English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 37 (4 milliseconds)
English Persian
It is quite easy when you get ( have ) the knack of it . وقتیکه فن کار را بدانی آسان می شود
Other Matches
Why do you want to know? برای چه می خو اهی بدانی ؟
Why do you want to know ? dont be nosy. می خواهی چه؟کنی بدانی ؟
when وقتیکه
I was sound asleep when he knocked. وقتیکه در زد غرق خواب بودم
I happened to be there when …. اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه …
Many people were hurt when the boiler exploded. وقتیکه دیگ بخار ترکید خیلیها مجروح شدند
piece of cake <idiom> آسان
duck soup <idiom> آسان
effortlessly آسان
effortless آسان
easygoing <adj.> آسان گیر
easy <adj.> آسان گیر
relaxed <adj.> آسان گیر
easy-going <adj.> آسان گیر
pushover کار آسان
doddle سهل-آسان
highroads راه آسان یا سر راست
child's play هر کار بسیار آسان
To take things easy(lightly) کارها را آسان گرفتن
relaxed <adj.> راحت [آسان گیر]
easygoing <adj.> راحت [آسان گیر]
easy <adj.> راحت [آسان گیر]
easy-going <adj.> راحت [آسان گیر]
It is easier said than done . گفتنش آسان است
highroad راه آسان یا سر راست
dime a dozen <idiom> آسان بدست آمدن ،عادی
It is easy for me. برایم خیلی آسان است
control lock وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
This is the easisrt way. این آسان ترین راه است
The exam was too easy for words . امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
convenience foods غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience food غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
There is nothing to it . هیچ کاری ندارد ( بسیار آسان است )
opened برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opens برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com