English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (2 milliseconds)
English Persian
to take a bet پذیرفتن گرویا شرط
Other Matches
embracing پذیرفتن
hear پذیرفتن
hears پذیرفتن
to take in پذیرفتن
take by storm <idiom> پذیرفتن
allows پذیرفتن
take in پذیرفتن
embraces پذیرفتن
embraced پذیرفتن
embrace پذیرفتن
vouchsafe پذیرفتن
vouchsafes پذیرفتن
vouchsafing پذیرفتن
allow پذیرفتن
allowing پذیرفتن
accepting پذیرفتن
accept پذیرفتن
admits پذیرفتن
admitting پذیرفتن
vouchsafed پذیرفتن
admit پذیرفتن
accepts پذیرفتن
acceptance of goods پذیرفتن کالا
risk پذیرفتن خطر
risking پذیرفتن خطر
risks پذیرفتن خطر
deigned لطفا پذیرفتن
deign لطفا پذیرفتن
adopts به فرزندی پذیرفتن
risked پذیرفتن خطر
acculturate فرهنگ پذیرفتن
adopting به فرزندی پذیرفتن
adopt به فرزندی پذیرفتن
deigns لطفا پذیرفتن
deigning لطفا پذیرفتن
adoption به فرزندی پذیرفتن
co-opts بهمکاری پذیرفتن
co-opting بهمکاری پذیرفتن
co-opted بهمکاری پذیرفتن
co-opt بهمکاری پذیرفتن
receives رسیدن پذیرفتن
co opt بهمکاری پذیرفتن
stretch a point <idiom> اتفاقی پذیرفتن
receive رسیدن پذیرفتن
to snatch at باشتیاق پذیرفتن
filiate بفرزندی پذیرفتن
to run away with باشتاب پذیرفتن
snap up بیدرنگ پذیرفتن
honor پذیرفتن برات
hearken بگوش دل پذیرفتن
to accept a job کاری [شغلی] را پذیرفتن
affiliated به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliate به فرزندی پذیرفتن مربوط
to grant an application درخواست نامه ای را پذیرفتن
affiliates به فرزندی پذیرفتن مربوط
to toe the line برنامه حزبی را پذیرفتن
to snap at an invitation دعوتی را فورا پذیرفتن
co option پذیرفتن بعنوان همکار
pig in a poke <idiom> چشم بسته پذیرفتن
co optation پذیرفتن بعنوان همکار
adhibit ترتیب دادن پذیرفتن
affiliating به فرزندی پذیرفتن مربوط
matriculating قبول کردن پذیرفتن
matriculates قبول کردن پذیرفتن
allowing پذیرفتن اعطاء کردن
allow پذیرفتن اعطاء کردن
westernizing تمدن غربی را پذیرفتن
listened پذیرفتن استماع کردن
westernized تمدن غربی را پذیرفتن
westernising تمدن غربی را پذیرفتن
westernises تمدن غربی را پذیرفتن
westernised تمدن غربی را پذیرفتن
co-opt بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opts بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting بعنوان همقطار پذیرفتن
allows پذیرفتن اعطاء کردن
adopt درمیان خود پذیرفتن
adopting درمیان خود پذیرفتن
matriculated قبول کردن پذیرفتن
matriculate قبول کردن پذیرفتن
listening پذیرفتن استماع کردن
westernize تمدن غربی را پذیرفتن
listens پذیرفتن استماع کردن
co-opted بعنوان همقطار پذیرفتن
adopts درمیان خود پذیرفتن
listen پذیرفتن استماع کردن
westernizes تمدن غربی را پذیرفتن
co opt بعنوان همقطار پذیرفتن
eat humble pie <idiom> پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
to accept this token of my esteem پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
take پذیرفتن موثر واقع شدن
takes پذیرفتن موثر واقع شدن
judaize اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
strike out <idiom> رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
to take the fall for somebody مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
acquisitions پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
to take the fall [American English] مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
acquisition پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
face up to <idiom> پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
to snap up بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
Take somebody at his word. حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
To accpt the consequences . to face the music . پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
to bite the bullet <idiom> پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
bosom بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
to overtax oneself بیش از ظرفیت خود مسئولیتی [کاری] پذیرفتن
bosoms بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
accept as true گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
to carry a motion by acclamation درخواستی [رأیی] را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
billet محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billeted محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billets محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billeting محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
declares پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declaring پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declare پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
prompt کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompts کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompted کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
admitting بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
admits بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com