ
ice melting point نقطه یخ
jotted نقطه
punchation نقطه
dot نقطه
ellipsis سه نقطه [...]
pricked نقطه
periods نقطه
prick نقطه
pricking نقطه
spots نقطه
specks نقطه
stpular نقطه نقطه
pricks نقطه
two dots one dash line خط دو نقطه یک خط
spot نقطه
spotter نقطه نقطه
dotting نقطه
point to point line خط نقطه به نقطه
speck نقطه
point نقطه
neel point نقطه نل
shut down point نقطه تعطیل
eutectic point نقطه اوتکتیک
face off spot نقطه رویارویی
warm spot نقطه گرماگیر
estimated position نقطه براوردی
entry point نقطه ورود
equilibrium point نقطه تعادل
estimated position نقطه تخمینی
equivalence point نقطه هم ارزی
softening point نقطه نرمی
smoke point نقطه دود
eutetic point نقطه اتکتیک
exit point نقطه خروج
exit point نقطه مرگ
scotoma نقطه کور
semicolon واوک و نقطه
exit point نقطه خروجی
extreme point نقطه حدی
f.n.p نقطه گداز
seperation point نقطه جدایی
running fix نقطه انتقالی
saddle point نقطه زینی
singular point نقطه منفرد
singular point نقطه تکین
exchange point نقطه تعویض
spot distortion اغتشاش نقطه
check point نقطه مقابله
check point نقطه بازرسی
spot welding نقطه جوش
center نقطه گره
zero point نقطه صفر
firing point نقطه اشتعال
burning point نقطه اشتعال
check point نقطه ازمایش
checkout point نقطه وارسی
choice point نقطه گزینش
yeild point نقطه تسلیم
setting point نقطه انجماد
congealing point نقطه انجماد
yellow spot نقطه زرد
yield point نقطه شکست
compensation point نقطه موازنه
cold spot نقطه سرماگیر
yield point نقطه تسلیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com