English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
fishtail نوسان یافتن عقب ماشین درپیچها
Other Matches
voltage swing نوسان فشار الکتریکی نوسان ولتاژ
oscilloscope نوسان بین نوسان نما
vibrometer نوسان نگار نوسان سنج
oscillogram نوسان سنج نوسان نگار
oscillograph نوسان سنج نوسان نگار
vibrograph نوسان نگار نوسان سنج
propagates گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate گشترش یافتن یا نشر یافتن
self binder ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
trial and error <idiom> یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
machinists ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinist ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machined 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines ماشین کردن با ماشین رفتن
machined ماشین کردن با ماشین رفتن
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
faxed مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
fax مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxing مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
vibration نوسان
see-sawed نوسان
see-saw نوسان
oscillatory motion نوسان
oscillation نوسان
undulation نوسان
sway نوسان
see-sawing نوسان
oscillations نوسان
yo-yos در نوسان
yo-yo در نوسان
to-ing and fro-ing نوسان
pulsation نوسان
see-saws نوسان
dead beat بی نوسان
libration نوسان
fluctuate نوسان
lurching نوسان
swayed نوسان
lurch نوسان
lurched نوسان
swings نوسان
swing نوسان
fluctuation نوسان
lurches نوسان
vibrancy نوسان
fluctuated نوسان
fluctuates نوسان
sways نوسان
head nystagmus نوسان سر
ascillation نوسان
bulid up نوسان کردن
stable oscillation نوسان پایدار
modulation نوسان فرکانس
swings نوسان کردن
self excited/induced vibration نوسان خودالقایی
damped osillation نوسان میرا
modulation نوسان صدا
vibratility لرزه نوسان
damped oscillation نوسان میرا
sides way نوسان عرضی
swivelling نوسان دار
swing تاب نوسان
swing نوسان کردن
swings تاب نوسان
boom swing حیطه نوسان
pendulum پاندول نوسان
amplitude میدان نوسان
hunting نوسان سرعت
total amplitude of oscillation دامنه کل نوسان
vacillant نوسان کننده
vibration damper میراکننده نوسان
vibration damping میرایی نوسان
vacillation اونگ نوسان
vibration excitation تحریک نوسان
vibrational لرزه نوسان
pendulums پاندول نوسان
swivelling feature قابلیت نوسان
barkhausen oscillation نوسان بارکهاوزن
back swing نوسان به عقب
swayer نوسان دار
aperiodic phenomenon پدیده بی نوسان
amplitude of oscillation دامنه نوسان
vibration لرزه نوسان
swingy نوسان دار
swing bridge پل نوسان دار
oscillometer نوسان سنج
intermediate oscillation نوسان میانی
oscillator نوسان کننده
oscillator نوسان ساز
generation of oscillations تولید نوسان
quenching frequency فرکانس نوسان
oscillogram نوسان نگاره
frequency of oscillations فرکانس نوسان
scope نوسان نما
oscillogram نوسان نگاشت
free oscillation نوسان ازاد
oscillating circuit مدار نوسان
natural vibration نوسان ازاد
fluctuate نوسان داشتن
librate نوسان کردن
fluctuated نوسان داشتن
light fluctuation نوسان نور
light fluctuation نوسان روشنایی
goniometer نوسان سنج
line voltage variation نوسان ولتاژ
line voltage variation نوسان شبکه
load variation نوسان بار
multivibrator نوسان ساز
natural vibration نوسان طبیعی
oscillograph نوسان نما
swivels نوسان کردن
oscilloscope نوسان نگار
swivelled نوسان کردن
swivel نوسان کردن
shaking لرزش نوسان
fluctuates نوسان داشتن
periodic fluctuation نوسان دورهای
electron vibrations نوسان الکترونها
economic fluctuation نوسان اقتصادی
downward swing نوسان رو به پایین
oscilloscope نوسان نما
oscillograph نوسان نگار
vibrators وسیله نوسان
fluctuation of load نوسان بار
vibrator وسیله نوسان
oscillography نوسان نگاری
floating axle محور نوسان
oscillometry نوسان سنجی
oscilloscope نوسان سنج
shake لرزش نوسان
shakes لرزش نوسان
see-saws نوسان کردن
varies نوسان کردن
vary نوسان کردن
oscillates نوسان کردن
reciprocates نوسان کردن
swinger نوسان دار
oscillated نوسان کردن
reciprocate نوسان کردن
reciprocated نوسان کردن
see-saw نوسان کردن
oscillation نوسان سازی
oscillations نوسان سازی
whirling mode نوسان شفت
see-sawing نوسان کردن
undulate نوسان داشتن
undulated نوسان داشتن
undulates نوسان داشتن
swingers نوسان دار
fading نوسان صدا
vibrometer نوسان سنج
buffs نوسان کردن
vibrograph نوسان نگار
vibrograph رسام نوسان
see-sawed نوسان کردن
waver نوسان کردن
buff نوسان کردن
torsional vibration نوسان پیچشی
wavered نوسان کردن
wavering نوسان کردن
wavers نوسان کردن
oscillate نوسان کردن
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
automated teller machine ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
relaxation oscillator نوسان ساز رلاکسیون
variations نوسان متناوب پراکندگی
variation نوسان متناوب پراکندگی
crystal oscillator نوسان ساز کریستالی
jib نوسان کردن واخوردن
per vibration نوسان داخلی بتن
jibbed نوسان کردن واخوردن
vibrator نوسان ساز ویبراتور
jibbing نوسان کردن واخوردن
frequency variation تغییر یا نوسان فرکانس
jibs نوسان کردن واخوردن
screamer نوسان ساز صوتی
fluctuating rate نرخ دارای نوسان
mains voltage variation نوسان ولتاژ شبکه
downswing نوسان بطرف پایین
lurcher دارای نوسان یا تلوتلو
floating bearing یاطاقان نوسان دار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com