English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English Persian
clearance پاک سازی تایید صلاحیت تخلیه کردن
Other Matches
security clearance تایید صلاحیت کردن
validation تایید معتبر سازی
disqualifications عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualification عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
cargo outturn message پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
evacuation تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی
incapacitates سلب صلاحیت کردن از
incapacitate سلب صلاحیت کردن از
incapacitating سلب صلاحیت کردن از
incapacitated سلب صلاحیت کردن از
incapacitation فاقد صلاحیت کردن
clearance تعیین صلاحیت کردن
disqualifying سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualified سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualify سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
acknowledge تایید کردن
ratified تایید کردن
ratifies تایید کردن
vertify تایید کردن
ratifying تایید کردن
supporting تایید کردن
ratify تایید کردن
emphasize تایید کردن
acknowledges تایید کردن
graced تایید کردن
emphasised تایید کردن
confirms تایید کردن
emphasises تایید کردن
graces تایید کردن
gracing تایید کردن
emphasising تایید کردن
emphasized تایید کردن
emphasizes تایید کردن
emphasizing تایید کردن
support تایید کردن
grace تایید کردن
corroborating تایید کردن
corroborate تایید کردن
corroborated تایید کردن
approving تایید کردن
acknowledging تایید کردن
confirm تایید کردن
approves تایید کردن
corroborates تایید کردن
approve تایید کردن
support تایید کردن نگهداری
to discharge someone without honor [from the army] اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
clearing تخلیه محل تخلیه بیماران
clearings تخلیه محل تخلیه بیماران
validates تایید اعتبار قانونی کردن
validated تایید اعتبار قانونی کردن
vouch اطمینان دادن تایید کردن
validating تایید اعتبار قانونی کردن
validate تایید اعتبار قانونی کردن
avouch مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
support پشتیبانی کردن تایید کردن پایه
vacated تخلیه کردن
evacuated تخلیه کردن
unloads تخلیه کردن
disembarkation تخلیه کردن
unloaded تخلیه کردن
unload تخلیه کردن
evacuate تخلیه کردن
vacates تخلیه کردن
evacuates تخلیه کردن
to offload تخلیه کردن
disembarking تخلیه کردن
drains تخلیه کردن
draining تخلیه کردن
vacate تخلیه کردن
disembarked تخلیه کردن
drained تخلیه کردن
evacuating تخلیه کردن
vacating تخلیه کردن
disembarks تخلیه کردن
drain تخلیه کردن
disembark تخلیه کردن
to block and bleed [valve] مسدود کردن و تخلیه کردن [دریچه] [مهندسی]
defecating تخلیه کردن شکم
exhausts تخلیه کردن خروج
evacuated تخلیه مزاج کردن
exhaust تخلیه کردن خروج
to discharge goods کالا را تخلیه کردن
degasify تخلیه کردن گاز
diffusion تخلیه کردن بافشار
evacuates تخلیه مزاج کردن
evacuate تخلیه مزاج کردن
defecate تخلیه کردن شکم
defecates تخلیه کردن شکم
road clearance تخلیه کردن جاده
defecated تخلیه کردن شکم
evacuating تخلیه مزاج کردن
underpin پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpinned پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpins پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
approve تصدیق کردن تایید کردن
approving تصدیق کردن تایید کردن
upholds تقویت کردن تایید کردن
uphold تقویت کردن تایید کردن
seconds پشتیبانی کردن تایید کردن
second پشتیبانی کردن تایید کردن
to give a knee to حمایت کردن تایید کردن
approves تصدیق کردن تایید کردن
seconded پشتیبانی کردن تایید کردن
seconding پشتیبانی کردن تایید کردن
diffusion کم کردن از قدرت تخلیه فشار
disbar سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
debarkation تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
priming پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
rectification یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
honey combing روش انبار کردن و تخلیه کالاها به طریقه لانه زنبوری و خوشهای
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
aeromedical unit یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
formidableness صلاحیت
qualifying صلاحیت
qualification صلاحیت
jurisdiction صلاحیت
clearance صلاحیت
capacity صلاحیت
competence صلاحیت
competence صلاحیت
competent ذی صلاحیت
competency صلاحیت
authority صلاحیت
competent با صلاحیت
credential صلاحیت
capability صلاحیت
capacities صلاحیت
skill صلاحیت
expertise صلاحیت
qualification صلاحیت
qualifications صلاحیت
corona تخلیه بار الکتریکی که برای بار کردن تونر چاپگر لیزری به کار می رود
coronas تخلیه بار الکتریکی که برای بار کردن تونر چاپگر لیزری به کار می رود
junk پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
competently باداشتن صلاحیت
fitness صلاحیت شایستگی
competency of courts صلاحیت دادگاهها
incompetence عدم صلاحیت
incompetent فاقد صلاحیت
disqualification سلب صلاحیت
incapacitate عدم صلاحیت
capability صلاحیت قابلیت
competency of courts صلاحیت محاکم
incompetency عدم صلاحیت
competence clause شرط صلاحیت
competency صلاحیت لیاقت
legal capacity صلاحیت قانونی
intestable فاقد صلاحیت
it lies beyond his competence در صلاحیت او نیست
incapacitated عدم صلاحیت
It is not within his competence. در صلاحیت اونیست
unmeet فاقد صلاحیت
incapacity عدم صلاحیت
incompetently با عدم صلاحیت
incapacitating عدم صلاحیت
disqualifications سلب صلاحیت
incapacitates عدم صلاحیت
inexpediency عدم صلاحیت
capacities صلاحیت توانایی
disability عدم صلاحیت
competent صلاحیت دار
inexpedience عدم صلاحیت
incapacitation سلب صلاحیت
capacity صلاحیت توانایی
ability لیاقت صلاحیت
jurisdiction of the court صلاحیت دادگاه
relative jurisdiction صلاحیت نسبی
disabilities عدم صلاحیت
jurisdication صلاحیت حاکمیت
qualifying certificate گواهی صلاحیت
qualifying examination امتحان صلاحیت
abilities لیاقت صلاحیت
calculating دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
pilot materials وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
airworthiness directive دستورالعمل صلاحیت پرواز
circuit حوزه صلاحیت دادگاه
security cognizance شناخت ازنظر صلاحیت
authority مقام صلاحیت دار
circuits حوزه صلاحیت دادگاه
ablest بااستعداد صلاحیت دار
abler دارای صلاحیت قانونی
adequate صلاحیت دار بسنده
airworthiness certificate گواهینامه صلاحیت پرواز
venue حوزه صلاحیت دادگاه
security clearance داشتن صلاحیت خدمتی
ablest دارای صلاحیت قانونی
able با استعداد صلاحیت دار
abler بااستعداد صلاحیت دار
able دارای صلاحیت قانونی
deed of assignment مدرک صلاحیت قانونی
venues حوزه صلاحیت دادگاه
by fits and starts مقتضی صلاحیت دار
airworthy دارای صلاحیت پرواز
airworthiness دارای صلاحیت پرواز
principal of domestic jurisdiction اصل صلاحیت ملی
sufficient شایسته صلاحیت دار
qualified صلاحیت دار ماهر
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com