Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
English
Persian
turn off guidance
هدایت هواپیماروی باند تاکسی کردن
Other Matches
taxiway
راه تاکسی یا باند تاکسی
taximan
متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
course light
روشنایی باند فرودگاه چراغهای مخصوص روشن کردن باند فرود
attitude director indicator
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
teleran system
نوعی سیستم ناوبری که بااستفاده از رادارهای زمینی و سیستم تلویزیونی هواپیماهای سرگردان دراطراف محوطه فرودگاه را به باند هدایت میکند
guidance
هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance
هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
fighter direction
هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
approach schedule
برنامه تقرب هواپیما به باند ترتیب فرود هواپیماها روی باند
taxies
تاکسی کردن
taxiing
تاکسی کردن
taxied
تاکسی کردن
taxi
تاکسی کردن
taxiway
مسیر تاکسی کردن
turn off guidance
راهنمای تاکسی کردن هواپیما
To pick up a passenger.
مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
homing guidance
هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
maces
نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
mace
نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
beamrider
موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
terminal guidance
هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
stellar guidance
سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
inertial guidance
سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
interband transition
انتقال باند- باند
wheel load
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
control surface
کف پوش متحرک باند فرود کف پوش قابل جمع اوری باند فرود
straps
باند پیچی یا تسمه کشی کردن بارها
strap
باند پیچی یا تسمه کشی کردن بارها
conductance
ضریب هدایت قدرت هدایت
gyro pilot
سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
celestial guidance
سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
taxiway
محوطه حرکت هواپیماها برای گرم شدن محوطه تاکسی کردن
guide
هدایت کردن
conducting
هدایت کردن
conducted
هدایت کردن
rede
هدایت کردن
guided
هدایت کردن
convey
هدایت کردن
conduct
هدایت کردن
direct
هدایت کردن
directing
هدایت کردن
conveyed
هدایت کردن
conveying
هدایت کردن
conveys
هدایت کردن
guides
هدایت کردن
convect
هدایت کردن
steering
هدایت کردن
conducts
هدایت کردن
navigates
هدایت کردن
conned
هدایت کردن
navigated
هدایت کردن
navigate
هدایت کردن
conning
هدایت کردن
directed
هدایت کردن
navigating
هدایت کردن
directs
هدایت کردن
con
هدایت کردن
cons
هدایت کردن
conducted
هدایت کردن بردن
conduct
هدایت کردن بردن
conducts
هدایت کردن بردن
fire direction
هدایت کردن اتش
direction
مسیر هدایت کردن
conducting
هدایت کردن بردن
debunk
کسی را اگاه و هدایت کردن
leads
هدایت کردن بست اتصال
canalize
هدایت اجباری منشعب کردن
to direct traffic through
ترافیک را از طریق...هدایت کردن
lead
هدایت کردن بست اتصال
debunking
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunked
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunks
کسی را اگاه و هدایت کردن
trims
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trim
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
leads
راهنمایی کردن هدایت کردن
conducts
اجرا کردن هدایت کردن
presiding
اداره کردن هدایت کردن
presided
اداره کردن هدایت کردن
conducting
اجرا کردن هدایت کردن
preside
اداره کردن هدایت کردن
conducted
اجرا کردن هدایت کردن
lead
راهنمایی کردن هدایت کردن
steered
راهنمایی کردن هدایت کردن
steered
هدایت کردن راهنمایی کردن
steer
هدایت کردن راهنمایی کردن
steers
راهنمایی کردن هدایت کردن
steers
هدایت کردن راهنمایی کردن
steer
راهنمایی کردن هدایت کردن
direct
اداره کردن هدایت کردن
directed
اداره کردن هدایت کردن
directs
اداره کردن هدایت کردن
presides
اداره کردن هدایت کردن
conduct
اجرا کردن هدایت کردن
lead
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
Taxi!
تاکسی!
cabs
تاکسی
taxicabs
تاکسی
taxicab
تاکسی
shore boat
تاکسی اب
Taxi
تاکسی
cab
تاکسی
holding position
وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
taxied
تاکسی خودروی
taxies
تاکسی خودروی
taxi
تاکسی یا خودروی
taxi
تاکسی خودروی
taxied
تاکسی یا خودروی
cabbies
راننده تاکسی
cab driver
رانندهی تاکسی
cab drivers
رانندهی تاکسی
taxiing
تاکسی یا خودروی
shore boat
تاکسی ساحلی
taxiing
تاکسی خودروی
taximan
راننده تاکسی
taxies
تاکسی یا خودروی
cabbie
راننده تاکسی
cabstand
توقفگاه تاکسی
cabman
راننده تاکسی
cabby
راننده تاکسی
taxi stand
ماندگاه مجاز تاکسی
taximeter
مسافت نمای تاکسی
programs
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
program
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
Where can I get a taxi?
کجا میتوانم تاکسی بگیرم.
taxiway
جاده یا راه تاکسی رو فرودگاه
Where can I get a taxi?
کجا میتوانم یک تاکسی بگیرم.
Please get me a taxi.
لطفا یک تاکسی برایم بگیرید.
The cab neared
[approached]
20th Street.
تاکسی به خیابان بیستم نزدیک شد.
minicab
اتومبیل کوچک مخصوص تاکسی
taximeter
نشان دهنده کرایه تاکسی
minicabs
اتومبیل کوچک مخصوص تاکسی
taxi stand
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
Where can I get a taxi?
کجا میتوانم یک تاکسی سوار شوم.
taxi rank
[British E]
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
cabstand
[American E]
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
Where can I get a taxi?
کجا میتوانم تاکسی سوار شوم.
cruisers
کشتی یا تاکسی یاکسی که گشت میزند
cruiser
کشتی یا تاکسی یاکسی که گشت میزند
bare base
فرودگاهی دارای خط اتومبیل و تاکسی و منبع اب اشامیدنی
Take this luggage to the taxi, please.
لطفا این اسباب و اثاثیه را تاکسی حمل کنید.
bands
باند
band width
باند
band
باند
Take this luggage to the bus, please.
لطفا این اسباب و اثاثیه را تا اتوبوس / تاکسی حمل کنید.
insulates
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulating
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulate
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
landing strips
باند فرود
landing strip
باند فرود
strapping
باند پیچی
wave band
باند موج
strip
باند فرود
air strip
باند فرودگاه
band width
پهنای باند
Gate
ورودی به باند
interband
باند میانی
wideband
پهنای باند
side band
باند کناری
waveband
باند موج
Citizens' Band
باند شهروندان
j band
باند فرکانس
airstrip
باند فرودگاه
photographic strip
باند عکاسی
intermediate band
باند میانی
k band
باند فرکانس
x band
باند- ایکس
p band
باند فرکانس
approach line
خط تقرب به باند
x band
باند فرکانس
approach route
مسیرفرود به باند
side band
ساید باند
wavebands
باند موج
Citizens' Band
باند خصوصی
hachi maki
باند دور سر
run way
باند فرود
band
باند بانداژ
frequency band
باند فرکانس
airstrips
باند فرودگاه
bands
باند بانداژ
runway
باند فرودگاه
runways
باند فرودگاه
runways
باند پرواز
energy band
باند انرژی
frequency band
باند بسامد
runway
باند پرواز
error band
باند خطا
bandwidth
پهنای باند
guard band
باند نگهبان
broad band
پهن باند
baseband
باند پایه
broad band
باند پهن
broadband
پهن باند
ground speed
سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com