Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
sportsman
ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
sportsmen
ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
Other Matches
fans
پنکه تماشاچی ورزش دوست
fanning
پنکه تماشاچی ورزش دوست
fanned
پنکه تماشاچی ورزش دوست
fan
پنکه تماشاچی ورزش دوست
cartwheel
[gymnastics exercise]
چرخ فلک
[ورزش ژیمناستیک]
[ورزش]
A friend in need is a friend indeed..
<proverb>
دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
caballero
جوانمرد
sportsman
جوانمرد
knight-errant
جوانمرد
sportsmanlike
جوانمرد
honorable
<adj.>
جوانمرد
cavalier
<adj.>
جوانمرد
gentlemanly
<adj.>
جوانمرد
gentleman
جوانمرد
chivalrous
جوانمرد
manly
جوانمرد
man
جوانمرد
masculine
<adj.>
جوانمرد
sporting
<adj.>
جوانمرد
chevalier
جوانمرد
youth
جوانمرد جوانان
chivalric
دلیرانه جوانمرد
chivalrous
دلیرانه جوانمرد
youths
جوانمرد جوانان
yoth
شخص جوان جوانمرد
I like to be friends with you.
من دوست دارم با تو دوست باشم.
sportswomen
زن ورزشکار
sportsman
ورزشکار
sportsmen
ورزشکار
gymnasts
ورزشکار
gymnast
ورزشکار
sportswoman
زن ورزشکار
sportman
ورزشکار
athlete
ورزشکار
athletes
ورزشکار
exerciser
ورزشکار
robin hood
رابین هود یاغی جنگل نشین و جوانمرد انگلیسی
athlete heart
قلب ورزشکار
athletic
تنومندی ورزشکار
hotdog
ورزشکار ممتاز
featherweight
ورزشکار پروزن
featherweights
ورزشکار پروزن
sportsmanlike
مانند ورزشکار
tracksuit
عرقگیر ورزشکار
tracksuits
عرقگیر ورزشکار
buirdly
قوی بنیه ورزشکار
gamester
ادم شوخ ورزشکار
athletic suporters
وسایل محافظتی ورزشکار
class
گروه وزنی ورزشکار ممتاز
classes
گروه وزنی ورزشکار ممتاز
classed
گروه وزنی ورزشکار ممتاز
classing
گروه وزنی ورزشکار ممتاز
unattached
بدون وابستگی ورزشکار به باشگاه
to be sidelined
[player]
از بازی یا معرکه خارج شدن
[ورزشکار]
sullivan award
جایزه سولیوان برای بهترین ورزشکار اماتور سال
an athlete's body
[circulation]
can take a lot of punishment.
بدن
[گردش خون]
یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
I am
[have]
finished with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
p.exercise
ورزش
pastime
ورزش
callisthenics
ورزش
gymnastics
ورزش
gymnastical
ورزش
exercize
ورزش
physical exercise
ورزش
pastimes
ورزش
goal
گل
[ورزش]
flannels
ورزش
flannel
ورزش
sported
ورزش
sports
ورزش
sport
ورزش
exercise
ورزش
exercises
ورزش
exercised
ورزش
workouts
ورزش روزانه
fishing
ورزش ماهیگیری
ploys
امر ورزش
angling
ورزش ماهیگیری
ploy
امر ورزش
head spring
ورزش واکروبات با سر
ringside
در کنارصحنه ورزش
training
ورزش کاراموزی
practising
ورزش تمرین
trained
ورزش کردن
train
ورزش کردن
fine drawn
نتیجه ورزش
athletics
علم ورزش
exerciser
اسباب ورزش
coach
مربی ورزش
amateurism
ورزش اماتوری
gymnastically
ازراه ورزش
skiing
ورزش اسکی
trains
ورزش کردن
gymnastically
ازلحاظ ورزش
goal scorer
گلزن
[ورزش]
professionalism
ورزش حرفهای
coached
مربی ورزش
coaches
مربی ورزش
athleticism
ورزش گرایی
athlete
قهرمان ورزش
gymnastics
ورزش ژیمناستیک
sweat pants
شلوار ورزش
to miss the goal
گل نکردن
[ورزش]
sportswear
لباس ورزش
sweatshirt
پیراهن ورزش
sweatshirts
پیراهن ورزش
workout
ورزش روزانه
workout
ورزش شدید
to miss the goal
به گل نزدن
[ورزش]
physical therapy
ورزش درمانی
athletes
قهرمان ورزش
canoeing
ورزش با کانو
playsuit
لباس ورزش
pull over
پیراهن کش ورزش
ring
صحنه ورزش
sport palace
کاخ ورزش
callisthenics
ورزش سبک
workouts
ورزش شدید
practises
ورزش تمرین
practise
ورزش تمرین
practicing
ورزش تمرین
practice
ورزش تمرین
danger sticks
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
exercise
ورزش تمرین کردن
exercised
ورزش تمرین کردن
final whistle
سوت پایان
[ورزش]
American football
فوتبال آمریکایی
[ورزش]
nunchuks
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
To score points.
امتیاز آوردن ( ورزش )
ball games
ورزش یا بازی با توپ
ball game
ورزش یا بازی با توپ
nunchaku
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
open exercise
ورزش در هوای ازاد
sportsmanship
ورزش دوستی مردانگی
body building
ورزش زیبایی اندام
body-building
ورزش زیبایی اندام
game
هرنوع ورزش بامقررات
exercises
ورزش تمرین کردن
stadia
میدان ورزش مرحله
stadium
میدان ورزش مرحله
stadiums
میدان ورزش مرحله
He is an excellent player.
عالی بازی می کند ( ورزش )
Mountaineering . Mountain - climbing .
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
defense
[American E]
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
to substitute out
[players]
عوض کردن بازیگر
[ورزش]
sportfishing
ورزش ماهیگیری با قلاب ونخ
to make a substitution
عوض کردن بازیگر
[ورزش]
to exercise is use ful
ورزش کردن سودمند است
to stretch one's legs
برای ورزش راه رفتن
defence
[British E]
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
out of bounds
بیرون از زمین بازی
[ورزش]
xystus
ایوان سرپوشیده برای ورزش
starting whistle
سوت آغاز بازی
[ورزش]
marksman
تیرانداز ماهر
[ارتش و ورزش]
to do
[turn]
a cartwheel
چرخ فلک زدن
[در ورزش]
fan
پشتیبان
[طرفدار]
[هوادار]
[ورزش]
marksman
نشانه گیر
[ارتش و ورزش]
international match
مسابقه بین المللی
[ورزش]
set a record
رکورد بر جای گذاشتن
[ورزش]
to ease to a victory
به سادگی برنده شدن
[ورزش]
i now know the v of exercise
اکنون قدر ورزش را میفهمم
colosseum
امفی تئاتر میدان ورزش
dumb bell
میله اهنی دوسرگلوله داربرای ورزش
field event
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
to defend aggressively
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
to stonewall
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
field events
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
Exercize is good for the health.
ورزش برای سلامتی خوب است
formalist
دوست
allying
دوست
hydrophilic
اب دوست
unfriended
بی دوست
amicable
دوست
chum
دوست
friendless
بی دوست
schoolmate
دوست
schoolmates
دوست
ally
دوست
hydrophilic compound
اب دوست
chums
دوست
leal
دوست
buddies
دوست
friend
دوست
bozo
دوست
buddy
دوست
friends
دوست
philogynist
زن دوست
philoginous
زن دوست
heart-to-hearts
دوست
heart-to-heart
دوست
dienophile
دی ان دوست
heart to heart
دوست
tubing
ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
bloomers
شلوارزنانه گشادکه زنهای ورزش کننده می پوشند
movement off-the-ball
بازی بدون توپ
[تمرین ورزش فوتبال]
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
disliking
دوست نداشتن
friend
دوست کردن
cronies
دوست صمیمی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com