English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
to put a patch on a garment وصله بر جامهای دوختن جامهای را وصله کردن
Other Matches
patch وصله ناجور وصله کردن
patches وصله ناجور وصله کردن
to a agarment to the body جامهای را اندازه تن کردن
cento پارچه وصله وصله
to wring جامهای راچلاندن
to piece a garment تیکه سر جامهای دادن
to piece a garment جامهای را با تیکه بزرگترکردن
filibeg جامهای که کوهستانیهای اسکاتلندمیپوشند
surtout رو جامهای بلندمردانه که مانند است به فراک
sealskin جامهای که از پوست خوک ابی بدوزند
habiliments جامهای که مخصوص منصب یاموقعی باشد
swallow tail coat جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
pasted وصله کردن
pieces وصله کردن
piece وصله کردن
patch وصله کردن
to p up وصله کردن
patches وصله کردن
clout وصله کردن
clouted وصله کردن
clouting وصله کردن
clouts وصله کردن
pastes وصله کردن
paste وصله کردن
pasting وصله کردن
revamp وصله پینه کردن
patch وصله دوزی کردن
revamped وصله پینه کردن
vamp وصله تعمیر کردن
clobbered جامه وصله کردن
revamps وصله پینه کردن
patches وصله دوزی کردن
clobber جامه وصله کردن
revamping وصله پینه کردن
clobbering جامه وصله کردن
clobbers جامه وصله کردن
fishplate قطعات ریل را با وصله وصل کردن پشت بند
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
vamp وصله کردن سرهم بندی کردن
patchier وصله وصله
imps وصله
patch وصله
patchiest وصله وصله
splice وصله
joint وصله
fish plate وصله
splicing وصله
patching وصله
patchy وصله وصله
spliced وصله
splices وصله
patches وصله
imp وصله
field splice وصله کارگاهی
paste درج وصله
inset دهانه وصله
pasted درج وصله
patchwork وصله دوزی
pastes درج وصله
splotch نقطه وصله
patchery وصله کاری
patchiness وصله داری
column splice وصله ستونها
doubler تخته وصله
copper tingle وصله مسی
patchy وصله دار
patchable وصله بردار
patchiest وصله دار
patched وصله دار
patchier وصله دار
insets دهانه وصله
pasting درج وصله
mending وصله پینه شدنی
botch وصله وپینه بدنما
tinker وصله کاری تعمیرکردن
tinkerer وصله زن حلبی ساز
botching وصله وپینه بدنما
fish out of water <idiom> طرف وصله ناجوراست
fishplate لبه گیر وصله
tinkers وصله کاری تعمیرکردن
tinkering وصله کاری تعمیرکردن
tinkered وصله کاری تعمیرکردن
botches وصله وپینه بدنما
botched وصله وپینه بدنما
to patch up وصله کردن اصلاخ کردن
gazed چشم دوختن زل زل نگاه کردن
gazing چشم دوختن زل زل نگاه کردن
gazes چشم دوختن زل زل نگاه کردن
gaze چشم دوختن زل زل نگاه کردن
to unstitch something [sewing] کوکی [بخیه ای] را باز کردن [دوختن پارچه] [فناوری بافندگی]
escallop دوختن
sews دوختن
sewed دوختن
sew دوختن
steek دوختن
sew up دوختن
to look fixedly چشم دوختن
pourpoint لحاف دوختن
transfixion بهم دوختن
suture چاک دوختن
skirts دامن دوختن
To anticipate a huge raki - off out something. کیسه دوختن
frills حاشیه دوختن بر
frill حاشیه دوختن بر
skirt دامن دوختن
skirted دامن دوختن
furbelow چین دوختن روی
fixes جادادن چشم دوختن به
quilts مثل لحاف دوختن
fur خز دوختن به باردار شدن
To fix ones eyes on something. به چیزی چشم دوختن
smock روپوش زنانه دوختن
smocks روپوش زنانه دوختن
furs خز دوختن به باردار شدن
fix جادادن چشم دوختن به
quilt مثل لحاف دوختن
sewing دوختن پارچه لباسی
to darn socks جوراب [پاره] را دوختن
it puckered up in sewing هنگام دوختن جمع شد
knight of the shears لباس دوختن برای
fashioner لباس دوختن برای
ninth part of a man لباس دوختن برای
To move heaven and earth. زمین وزمان رابهم دوختن
it puckered up in sewing درضمن دوختن چین خورد
reline پارچه کتانی تازه دوختن
to leave no stone unturned زمین واسمان رابهم دوختن همه وسایل رابکاربردن
scallops گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
scallop گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com