English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
adverse weather هوای نامساعد
foul weather هوای نامساعد
Search result with all words
fog lookouts دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
Other Matches
plenum method طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
turbocharger گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
ill minded نامساعد
unfavourable نامساعد
bad نامساعد
uncomfortably نامساعد
disadvantageous نامساعد
disadvantageously نامساعد
uncomfortable نامساعد
unfriendly نامساعد
unfavorable نامساعد
unfair نامساعد
inimical نامساعد
unfairly نامساعد
adverse factors شرایط نامساعد
predicament وضع نامساعد
predicaments وضع نامساعد
adverse factors عوامل نامساعد
unfavorable effect اثر نامساعد
unfavorable trade تجارت نامساعد
disadvantages شرایط نامساعد
untoward خود سر-نامساعد
disadvantage وضع نامساعد
disadvantage شرایط نامساعد
disadvantages وضع نامساعد
dyslogistic دارای تذکرات نامساعد
ill favored نامساعد نگون بخت
An inclement wind . باد مخالف(نامساعد )
turbojet توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
backwind حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
petticoatsfever هوای زن
moist air هوای تر
air blast هوای دم
drippy هوای گرفته
hot blast هوای دم داغ
heavy weather هوای طوفانی
secondry air هوای ثانویه
raininess هوای بارانی
queen's weather هوای باز
foul weather هوای خراب
intake air هوای ورودی
forced draft هوای با فشار
exhaust air هوای خروجی
emergency air هوای اضطراری
out of door در هوای ازاد
humid air هوای نمناک
broken weather هوای بی قرار
heavy weather هوای خراب
circulationg air هوای در گردش
compressed air هوای فشرده
liquid air هوای مایع
compressed air هوای متراکم
blast roasting تشویه با هوای دم
low air pressure فشار هوای کم
marine climate اب و هوای دریایی
marsh malaria هوای مردابی
air breathing هوای تنفسی
agglutinant هوای التیام
humid air هوای شرجی
carburetor air هوای کاربراتور
stable air هوای پایدار
temperate climate اب و هوای معتدل
In the open air. در هوای آزاد.
swelters هوای گرم
sweltered هوای گرم
swelter هوای گرم
out of doors در هوای ازاد
air هوای دم هوا
the open هوای ازاد
dead air هوای راکد
aired هوای دم هوا
airs هوای دم هوا
open air در هوای ازاد
passion هوای نفس
hot blast main هدایت هوای دم داغ
hot blast cupola کوپل هوای گرم
tire inflation فشار هوای لاستیک
liquid air هوای مایع شده
free living تسلیم هوای نفس
blow hot هوای گرم دمیدن
outdoorsy <adj.> عاشق هوای آزاد
intake air heater گرمکن هوای ورودی
heatwave هوای گرم طولانی
heatwave موج هوای گرم
oh what a nasty weather چه هوای کثیفی است
open exercise ورزش در هوای ازاد
out door court زمین هوای ازاد
ego trips تسلیم به هوای نفس
ego trip تسلیم به هوای نفس
tire pressure فشار هوای لاستیک
saturated air هوای اشباع شده
heatwaves موج هوای گرم
heatwaves هوای گرم طولانی
Beautiful music ( weather ) . موسیقی ( هوای ) قشنگ
intake air هوای مکیده شده
owl light هوای گرگ و میش
liquid air container مخزن هوای مایع
lour هوای گرفته وابریwerewolf
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
mouthguard لوله هوای غواص
secondary airflow جریان هوای فرعی
lowering هوای گرفته وابری
bleed air هوای کمپرس شده
warm front جبهه هوای گرم
warm fronts جبهه هوای گرم
acclimate به آب و هوای جدید خو گرفتن
air tank کپسول هوای غواصی
air compressor هوای فشرده ساز
acclimated به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimates به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimating به اب و هوای جدید خو گرفتن
blast هوای دم کوره بلند دم
blasts هوای دم کوره بلند دم
twilight هوای گرگ ومیش
lower هوای گرفته وابری
lowered هوای گرفته وابری
lowers هوای گرفته وابری
dusk هوای گرگ ومیش
blow cold هوای سرد دمیدن
torchlight هوای گرگ ومیش
mouthpieces لوله هوای غواص
forced draft هوای تحت فشار
fair weather دارای هوای صاف
effulge برق هوای باز
cold front جبهه هوای سرد
cold front پیشان هوای سرد
cooling blower دمنده هوای سرد
cold fronts جبهه هوای سرد
cooling air هوای سرد کننده
caisson foundation پی سازی با هوای فشرده
mouthpiece لوله هوای غواص
cold fronts پیشان هوای سرد
choke damp دم :هوای ته چاه یاکان
thermostats تنظیم کننده هوای سرد
terrestrial environment وضع عوارض و اب و هوای زمین
storm door درب عایق هوای توفانی
heaving رقص ناو در هوای طوفانی
sidewinder موشک هوا به هوای سایدویندر
sensualist پیرو هوای نفس واحساس
thermostat تنظیم کننده هوای سرد
sensualize پیروی از هوای نفس کردن
Keep an eye on things. هوای کاررا داشته باش
To have a fancy for something . هوای چیزی را درسر داشتن
To cherish a desire for something . هوای چیزی ؟ ؟ درسر پروراندن
caliduct پخش کننده هوای گرم
self will خود رایی هوای نفس
fair-weather خوب هنگام هوای صاف
acclimatation توافق بااب و هوای یک محیط
inclement weather هوای بسیار سرد یا طوفانی
acclimation اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
air space قشر هوای دیوار خالی
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
acclimatization توافق بااب و هوای یک محیط
brisk air هوای خنک و فرح بخش
acclimatization عادت کردن به هوای کوهستان
smog هوای الوده به دود وبخار
The sun is all the more welcome. In this cold weather. دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
out door صحرایی در هوای ازاد انجام شده
Make sure the statuette doesnt topple over . هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
velocity stacks لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
surfboat قایق مخصوص هوای توفانی یا خیزاب
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
She has a craving to travel . دلش هوای سفر کرده است
Sea [mountain] air makes you hungry. هوای دریایی [کوهستانی] گشنگی می آورد.
to weather something in winter چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
thermal target هوای گرم بالارونده برای بالون
swim bladder کیسه هوای ماهی مثانه هوایی
k valve شیر ساده روی کپسول هوای غواصی
The room is stuffy. هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
genies موشک هوا به هوای ازاد باکلاهک اتمی
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
genie موشک هوا به هوای ازاد باکلاهک اتمی
falcon موشک هدایت شونده هوا به هوای فالکن
humidor صندوق سیگار که هوای انرامرطوب نگاه دارند
sparrows نوعی موشک هوا به هوای هدایت شونده
sparrow نوعی موشک هوا به هوای هدایت شونده
williwaw جریان هوای سرد که در سرزمینهای مرتفع میوزد
airspeeds سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
airspeed سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
falcons موشک هدایت شونده هوا به هوای فالکن
The room is stuffy . هوای اطاق خیل خفه ( سنگین ) است
cruise valve سوپاپ ازادکننده هوای گرم بطور مرتب در پرواز
tartar نوعی موشک زمین به هوای دریایی غیر اتمی
pneumatic disatch بردن بستههای امانتی بالوله بوسیله هوای فشرده
priming پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
williwa وزش ناگهانی باد یا هوای سرد در مناطق کوهستانی
tartars نوعی موشک زمین به هوای دریایی غیر اتمی
carburator restricter plate صفحه فلزی روی کاربوراتوربرای کاستن هوای ورودی دراتومبیل
purge valve لوله مخصوص بیرون فرستادن اب از ماسک بافشار هوای بینی
serenades ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenaded ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
endemic بومی بیماری همه گیربومی مخصوص اب و هوای یک شهر یا یک کشور
serenading ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
redeye موشک زمین به هوای ردای که از روی دوش تیراندازی میشود
j valve سوپاپ کپسول هوای غواص که بطور خودکار بسته شود
blast valve سوپاپ ازاد کننده هوای گرم برای صعود بالن
serenade ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
vacuum concrete ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com