Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
manufacturer's agent
نماینده تولیدکننده
manufacturers' agent
نماینده تولیدکننده
Other Matches
inductive coordination
توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
commision agent
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
visiting correspondent
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
producers
تولیدکننده
producer
تولیدکننده
proligerous
تولیدکننده
Hewlett Packard
تولیدکننده کامپیوتر
hypnotic
تولیدکننده خواب
morbific
تولیدکننده ناخوشی
program generator
تولیدکننده برنامه
supply price
قیمت تولیدکننده
sudoriferous
تولیدکننده عرق
reproducer
دوباره تولیدکننده
burner
تولیدکننده حرارت در بالن
burners
تولیدکننده حرارت در بالن
card reproducer
تولیدکننده دوباره کارت
glycogenic
تولیدکننده شکردربافتههای حیوانی
OCM
شرکت او سی ام تولیدکننده فرش شرقی
Tseng Labs
تولیدکننده مجموعه قط عات در آداپتورهای گرافیکی
trade discount
تخفیف عمده از طرف تولیدکننده به خریدار
rpg
Program Report تولیدکننده برنامه گزارش
atari
یک شرکت تولیدکننده بزرگ کامپیوترهای شخصی
flag waver
مضطرب سازنده تولیدکننده هیجان عمومی
users
نرم افزاری کامپیوتری که کاربر و نه تولیدکننده نوشته است
user
نرم افزاری کامپیوتری که کاربر و نه تولیدکننده نوشته است
pcm
شرکت تولید کننده تختههای جانبی که سازگار کامپیوتر تولیدکننده دیگر باشند
fair trade laws
قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
wobbulator
تولیدکننده سیگنال اف ام که فرکانس ان با دامنه ثابت بالاپایین فرکانس مرکزی تغییرمیکند
fissiparous
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
seconds
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
machines
غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machined
غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine
غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
delegating
نماینده
delegates
نماینده
deligate
نماینده
agent
نماینده
agents
نماینده
proxy
نماینده
attorney
نماینده
attorneys
نماینده
indicatory
نماینده
indicant
نماینده
commissioner
نماینده
commissioners
نماینده
nominee
نماینده
mercantile agent
نماینده
nominees
نماینده
proctor
نماینده
delegated
نماینده
depts
نماینده
indicator
نماینده
doer
نماینده
doers
نماینده
delegates
نماینده ها
representatives
نماینده ها
agencies
نماینده
agency
نماینده
dept
نماینده
factor
نماینده
factors
نماینده
representative
نماینده
deputies
نماینده
representatives
نماینده
deputy
نماینده
delegate
نماینده
envoi
مامور نماینده
sales representative
نماینده فروش
sole agent
نماینده انحصاری
pathognomic
نماینده ناخوشی
permanent deligate
نماینده دایمی
expessive
حاکی نماینده
stack indicator
نماینده پشته
manufacturer's agent
نماینده سازنده
opostolic delegate
نماینده پاپ
law agent
نماینده حقوقی
priority indicator
نماینده اولویت
law agent
نماینده قضایی
sales agent
نماینده فروش
overseas agent
نماینده خارجی
pathognomomical
نماینده ناخوشی
jack and gill
دونامه نماینده ........
internunico
نماینده پاپ
marker ship
کشتی نماینده
representative elements
عناصر نماینده
insurance agent
نماینده بیمه
manufacturers' agent
نماینده سازنده
customs agent
نماینده گمرکی
consular agent
نماینده کنسولی
deputation
نماینده نمایندگی
legate
نماینده پاپ
deputies
وکیل نماینده
envoys
مامور نماینده
envoy
مامور نماینده
Members of Parliament
نماینده مجلس
election
انتخاب نماینده
representation
تمثال نماینده
Member of Parliament
نماینده مجلس
representations
تمثال نماینده
represent
نماینده بودن
represented
نماینده بودن
walking delegate
نماینده سیار
represents
نماینده بودن
by depty
بوسیله نماینده
deputations
نماینده نمایندگی
parliamentarians
نماینده مبرز
parliamentarian
نماینده مبرز
legates
نماینده پاپ
check indicator
نماینده مقابله
deputy
وکیل نماینده
assignee
نماینده مامور
exponent
شرح دهنده نماینده
legates
نماینده پاپ حاکم
officially represented
دارای نماینده رسمی
sole representative
نماینده منحصر بفرد
overseas agent
نماینده درکشور بیگانه
phraseogram
خط یا خطوط نماینده عبارات
polyphonic
نماینده چندین صدا
polyphonous
نماینده چندین صدا
special agent
وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
legate
نماینده پاپ حاکم
shipping agent
نماینده شرکت کشتیرانی
sole agent
نماینده منحصر بفرد
factors
حق العمل کار نماینده
exponents
شرح دهنده نماینده
senator
نماینده مجلس سنا
guidon
پرچم نماینده واحد
full length
نماینده تمام قدانسان
forwarding agent
نماینده حمل و نقل
regents
نماینده پادشاه رئیس
regent
نماینده پادشاه رئیس
envoy extraordiinary
نماینده فوق العاده
to act for somebody
نماینده کسی بودن
home service agent
نماینده فروش داخلی
ho stands for water
نماینده اب است O2H
delegacy
نماینده هیئت نمایندگان
debt collecting agency
نماینده وصول مطالبات
senators
نماینده مجلس سنا
lord lieutenant
نماینده پادشاه در ایالات
factor
حق العمل کار نماینده
plug compatible manufacurer
شرکت تولیدکننده تجهیزات کامپیوتری که بدون نیازمندی به رابطهای سخت افزاری یانرم افزاری اضافی میتواندبه سیستم کامپیوتری موجودوصل شود
typifies
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typify
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typifying
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
ship's husband
مباشر و مالک نماینده کشتی
genotype
نوع معرف و نماینده یک جنس
typified
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
g man
نماینده مخصوص دایره بازرسی
agent
نماینده عامل شیمیایی خرج
legates
ایلچی نماینده تام الاختیار
legate
ایلچی نماینده تام الاختیار
syndic
نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
agents
نماینده عامل شیمیایی خرج
unseat
محروم کردن نماینده از کرسی
delegation
اعزام نماینده هیات نمایندگی
unseating
محروم کردن نماینده از کرسی
impersonify
ادم ساختن نماینده بودن از
delegations
اعزام نماینده هیات نمایندگی
symptomatic
مطابق نشانه بیماری نماینده
marker ship
ناو نماینده یاجلودار ستون
unseats
محروم کردن نماینده از کرسی
unseated
محروم کردن نماینده از کرسی
subagent
عامل دست دوم نماینده فرعی
lexigraphy
یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
residents
نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
he voted by proxy
بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
High Commissioner
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
High Commissioners
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
to act
[as somebody]
عمل کردن
[به عنوان نماینده کسی]
resident
نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
to speak on behalf of
[as representative]
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
coloury
دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
persona grata
نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
program music
موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
residency
محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
lagate a latere
نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
phonotypy
چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
state attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state's attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
jeap &gill
دو نام نماینده برای پسران ودختران که درحکایات یامثل هابگویند
proxy
نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
phonetic system of spelling
اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
note
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
liberal gift
بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
noting
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
embassies
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
embassy
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
notes
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
minister plenipotentiary
نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
roundhead
نماینده پارلمان انگلیس دردوره شارل اول و عضو فرقه مسیحیان کویکر
sheriffs
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriff
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
full power
اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
ABC
سه حرف اول الفبای انگلیسی که نماینده حروف الفبا است الفبا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com