English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 222 (53 milliseconds)
English Persian
violate هتک احترام کردن
violated هتک احترام کردن
violates هتک احترام کردن
Search result with all words
honored احترام کردن به
honoring احترام کردن به
honors احترام کردن به
honour احترام کردن به
honoured احترام کردن به
honouring احترام کردن به
honours احترام کردن به
venerate ستایش و احترام کردن
venerated ستایش و احترام کردن
venerates ستایش و احترام کردن
venerating ستایش و احترام کردن
honor احترام کردن به
to hold in respect احترام کردن
to do homage ادای احترام کردن
to pay homage ادای احترام کردن
to render homage ادای احترام کردن
to do homage to somebody به کسی ادای احترام کردن
to pay homage to somebody به کسی ادای احترام کردن
to render homage to somebody به کسی ادای احترام کردن
Other Matches
respectfulness احترام
revering احترام
respectability احترام
curtsy احترام
reverence احترام
ennoblement احترام
revere احترام
curtsying احترام
reveres احترام
curtsies احترام
curtsied احترام
regarded احترام
honourableness احترام
curtseying احترام
curtsey احترام
revered احترام
honor احترام
regards احترام
obeisance احترام
reverently با احترام
worshipless بی احترام
tribute احترام
tributes احترام
greeting احترام
greetings احترام
regard احترام
disrespectable بی احترام
reverentially با احترام
obeisances احترام
respect مراجعه احترام
irrespective احترام نگذار
saluted احترام گذاشتن
salutes احترام نظامی
irreverence عدم احترام
look up to <idiom> احترام گذاشتن به
self esteem احترام بنفس
self respect احترام بخود
saluted احترام نظامی
homage ادای احترام
to the color شیپور احترام
respectful پر احترام ابرومند
respects مراجعه احترام
respectable قابل احترام
saluting احترام گذاشتن
respect احترام گذاشتن به
saluting احترام نظامی
respects احترام گذاشتن به
salutes احترام گذاشتن
guard of honor گارد احترام
venerability احترام ارجمندی
deferential از روی احترام
piping the side احترام با سوت
to hold in respect احترام گزاردن به
greeting احترام کننده
greetings احترام کننده
As a mark of respect ( esteem) . بعلامت احترام
reverence احترام گذاردن
hold in respect احترام گذاشتن به
deference تمکین احترام
veneration احترام نیایش
venerableness احترام ارجمندی
in deference to به پاس احترام
to look up احترام گذرادن
venerator احترام کننده
salute احترام نظامی
salute احترام گذاشتن
worshipful شایسته احترام
hand salute احترام با دست
reveres احترام گذارندن حرمت
pipe the side تجمع گارد احترام
revering احترام گذارندن حرمت
interment flag پرچم احترام شهدا
respects احترام محترم شمردن
revered احترام گذارندن حرمت
to do make or pay obeisance to بکسی احترام گزاردن
venerable قابل احترام ارجمند
officer of the guard افسر گارد احترام
respectfulness رعایت احترام وادب
revere احترام گذارندن حرمت
national salute احترام به پرچم ملی
respect [for somebody or something] احترام [به کسی یا چیزی]
honorable لایق احترام شرافتمندانه
estimably بطور قابل احترام
In deference to public opinion. به احترام افکار عمومی
respect احترام محترم شمردن
esteemed فرد مورد احترام
to the color شیپور احترام پرچم
defer تسلیم شدن احترام گذاردن
defers تسلیم شدن احترام گذاردن
deferring تسلیم شدن احترام گذاردن
pipe the side فرمان تجمع گارد احترام
side boy گارد احترام میز پاس
stand in awe of <idiom> احترام قائل شدن برای
a person of high standing آدمی بالا مقام [پر احترام]
irreverend ناشایسته برای احترام گذاری
time honored مورد احترام بعلت قدمت
side honors مراسم ادای احترام در میزپاس
national salute شلیک 12 توپ به احترام پرچم ملی
Ferdowsi is held in the greatest respect. فردوسی مورد احترام فراوان است
You must have respect for your promises. باید بقول خودتان احترام بگذارید
One must uphold ones dignity. احترام هر کسی دست خودش است
to hold somebody in esteem برای کسی احترام قائل شدن
gun salute سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
minute gun توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
complimentary mourning جامه ماتم که کسی برای احترام بمردهای که بااوخویشی ندارد بپوشد
attention to port احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
salvoes شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvo شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
to hold somebody in respect [to hold somebody in high regard ] کسی را محترم داشتن [احترام گذاشتن به کسی]
unesco (= united nations educational ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
color salute سلام پرچم احترام به پرچم
rifle salute احترام با تفنگ سلام با تفنگ
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
salutes احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salute احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluting احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluted احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com