English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
metaneeds نیازهای رده بالا
Other Matches
general requirements نیازهای عمومی
primary needs نیازهای نخستین
triage سیستم ارزیابی خدمات پزشکی و نیازهای درمانی پرسنل
congestion وضعیتی که در آن نیازهای ارتباطی یا فرآیند ها بیشتر از توانایی مستقیم باشد
integrated پایگاه داده که قادر به تامین اطلاعات برای نیازهای مختلف بدون داده افزودنه است
sysgen فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
edit فرآیندی که بررسی میکند آیا داده جدید نیازهای لازم را دارد پیش از اینکه کل داده و محتوای اطلاعی آن بررسی شود
edited فرآیندی که بررسی میکند آیا داده جدید نیازهای لازم را دارد پیش از اینکه کل داده و محتوای اطلاعی آن بررسی شود
integrated نرم افزار مثل سیستم عامل و پردازشگر کلمه که در سیستم کامپیوتری ذخیره شده است و طبق نیازهای سیستم است
spinwriter چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
the clouds above ابرهای بالا یا بالا سر
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
apl یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
high burst ranging تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
outreach بالا
on high در بالا
upping رو به بالا
balconies لژ بالا
up stairs بالا
highest بالا
upside بالا
high بالا
headwater بالا اب
up there ان بالا
highs بالا
superincumbent از بالا
upped بالا
up رو به بالا
balcony لژ بالا
gallery لژ بالا
galleries لژ بالا
uppermost از بالا
overhead بالا
overhead سر بالا
atop بالا
upping بالا
upped رو به بالا
above در بالا
top بالا
over- بالا
over بالا
at a great age در سن بالا یی
up بالا
overtone بالا تن
aloft بالا
ascendancy بالا
ascendency بالا
upper limit حد بالا
aweigh بالا
overtones بالا تن
lever bridge پل بالا رو
upper بالا
in old age [in great age] در سن بالا
atop بطرف بالا
ascensive بالا رونده
hoists بالا کشیدن
uplift بالا بردن
long precision با دقت بالا
uplifts بالا بردن
face up feed خورد رو به بالا
h.f. فرکانس بالا
head piece قسمت بالا
hoisted بالا بردن
ascendent بالا رونده
ascendance بالا رفتن
hoists بالا بردن
hoist بالا بردن
hoist بالا کشیدن
heave بالا کشیدن
hoisted بالا کشیدن
radius زند بالا
ascending بالا رونده
heaved بالا کشیدن
bottom up از پایین به بالا
booster بالا برنده
boosters بالا برنده
abovestairs طبقه بالا
at the utmost دست بالا
rally بالا بردن قی مت
shoot forth بالا جستن
shoot-out بالا جستن
shoot-outs بالا جستن
soar بالا رفتن
soared بالا رفتن
soars بالا رفتن
raising بالا اوردن
embezzle بالا کشیدن
embezzled بالا کشیدن
embezzles بالا کشیدن
rallies بالا بردن قی مت
rallied بالا بردن قی مت
upgraded بالا بردن
upgraded از درجه بالا
upgraded بطرف بالا
upgrades بالا بردن
upgrades از درجه بالا
upgrades بطرف بالا
upgrading بالا بردن
upgrading از درجه بالا
upgrading بطرف بالا
embezzling بالا کشیدن
aspire بالا رفتن
aspired بالا رفتن
raise بالا بردن
raise بالا کشیدن
raises بالا بردن
raises بالا کشیدن
top down از بالا به پایین
top-down از بالا به پایین
spec مشخصات بالا
toss بالا انداختن
tossed بالا انداختن
tosses بالا انداختن
tossing بالا انداختن
jacks بالا بردن
jack بالا بردن
upheavals بالا امدن
aspires بالا رفتن
aspiring بالا رفتن
Mt بالا رفتن
Mts بالا رفتن
elevate بالا بردن
elevating بالا بردن
promote بالا بردن
promoted بالا بردن
promotes بالا بردن
promoting بالا بردن
upheaval بالا امدن
elevates بالا بردن
heave away بالا بکشید
unfield میدان بالا
all-time بالا یا پایینترین حد
chock-a-block بالا کشیده
escalate بالا گرفتن
escalated بالا گرفتن
escalates بالا گرفتن
escalating بالا گرفتن
high-class از طبقات بالا
Please come up . بفرمائید بالا
upwards بطرف بالا
upward rotation چرخش رو به بالا
upward motion حرکت رو به بالا
up and down بالا و پایین
uplifter بالا برنده
upper beam تیر بالا
upper bound کران بالا
upraise بالا بردن
uprear بالا بردن
upriser بالا رونده
upward compatible همساز رو به بالا
upward flow جریان رو به بالا
to tilt up به بالا پیچیدن
to turn up [collar] به بالا پیچیدن
up <adv.> به بالا [آمدن]
upwards <adv.> به بالا [رفتن]
to hinge up به بالا پیچیدن
to fold up به بالا پیچیدن
raise of loom بالا بردن
warp beam نورد بالا
to fold up به بالا تا زدن
to hinge up به بالا تا زدن
to tilt up به بالا تا زدن
to turn up [collar] به بالا تا زدن
heave in بالا کشیدن
high voltage ولتاژ بالا
high wing بال بالا
intumesce بالا امدن
it comes from above از بالا می آید
jack up بالا بردن
joo chin pyon soon koot کف دست بالا
mountant بالا رونده
on stilts بالا ایستاده بل
plan view دید از بالا
high temperature دمای بالا
high storage انباره بالا
high resolution وضوح بالا
high burst ترکش بالا
high contrast تغایر بالا
high efficiency راندمان بالا
high frequency بسامد بالا
high frequency فرکانس بالا
high frequency alternator ژنراتورفرکانس بالا
high grown بلند بالا
high impedance امپدانس بالا
high order رتبه بالا
high precison دقت بالا
plan view نمای بالا
pushup بالا فشردنی
to puff out بالا امدن
to puff up بالا امدن
to set in بالا امدن
top carriage قنداق بالا
top cast ریختن از بالا
top pour ریختن از بالا
topmast دکل بالا
topside قسمت بالا
topsides قسمت بالا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com