English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
pedestrian وابسته به پیاده روی مبتذل
pedestrians وابسته به پیاده روی مبتذل
Other Matches
disembarkation به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
grenadier سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
detrain از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
vulgar مبتذل
platitudinarian مبتذل
platitudinous مبتذل
trite مبتذل
trivial مبتذل
well-worn مبتذل
well worn مبتذل
hackneyed مبتذل
trity مبتذل
copybook مبتذل
tatty مبتذل
exoterical مبتذل
stale مبتذل
hach مبتذل
secondary landing منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
prosaism مبتذل نویسی
tags گفته مبتذل
banal مبتذل معمولی
tags مثال مبتذل
hach مبتذل کردن
trivialised مبتذل کردن
trivialism چیز مبتذل
trivialises مبتذل کردن
trivialising مبتذل کردن
trivialize مبتذل کردن
trivialized مبتذل کردن
trivializes مبتذل کردن
tag گفته مبتذل
tag مثال مبتذل
trivializing مبتذل کردن
truistic بدیهی مبتذل
commonplace معمولی مبتذل
stale مبتذل کردن
cliche کلمه مبتذل
everyday معمولی مبتذل
humdrum ملالت مبتذل
hackney مبتذل کردن زیاداستعمال شده
potboiler هنرمند یا کار هنری مبتذل
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
bromides نمک الی یامعدنی اسید هیدروبرمیک افهار یا بیان مبتذل
bromide نمک الی یامعدنی اسید هیدروبرمیک افهار یا بیان مبتذل
potboil برای امرار معاش نویسندگی یاکارهای هنری مبتذل کردن
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
overhauling پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhaul پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
interim overhaul پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
vulgarize پست کردن مبتذل کردن
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
associating وابسته وابسته کردن
associated وابسته وابسته کردن
associates وابسته وابسته کردن
associate وابسته وابسته کردن
footpaths پیاده رو
walkway پیاده رو
walkways پیاده رو
foot bridge پل پیاده رو
infantry پیاده
pedestrian پیاده
impledge پیاده
sidewalks پیاده رو
side walk پیاده رو
footpath پیاده رو
path پیاده رو
infantry man پیاده
foot bank پیاده رو
paths پیاده رو
sidewalk پیاده رو
pignorate پیاده
peripatetic پیاده رو
pedestrian bridge پل پیاده رو
walk پیاده رو
walks پیاده رو
dismounted پیاده
footer پیاده رو
on of پیاده
foot slogger پیاده
afoot پیاده
pavement پیاده رو
pavements پیاده رو
footway پیاده رو
walked پیاده رو
foot infantry پیاده
ganway پل پیاده رو
pedestrians پیاده
banquette نیمکت پیاده رو
knight of the road راهزن پیاده
foot passenger مسافر پیاده
infantry man سرباز پیاده
dismounts پیاده کردن
dismounting پیاده کردن
unset پیاده کردن
disassemble پیاده کردن
walkabout مسافرت پیاده
ganger مسافر پیاده
foot infantry پیاده نظام
zebra crossing خط عابر پیاده
zebra crossings خط عابر پیاده
demodulation پیاده کردن
demodulator پیاده کننده
to walk . To go on foot. پیاده رفتن
set down پیاده کردن
infantry سرباز پیاده
pignorate پیاده شطرنج
dismount پیاده کردن
walkabouts گردش پیاده
walkabouts مسافرت پیاده
impledge پیاده شطرنج
walkabout گردش پیاده
take down پیاده کردن
regiment of f. هنگ پیاده
humping پیاده روی
footbridges پل پیاده روی
rifle man سرباز پیاده
footsoldier سرباز پیاده
disembarks پیاده شدن
disembarks پیاده کردن
pedestrianism پیاده روی
hump پیاده روی
humps پیاده روی
armored infantry پیاده زرهی
disembarking پیاده شدن
wayfaring پیاده روی
armored infantry پیاده مکانیزه
disembark پیاده کردن
disembark پیاده شدن
disembarked پیاده کردن
footpad راهزن پیاده
torero گاوباز پیاده
disembarkation پیاده شدن
dismantlement پیاده کردن
implementation پیاده سازی
disembarking پیاده کردن
foot passenger پیاده پا رهسپار
to get off پیاده شدن از
to go on foot پیاده رفتن
footbridge پل پیاده روها
foot slugger سرباز پیاده
footbridge پل پیاده روی
to pad aroad پیاده رفتن
to pad the hoof پیاده رفتن
to ride shanks's mare پیاده رفتن
footbridges پل پیاده روها
disembarked پیاده شدن
promotion ترفیع پیاده
alight پیاده شدن
dismantle پیاده کردن
mechanized پیاده زرهی
wayfarers مسافر پیاده
on foot پای پیاده
pad دزد پیاده
grabby سرباز پیاده
on foot به صورت پیاده
pads دزد پیاده
alighted پیاده شدن
to pad it پیاده رفتن
turnable foot bridge پل پیاده رو گردان
get down پیاده شدن
promotions ترفیع پیاده
kerbs حاشیه پیاده رو
alights پیاده شدن
kerbs جدول پیاده رو
alighting پیاده شدن
hike پیاده روی
hiked پیاده روی
hikes پیاده روی
hiking پیاده روی
skirmisher پیاده نظام
kerb حاشیه پیاده رو
pawns پیاده شطرنج
infantry پیاده نظام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com