Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
compound helicopter
هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
Other Matches
augmented turbofan
توربوفن مجهز به سیستم پس سوز
air traffic control radar system
راداری کمکی در سیستم کنترلی ترافیک هوایی
well found
کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
well founded
کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
peripheral slots
شکافهای خالی که دربعضی کامپیوترها قرار دارندتا کارتهای مدار چاپی بتوانندبرای بالا بردن قابلیتهای سیستم بدون اصلاح سخت افزار مجهز شوند
auxiliary storage
حافظه کمکی ذخیره سازی کمکی
auxiliary operation
عملیات کمکی عملکرد کمکی
staff
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staffs
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staffed
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
crash conversion
تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
auxiliary machinery
دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
market socialism
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
run
اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
runs
اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
sysgen
فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
blessed folder
در یک سیستم Apple Maciontosh پرونده سیستم که حاوی فایل هایی است که به طور خودکار در هنگام روشن شدن سیستم بار شدند
peripheral
که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
integrated
نرم افزار مثل سیستم عامل و پردازشگر کلمه که در سیستم کامپیوتری ذخیره شده است و طبق نیازهای سیستم است
accoutred
مجهز
barded
مجهز
weaponed
مجهز
in full fig
مجهز
barbed
مجهز
accoutered
مجهز
acoutre
مجهز
equipped
مجهز
armed
مجهز
busk
مجهز کردن
tool
مجهز کردن
panoplied
مجهز و اراسته
busking
مجهز کردن
equips
مجهز کردن
jet-propelled
مجهز به موتور جت
jet propelled
مجهز به موتور جت
busked
مجهز کردن
equipping
مجهز کردن
equip
مجهز کردن
busks
مجهز کردن
imp
مجهز کردن
full sail
تبار مجهز
imps
مجهز کردن
habilitate
مجهز کردن
supportive
مجهز کننده
turboprop jet engine
موتور جت مجهز به موتورتوربین
weaponed
مجهز به جنگ افزار
reflecterize
مجهز به بازتابنده کردن
reflectorize
مجهز به بازتابنده کردن
on a war footing
مجهز واماده جنگ
bugged
مجهز به میکروفن مخفی
tower wagon
اتومبیل مجهز به جرثقیل یانردبان
recoil operated
مجهز به دستگاه عقب نشینی
squad car
اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
fuse cut out switch
کلید قطع مجهز به فیوز
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
preparing
مهیا ساختن مجهز کردن
prepares
مهیا ساختن مجهز کردن
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
mast
دیرک بادکل مجهز کردن
under arms
مجهز باسلحه سبک و انفرادی
masts
دیرک بادکل مجهز کردن
squad cars
اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
combined circuit
مین مجهز به مدار عامل مرکب
dieselize
با موتور دیزل مجهز شدن یاکردن
grids
بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
grid
بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
furnishes
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnish
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishing
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
incisor tooth
برنده
cutting
برنده
vehicles
برنده
winners
برنده
vehicle
برنده
heuristic
پی برنده
incisive
برنده
portative
برنده
incisory
برنده
foretooth
برنده
cutters
برنده
high proof
برنده
scissile
برنده
winner
برنده
discoverers
پی برنده
discoverer
پی برنده
deferent
برنده
mutilator
برنده
trenchant
برنده
cutter
برنده
conductive
برنده
winning
برنده
winnings
برنده
titans
نوعی موشک دو طبقه قاره پیمای بالیستیکی مجهز به کلاهک اتمی
bench check
کارگاه مجهز به دستگاههای ازمایشی علامت نقطه بازرسی نقشه برداری
titan
نوعی موشک دو طبقه قاره پیمای بالیستیکی مجهز به کلاهک اتمی
subsidiaries
کمکی
ancillary
کمکی
secondary
کمکی
subsidiary
کمکی
supplementary
کمکی
auxiliary
کمکی
auxiliaries
کمکی
propelling
پیش برنده
shoo-in
<idiom>
برنده مطلق
boosters
بالا برنده
dissolvent
حل کننده برنده
achiever
از پیش برنده
prizewinner
برنده جایزه
winner
برنده بازی
prizer
برنده جایزه
raiders
یورش برنده
raider
یورش برنده
persi
برنده سر دیو
outpoint
برنده با امتیاز
user
بکار برنده
winners
برنده بازی
users
بکار برنده
cutting head
نوک برنده
victor
برنده مسابقه
perseus
برنده سر دیو
medalist
برنده مدال
matrolinous
بارث برنده
booster
بالا برنده
deferent
بیرون برنده
victors
برنده مسابقه
dark horses
برنده غیرمترقبه
lacerative
برنده یا درنده
contenders
برنده احتمالی
gonfalonier
برنده پرچم
gestatorial
برنده پاپ
decision
برنده با امتیاز
uptake
بالا برنده
decisions
برنده با امتیاز
resolutive
تحلیل برنده
contender
برنده احتمالی
medallist
برنده مدال
highest bidder
برنده مزایده
uplifter
بالا برنده
utilizer
بکار برنده
incisively
بطور برنده
medalists
برنده مدال
impellor
پیش برنده
impeller
پیش برنده
promoter
پیش برنده
medallists
برنده مدال
winner of a match
برنده مسابقه
winning move
حرکت برنده
propulsive
جلو برنده
promotor
پیش برنده
heiresses
ارث برنده زن
wearing
تحلیل برنده
heiress
ارث برنده زن
dark horse
برنده غیرمترقبه
edged tool
الت برنده
edge tool
الت برنده
annihilator
از بین برنده
winning position
پوزیسیون برنده
promoters
پیش برنده
standby
سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
standbys
سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
desk accessory
در یک سیستم Apple Macitosh امکان افزوده که سیستم را بهبود میبخشد
coupling
نوعی رابطه متقابل بین سیستم هایا خصوصیات یک سیستم
policonic projection
سیستم تصویر چند مخروطی سیستم تهیه نقشه چندمخروطی
bifuel propulsion
سیستم خروج گاز با فشارحاصله از دو نوع سوخت سیستم جت دو سوختی
download
فرایند انتقال اطلاعات از یک سیستم کامیپوتر مرکزی بزرگ به سیستم کامپیوترکوچک و دور
design phase
فرایند توسعه یک سیستم اطلاعاتی براساس نیازمندیهای سیستم از قبل تاسیس شده
natives
کامپایلری که کد تولید میکند که روی سیستم مشابه سیستم جاری اجرا میشود.
chcp
در سیستم عاملهای OS \ MS DOS دستور سیستم که صفحه کد مورد استفاده را بیان میکند
native
کامپایلری که کد تولید میکند که روی سیستم مشابه سیستم جاری اجرا میشود.
auxiliary target
نقطه کمکی
auxiliary storage
انبار کمکی
auxiliary storage
انباره کمکی
auxiliary target
هدف کمکی
auxiliary forces
قوای کمکی
user interface
میانجی کمکی
auxiliary equipment
وسائل کمکی
auxiliary landing field
فرودگاه کمکی
back up frequency
فرکانس کمکی
auxiliary operatich
عمل کمکی
auxiliary view
نمای کمکی
auxiliary rotor
رتور کمکی
auxiliary memory
حافظ کمکی
auxiliary operation
عمل کمکی
utilitu program
برنامه کمکی
auxiliary equipment
وسایل کمکی
boostes pump
پمپ کمکی
auxiliary charger
شارژکننده کمکی
communicating pole
قطب کمکی
accommodator
کارگر کمکی
artificial aids
وسایل کمکی
artificial antenna
انتن کمکی
dummy antenna
انتن کمکی
operating supplies
مواد کمکی
booster pump
پمپ کمکی
booster magneto
دینام کمکی
auxiliary memory
حافظه کمکی
auxiliary equipment
تجهیزات کمکی
auxiliary base line
باز کمکی
boostes transformer
ترانسفورماتور کمکی
commutating pole
قطب کمکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com