Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (35 milliseconds)
English
Persian
quote
نقل بیان کردن نشان نقل قول
quoted
نقل بیان کردن نشان نقل قول
quotes
نقل بیان کردن نشان نقل قول
Search result with all words
represent
بیان کردن نشان دادن
represented
بیان کردن نشان دادن
represents
بیان کردن نشان دادن
Other Matches
to speak
[things indicating something]
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
bracket
چاپ کروشه اطراف یک موضوع برای بیان اینکه نشان دهند همان کار را انجام میدهد و از بقیه متن جدا شود
char
نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
charring
نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
chars
نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
warns
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
marks
نشان کردن نشان
mark
نشان کردن نشان
statement
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statements
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
set forth
بیان کردن
tell
بیان کردن
frame
بیان کردن
say
بیان کردن
impart
بیان کردن
imparted
بیان کردن
says
بیان کردن
utter
بیان کردن
voice
بیان کردن
to set forth
بیان کردن
imparting
بیان کردن
set out
بیان کردن
tells
بیان کردن
telling-off
بیان کردن
imparts
بیان کردن
restated
مجددا بیان کردن
restates
مجددا بیان کردن
quantifying
چندی بیان کردن
word
بالغات بیان کردن
quantified
چندی بیان کردن
run on
بتفصیل بیان کردن
come out with
<idiom>
بیان کردن ،گفتن
restating
مجددا بیان کردن
restate
مجددا بیان کردن
detail
یات را بیان کردن
bubbles
بیان کردن حباب
expresses
بیان کردن اداکردن
quantify
چندی بیان کردن
expressed
بیان کردن اداکردن
express
بیان کردن اداکردن
riddles
تفسیریا بیان کردن
bubbling
بیان کردن حباب
bubbled
بیان کردن حباب
bubble
بیان کردن حباب
quantifies
چندی بیان کردن
detailing
یات را بیان کردن
sound off
ازادانه بیان کردن
riddle
تفسیریا بیان کردن
sound off
<idiom>
عقاید را بیان کردن
worded
بالغات بیان کردن
expressing
بیان کردن اداکردن
pronounce
رسما بیان کردن ادا کردن
pronounces
رسما بیان کردن ادا کردن
gives
نسبت دادن به بیان کردن
verbalising
بصورت شفاهی بیان کردن
giving
نسبت دادن به بیان کردن
verbalizing
بصورت شفاهی بیان کردن
rephrase
به طرز دیگری بیان کردن
verbalised
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalises
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalize
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalized
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizes
بصورت شفاهی بیان کردن
enouce
بیان کردن بصراحت گفتن
rephrasing
به طرز دیگری بیان کردن
language
بصورت لسانی بیان کردن
rephrases
به طرز دیگری بیان کردن
languages
بصورت لسانی بیان کردن
rephrased
به طرز دیگری بیان کردن
give
نسبت دادن به بیان کردن
to set out
بیان کردن شرح دادن
reword
باواژههای دیگری بیان کردن
synopsize
بصورت مجمل بیان کردن
paraphrasing
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrases
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrased
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrase
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
sneer
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneered
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneering
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneers
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
To speake in great detail.
مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
to speak volumes
[for]
کاملأ واضح بیان کردن
[اصطلاح مجازی]
puncuation
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garter
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garters
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry
دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
introduces
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
caveatemptor
اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
ear mark
نشان کردن
to draw a beads on
نشان کردن
to take a
نشان کردن
sights
نشان کردن
sight
نشان کردن
symbolised
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolize
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolized
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizes
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolises
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolising
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizing
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
macro
کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
to sight gun
نشان کردن اسلحه
inlay
گوهر نشان کردن
stamp on the mind
خاطر نشان کردن
to impress on the mind
خاطر نشان کردن
to stamp on the mind
خاطر نشان کردن
inlaying
گوهر نشان کردن
daggers
خنجر نشان کردن
dagger
خنجر نشان کردن
point
خاطر نشان کردن
to imprint on the mind
خاطر نشان کردن
to have a shy at
باسنگ نشان کردن
traced
رد یابی کردن نشان
traces
رد یابی کردن نشان
trace
رد یابی کردن نشان
inlays
گوهر نشان کردن
to aim ones gun at
باتفنگ نشان کردن
asterisk
با ستاره نشان کردن
asterisks
با ستاره نشان کردن
to set out
نشان دادن تعیین کردن
suspension ribbon
لنت اویزان کردن نشان
sights
دید زدن نشان کردن
projects
فاهر کردن نشان دادن
projected
فاهر کردن نشان دادن
sight
دید زدن نشان کردن
display
نشان دادن ابراز کردن
project
فاهر کردن نشان دادن
displayed
نشان دادن ابراز کردن
displaying
نشان دادن ابراز کردن
displays
نشان دادن ابراز کردن
earmark
نشان کردن اختصاص دادن
earmarks
نشان کردن اختصاص دادن
poniter
نشان دهنده نشان گیرنده
markings
نشان دار سازی نشان
marking
نشان دار سازی نشان
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
features
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featured
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
brazenly
بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
simulate
تقلید نشان دادن وانمود کردن
feature
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featuring
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
demonstrating
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrates
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
to give publicity to
بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
punctuated
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuates
نشان گذاری کردن نقطه دار
simulates
تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulating
تقلید نشان دادن وانمود کردن
stamp
نشان دار کردن کلیشه زدن
punctuating
نشان گذاری کردن نقطه دار
belied
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
stamps
نشان دار کردن کلیشه زدن
demonstrate
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
belying
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belies
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
demonstrated
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
damaskeen
ابدارکردن زرنشان یاسیم نشان کردن
brazen
بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
belie
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
punctuate
نشان گذاری کردن نقطه دار
refers
اشاره کردن نشان کردن
referred
اشاره کردن نشان کردن
refer
اشاره کردن نشان کردن
highlighting
نشان کردن پررنگ کردن
cerebrate
فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
milestones
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestone
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
gem
سنگ گران بها جواهر نشان کردن
gems
سنگ گران بها جواهر نشان کردن
SGML
استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
to prove oneself
نشان دادن
[ثابت کردن]
توانایی انجام کاری
to check off
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
conceal
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
conceals
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
alphabetize
به ترتیب الفبا نوشتن باحروف الفبا بیان کردن
hyphens
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphen
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
religionize
دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
rhetoric
علم معانی بیان معانی بیان
authentication
استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
supervisory
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
auto
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
autos
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
images
نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
target materials
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
scans
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com