English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
pyuria وجود چرک در ادرار ادرار چرکدار
Other Matches
hematuria وجود خون در ادرار
emiction ادرار
urine ادرار
to relieve nature ادرار کردن
urinate ادرار کردن
anuria قطع ادرار
diuresis ادرار زیاد
urinal محل ادرار
urination ادرار کردن
urinals محل ادرار
aconuresis ادرار غیرارادی
urinary incontinence بی اختیاری ادرار
urination دفع ادرار
enuresis بی اختیاری ادرار
relieve nature ادرار کردن
make water ادرار کردن
polyuria ادرار زیاد
urinated ادرار کردن
micturate ادرار کردن
micturition ادرار کردن
urinates ادرار کردن
urinating ادرار کردن
pass water ادرار کردن
adh هورمون کاهنده ادرار
acraturesis ناتوانی در دفع ادرار
painful urination سوزش ادرار [پزشکی]
anuria نقص در ترشح ادرار
urinals گلدان ادرار شاشگاه
dysuria سوزش ادرار [پزشکی]
urinal گلدان ادرار شاشگاه
uric موجود در ادرار پیشابی
urinalysis تجزیه شیمیایی ادرار
antidiuretic hormone هورمون کاهنده ادرار
urologist ویژه گر بیماریهای دستگاه ادرار
dysuria دش میزی [سوزش ادرار] [پزشکی]
painful urination دش میزی [سوزش ادرار] [پزشکی]
dysuria ادرار همراه با سوزش واشکال
urinoscopy پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
urinology گفتاردرپیشاب مبحث ادرار پیشاب شناسی
anuresis فقدان قدرت دفع ادرار شاش بند
commit no nuisance ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
Don't chicken out ! <idiom> از ترس توی شلوارت ادرار نکن! [اصطلاح روزمره]
suppurative چرکدار
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
neer do well or well پی وجود
In spite of . Despite . Notwithstanding . با وجود
in spite با وجود
individuation وجود
personality وجود
despite با وجود
entities وجود
entity وجود
presence وجود
personalities وجود
existence وجود
existences وجود
being وجود
realities اصالت وجود
qualities وجود خصوصیت
persons وجود ذات
be وجود داشتن
begetter وجود اور
person وجود ذات
from the bottom of one's heart <idiom> از اعماق وجود
in spite of that با وجود این
Despite the fact that… با وجود اینکه
d. constitution وجود نازک
d. of constitution نازکی وجود
none the less با وجود این
pantheist معتقدبوحدت وجود
pre existence تقدم وجود
preexistence تقدم وجود
drink hail گوارای وجود
self assertiveness ابراز وجود
fact وجود مسلم
facts وجود مسلم
reality اصالت وجود
non ego غیر وجود
nonetheless بااین وجود
virus وجود دارد
systems اصول وجود
viruses وجود دارد
system اصول وجود
essence وجود ماهیت
universe عالم وجود
body and soul <idiom> با تمام وجود
to be there وجود داشتن
quality وجود خصوصیت
individuality وجود فردی
exists وجود داشتن
existed وجود داشتن
exist وجود داشتن
regardless با وجود علیرغم
cosmos نظام عالم وجود
begets سبب وجود شدن
begetting سبب وجود شدن
neer do well or well ادم بی وجود یا بی خاصیت
preexist قبلا وجود داشتن
for all that با وجود همه اینها
cosmologies نظام عالم وجود
pantheistic مبنی بر وحدت وجود
know nothing منکر وجود خدا
animalization وجود مواد حیوانی
preexistent دارای تقدم در وجود
hydrometeor وجود بخاراب در هوا
in the face of such odds با وجود این تفاوت
hemoglobinuria وجود هموگلوبین درادرار
cosmology نظام عالم وجود
pantheism ایین وحدت وجود
numen وجود الهی خدا
beget سبب وجود شدن
atheism انکار وجود خدا
nevertheless با این وجود علیرغم
objectives دارای وجود خارجی
objective دارای وجود خارجی
oxaluria وجود جوهر ترشک
and there an end. و پایان وجود دارد.
give someone a good run for her money <idiom> رقابت شدید به وجود آوردن
groove [فاصله ای که بین هر رج وجود دارد.]
Is there electricity? آیا برق وجود دارد؟
Is there drinking water? آیا آب آشامیدنی وجود دارد؟
phosphaturia وجود فوسفات زیاد در پیشاب
trichotomy تقسیم وجود انسان به سه قسمت
warehouse refusal اعلام عدم وجود درانبار
water exists in three phases اب درسه نمود وجود دارد
There is a mountain of difficulties . کوهی از مشکلات وجود دارد
She was a fine woman ( person ) . وجود بسیار نازنینی بود
I love her with my whole being . با تمام وجود دوستش دارم
put one's foot down <idiom> با تمام وجود اعتراض کردن
Is there a television? آیا تلویزیون وجود دارد؟
fetch مسافت طی شده با وجود بادنامساعد
converge تقارب خطوط وجود تشابه
converged تقارب خطوط وجود تشابه
converges تقارب خطوط وجود تشابه
converging تقارب خطوط وجود تشابه
agnostics عرفای منکر وجود خدا
agnostic عرفای منکر وجود خدا
reacts تغییر به علت وجود یک ماده
reacting تغییر به علت وجود یک ماده
reacted تغییر به علت وجود یک ماده
react تغییر به علت وجود یک ماده
cosmogonic وابسته به خلقت عالم وجود
fetches مسافت طی شده با وجود بادنامساعد
pantheism همه خدایی وحدت وجود
fetched مسافت طی شده با وجود بادنامساعد
factionalism اعتقاد به لزوم وجود احزاب سیاسی
substantialize دارای وجود خارجی کردن یاشدن
androgyny وجود دو حالت زنانگی ومردانگی توام
You are needed . They need you . وجود شما مورد نیاز است
syupersubstantial مافق وجود یا جوهر مادی روحی
To put ones heart and soul into a job . باتمام وجود کاری را انجام دادن
cosmologist دانشمند ومحقق درعلم عالم وجود
Is there heating? آیا سیستم حرارتی وجود دارد؟
Is there air conditioning? آیا تهویه مطبوع وجود دارد؟
albinism عدم وجود رنگ دانه در بدن
unitarianism وحدت گرایی اعتقاد بوحدت وجود
Such a thing does not exist at all . چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
There's no reason for concern. دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
in nature همه جا دارای وجود خارجی یا طبیعی
lactosuria وجود ماده قندی شیر درپیشاب
logos اصل یا منشاء عقل عالم وجود
objectiveness با داشتن وجود خارجی بطورواقعی یاخارجی
There is no such number. همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
homogamy وجود گلبرگهای مشابه ومتجانس در گیاه
There is nothing to worry about. دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
There's an exception to every rule. برای هر قانونی استثنائی وجود دارد.
radiological survey بررسی میزان وجود تشعشع اتمی
to not be [any] the wiser <idiom> ملتفت نشدن [با وجود نشانه ها و توضیحات]
She loves him in spite lf sll his faults . با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
anthropopathism اعتقاد به وجود روح انسانی در اشیاء و موجودات
transients آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
transient آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
dualism وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
Inquietude حس آشوبی که از وجود آسایش و سکون به دست می آید.
Where theres will theres a way . <proverb> تا وقتى خواسته اى هست ,راهى هم وجود دارد .
There is no reason to do something دلیلی وجود ندارد که کاری انجام شود.
There's no danger of that happening again. خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته.
resident ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
residents ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
Ah, what the heck! اه مهم نیست! [اه با وجود این کار را میکنم!]
There is one physician for every 260 inhabitants. برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
However hard he tried ... با این وجود که او [مرد] سخت تلاش کرد ...
There are not many amusements in this town. دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
Racial prejudice prevails in some countries. دربرخی کشورها تعصبات نژادی وجود دارد
cosmogony خلقت وپیدایش عالم وجود کیهان شناسی
xanthoma وجود لکههای زرد غیرمنظم در زیر پوست
non striker توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
Is there a camp site near here? آیا نزدیک اینجا چادر زدن وجود دارد؟
Is there a camp site near here? آیا نزدیک اینجا محل اردو وجود دارد؟
Trinity سه گانگی [معتقد به وجود سه اقنوم در خدای واحد] [تثلیث]
deque یک صف دو سر که امکان درج و حذف را در هر دو انتهای لیست به وجود می اوردردیف
reticle تار موئینی که در دوربین نقشه برداری وجود دارد
There is more to it than meets the eye. ارزش [و یا حقایق] پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
There are ine milion book (volumes)in this library. دراین کتابخانه یک میلیون جلد کتاب وجود دارد
The chances of a soloution are bleak. احتمال وجود راه حلی بسیار ضعیف است
addressing دستیابی سریع به داده به علت وجود آن در فیلد آدرس
windage تنظیم حرکت تفنگ درهدفگیری هنگام وجود بادعرضی
windage تنظیم کمان هنگام وجود بادعرضی برای دقت در هدفگیری
double coincidence of wants نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد
standards خصوصیات خاص که به صورت طبیعی در سیستم کامپیوتری وجود دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com