English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 236 (7 milliseconds)
English Persian
Is that your final word ? همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
Search result with all words
steadied همین راه برو
steadies همین راه برو
steadiest همین راه برو
steady همین راه برو
steadying همین راه برو
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
very همان همین
subjective فلسفه مبتنی بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنی ومحدودیت اگاهی انسان صرفا" به همین ادراکات درون گرایی
close corporation شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
last sunday همین یکشنبه که گذشت
letter of even date نامه همین تاریخ
not long a go همین تازگی ها
one of these o c shortlies در همین روزها
pan cosmism اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
repeat range با همین مسافت تیراندازی کنید
that is a همین است
that is a همین بود
that is it همین است
that once همین یکبار
the th inst پنجم همین ماه
the whole of morality is there همه اخلاق همین جا است
this once همین یکبار
this same همین
universal roll برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
In fact, that is just what is good about it. اتفاقا"خوبیش در همین است
She is obsessed with it . فکر وذکرش فقط همین است وبس
There is the rub . گیر کار همین جاست (همین است )
I'll bring it right away . همین الان می آورم
This very day . همین امروز
In the vicinity ( neighbourhood ). همین نزدیکی ها
One of these days . همین روزها
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . همین رامی خواستم بدانم
Right now . همین الان ( حالا)
I arrived as soon as he left ( went ) . همین که رفت من آمدم
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
For example ( instance ) , lets take Iran . مثلا" فرضا" همین ایران
from now on <idiom> درست از همین لحظه به بعد
stick around <idiom> همین دوروبر منتظر ماندن
Wherever you go the sky has the same colour . <proverb> به هر کجا که روى آورى آسمان همین رنگ است .
Knock off your fighting right now! همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
acanthus design طرح پیچک [الهام گرفته شده از گیاهی به همین نام یعنی آکانتوس که بیشتر در طرح گل فرنگ یا گوبلن دیده می شود]
Akstafa peacock طرح طاووس در فرش های ترکمنی و قفقازی مربوط به همین نام
fragment [فرشی که در طول زمان بصورت تکه تکه درآمده باشد. باستان شناسان با مطالعه همین تکه ها عمر فرش، قدمت رنگرزی، نوع طرح و محل بافت را ارزیابی می کنند.]
Gohar carpet فرش گوهر [این فرش که توسط بافنده ای به همین نام از اهالی ارمنستان وسیه بافته شده از فرش های شاخص و کلیدی این منطقه محسوب شده و طرح آنرا مربوط به قره باغ می دانند.]
karachoph design لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
Lenkoran medallion ترنج لن کران [این نوع ترنج در فرش های قفقازی و ترکمنی بکار می رود و نام آن از شهری به همین اسم در آذربایجان روسیه گرفته شده و جلوه ای از اژدها را نشان می دهد.]
Lori Pambak motif ترنج لری [پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.]
Mina-khani design طرح میناخانی [این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.]
Ushak medallion ترنج عشاق [این ترنج مربوط به شهری به همین نام در ترکیه است که دارای سابقه پانصد ساله در بافت فرش است.]
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
immediately next door <adv.> همین جنبی
immediately next door <adv.> همین همسایه ای
He just stepped out. او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
He just went outside. او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
this very question دقیقا همین پرسش
alike <adv.> به همین نحو
all the same <adv.> به همین نحو
ditto <adv.> به همین نحو
in like manner <adv.> به همین نحو
likewise <adv.> به همین نحو
as a consequence <adv.> بخاطر همین
consequently <adv.> بخاطر همین
hence <adv.> بخاطر همین
in this way <adv.> بخاطر همین
whereby <adv.> بخاطر همین
therefore <adv.> بخاطر همین
thus [therefore] <adv.> بخاطر همین
as a result <adv.> بخاطر همین
by implication <adv.> بخاطر همین
in consequence <adv.> بخاطر همین
in this manner <adv.> بخاطر همین
in this wise <adv.> بخاطر همین
in this vein <adv.> بخاطر همین
for that reason <adv.> بخاطر همین
as a result of this <adv.> بخاطر همین
for this reason <adv.> بخاطر همین
in this sense <adv.> بخاطر همین
in so far <adv.> بخاطر همین
insofar <adv.> بخاطر همین
in this respect <adv.> بخاطر همین
by impl <adv.> بخاطر همین
I have to study من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
Other Matches
To put in an appearance . نشانت میدهم ( درمقام تهدید)
I'll show you ! just you wait ! حالاخواهی دید ! ( درمقام تهدید )
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
I'll cook your goose !I'll fix you good and proper ! آشی برایت بپزم که خودت حظ کنی ( درمقام تهدید )
plaiting [نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
To lodge a complaint . درمقام شکایت بر آمدن
And exactly what do you mean by that ? مقصود ؟( درمقام اعتراض )
between دربین درمقام مقایسه
Dont mention it . You are welcome. اختیار دارید (درمقام تعارف )
It is very gracious of you . لطف فرمودید ( درمقام طعنه )
May I trouble you to pass the salt please. ممکن است بی زحمت حرف نزنی ( درمقام طعنه )
If only she would marry me ! اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
accomplishment اتمام
supplementation اتمام
fulfilment اتمام
finalization اتمام
compietion اتمام
completion اتمام
exhaust bin level اتمام موجودی
completion code رمز اتمام
last word اتمام حجت
to phase out something اتمام یک سری
ultimata اتمام حجت
ultimatums اتمام حجت
ultimatum اتمام حجت
phase-out اتمام یک سری
sockdologer اتمام حجت جواب
elvis has left the building <idiom> [نمایش به اتمام رسیده]
print پس از اتمام کار جاری
sockdolager اتمام حجت جواب
printed پس از اتمام کار جاری
prints پس از اتمام کار جاری
to be over something به اتمام رساندن چیزی
hole in one اتمام یک بخش با یک ضربه
drop by the wayside <idiom> قبل از اتمام کار ،ویران شدن
engineered performance زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
returns آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
returning آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
return آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
returned آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
material مادهای که برای استفاده اتمام محصول به کار می رود
materials مادهای که برای استفاده اتمام محصول به کار می رود
overhead مقدار پردازش مورد نیازبرای اتمام یک کار معین بالاسری
permanent structures به تاسیساتی گفته میشود که پس از اتمام قرارداد پیمانکاردر محل می گذارد
move of pattern [وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
menace تهدید
threats تهدید
menaces تهدید
menaced تهدید
minacity تهدید
blackmails تهدید
blackmailed تهدید
intimidation تهدید
fulmination تهدید
blackmail تهدید
blackmailing تهدید
threat تهدید
menaced تهدید کردن
overhang تهدید کردن
overhangs تهدید کردن
threat تهدید کردن
denounce تهدید کردن
threats تهدید کردن
denounced تهدید کردن
imminent تهدید کننده
threateningly تهدید امیز
death thread تهدید به مرگ
menace تهدید کردن
racketeering اخاذی به تهدید
menacingly تهدید کنان
menacingly از روی تهدید
menaces تهدید کردن
threatening تهدید امیز
menacing <adj.> تهدید آمیز
denounces تهدید کردن
launch a threat تهدید کردن
threatener تهدید کننده
threat appeal توسل به تهدید
minacious تهدید کننده
minaciously تهدید کنان
threatened تهدید کردن
minatory تهدید کننده
minatorily از روی تهدید
intimidatory تهدید امیز
to show one's teeth تهدید کردن
threaten تهدید کردن
bullyrag تهدید کردن
minatory تهدید امیز
coercion تهدید واجبار
he threatened or resingn تهدید کرد
hoid up راهزنی با تهدید
denouncing تهدید کردن
threatens تهدید کردن
intimidates با تهدید وادار کردن
black تهدید امیز عبوسانه
intimidate با تهدید وادار کردن
impendent تهدید کننده اویزان
threaten with death تهدید به قتل کردن
threats دشمن تهدید کردن
imminently بطور تهدید کننده
blacker تهدید امیز عبوسانه
terrorization تهدید وارعاب ارعابگری
hectors تهدید یا ازار کردن
hectoring تهدید یا ازار کردن
hectored تهدید یا ازار کردن
threat دشمن تهدید کردن
hector تهدید یا ازار کردن
threat force نیروی تهدید کننده
blacked تهدید امیز عبوسانه
threatened تهدید کردن ترساندن
threaten تهدید کردن ترساندن
threatens تهدید کردن ترساندن
blacks تهدید امیز عبوسانه
imminence خطر تهدید کننده
blackest تهدید امیز عبوسانه
ends توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
cleco fastener وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
end توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
ended توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
assaults تهدید به ضرب کردن کسی
robbery دزدی مقرون به ازار یا تهدید
menaced چیزی که تهدید کننده است
robberies دزدی مقرون به ازار یا تهدید
deterrence منع از راه ارعاب و تهدید
assault تهدید به ضرب کردن کسی
assaulted تهدید به ضرب کردن کسی
extorting بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
menace چیزی که تهدید کننده است
extorts بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
threat study بررسی توسعه تهدید دشمن
extorted بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
menaces چیزی که تهدید کننده است
extort بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
coast is clear <idiom> هیچ خطری تورا تهدید نمیکند
He threatened to thrash the life out of me. مرا به یک کتک حسابی تهدید کرد
goals 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goal 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
Hear hear! صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
parent program در حین اجرا. مراحل اصلی که به برنامه پدر بر می گردد پس از اتمام کار برنامه فرزند
selvage شیرازه فرش [اتمام لبه های طولی فرش با اضافه مخ پود به روش های مختلف جهت محکم شدن و تزئین]
disaster recovery plan طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
filikli [نوعی فرش با پرز بلند و نسبتا زبر و خشن و بیشتر از جنس پشم بز که در مناطق عشایری ترکیه و آذربایجان شوروی بافته شده، گره ها بدور نخ تار زده شده و کل فرش پس از اتمام بافت رنگرزی می شود.]
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
cord yarn نخ ضخیم و چند لا که بصورت پود در بعضی از فرش های مشهد جهت اتمام زودتر فرش و یا جهت تفاوت با فرش های دیگر استفاده می شود . گاه در شیرازه بافی تارهای بالا نیز بکار می رود .
loop pile پرزهای حلقوی [این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
robber دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
raider دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
heister [American E] دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
preyer دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
brigand دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
bandit دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
post knotting پشت زنی [تعویض گره ها بعد از اتمام فرش] [گاه جهت تعویض نگاره ها در قسمتی از فرش بافته شده و یا جهت قدیمی جلوه دادن فرش با تعویض گره ها در محل درج تاریخ، گره ها را تعویض می کنند.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com