Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
English
Persian
hover
پلکیدن شناور واویزان بودن
hovered
پلکیدن شناور واویزان بودن
hovers
پلکیدن شناور واویزان بودن
Other Matches
float
شناور شدن شناور بودن
floats
شناور شدن شناور بودن
floated
شناور شدن شناور بودن
floats
شناور بودن
floated
شناور بودن
float
شناور بودن
deadman's float
شناور بودن با دستهای باز
floated
شناور ساختن در هوا معلق بودن
float
شناور ساختن در هوا معلق بودن
floats
شناور ساختن در هوا معلق بودن
loppy
شل واویزان
hop
پلکیدن
to scratch along
پلکیدن
hopped
پلکیدن
hops
پلکیدن
hopping
پلکیدن
floating base
ناولجستیکی شناور یا کاروان لجستیکی شناور دریایی
iceberg
کوه یخ شناور توده یخ شناور
icebergs
کوه یخ شناور توده یخ شناور
gulls
هدف شناور فریبنده سطحی هدف دروغین شناور
gull
هدف شناور فریبنده سطحی هدف دروغین شناور
float
شناور
above water
<adj.>
شناور
pack ice
یخ شناور
float bridge
پل شناور
floating
شناور
floating bridge
پل شناور
floats
شناور
vessels
شناور
vessel
شناور
floated
شناور
floating fundation
پی شناور
bouyant foundation
پی شناور
flying bridge
پل شناور
floaty
شناور
pontoons
پل شناور
buoyant
شناور
pontoon
پل شناور
on the float
شناور
ballcocks
شناور
ballcock
شناور
free swimming
شناور
afloat
شناور
drift ice
یخ شناور
nectonic
شناور
boomed
دستگاه شناور
pontoon
اسکله شناور
natatores
مرغان شناور
vessel
یگان شناور
immersion heater
اب گرم کن شناور
pontoon
طراده شناور
dipped electrode
الکترود شناور
vessels
یگان شناور
boom
دستگاه شناور
booming
دستگاه شناور
booms
دستگاه شناور
drifting mine
مین شناور
nekton
جانور شناور
dipping varnish
لاک شناور
dipping enamel
لعاب شناور
floats
شناور شدن
fluxed electrode
الکترود شناور
life bouy
رهنمای شناور
iceberg
توده یخ شناور
float into position
شناور شدن
float guage
اشل شناور
swim
شناور شدن
levitative
شناور در هوا
wafting
شناور ساختن
pontoon bridge
پل شناور قایقی
plunger piston
پیستون شناور
carburetor float
شناور کاربراتور
plunge valve
سوپاپ شناور
phytoplankton
گیاهان شناور
float test
ازمون شناور
swims
شناور شدن
wafts
شناور ساختن
floater
جسم شناور
icebergs
توده یخ شناور
floating audress
نشانی شناور
wafted
شناور ساختن
floating aquatics
ابزیان شناور
bouyancy pump
پمپ شناور
bouyant foundation
پایه شناور
pontoons
اسکله شناور
floating mine
مین شناور
pontoons
طراده شناور
float well
چاه شناور
float valve
دریچه شناور
waft
شناور ساختن
ice field
یخزار یخ شناور
zooplankton
جانوران شناور
buoys
راهنمای شناور در اب
buoys
شناور ساختن
buoys
جسم شناور
buoys
رهنمای شناور
buoying
راهنمای شناور در اب
buoying
شناور ساختن
barges
تراده شناور
antisurface
ضد ناوهای شناور
floating point
با ممیز شناور
floating point
ممیز شناور
submergible pump
پمپ شناور
barge
تراده شناور
barged
تراده شناور
submersible pump
پمپ شناور
immersion thermometer
دماسنج شناور
buoying
جسم شناور
buoying
رهنمای شناور
bay
پل رابط در پل شناور
bayed
پل رابط در پل شناور
oil slicks
نفت شناور
baying
پل رابط در پل شناور
oil slick
نفت شناور
bays
پل رابط در پل شناور
adrift
شناور مهارشده
buoyed
راهنمای شناور در اب
buoyed
شناور ساختن
buoyed
جسم شناور
buoyed
رهنمای شناور
buoy
راهنمای شناور در اب
buoy
شناور ساختن
buoy
جسم شناور
buoy
رهنمای شناور
floating gyro
ژایرو شناور
float
شناور شدن
floating charactep
دخشه شناور
lifebuoys
گوی شناور
floated
شناور شدن
plunger
پیستون شناور
floating grid
شبکه شناور
floating dock
حوض شناور
immersion heaters
اب گرم کن شناور
floe
تخته یخ شناور
plungers
پیستون شناور
lifebuoy
گوی شناور
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
floating point arithmetic
حساب ممیز شناور
floating point operation
عملکردبا ممیز شناور
floating point representation
نمایش با ممیز شناور
floating point rutine
روال ممیز شناور
floating rate of exchange
نرخ شناور ارز
light buoy
راهنمای شناور چراغدار
floating point constant
ثابت ممیز شناور
floats
روی اب نگهداشتن شناور
natant
شناور یامتحرک دراب
floating exchange rate
نرخ شناور ارز
floating drydock
حوضچه شناور خشک
popper
طعمه شناور ماهیگیری
short scope buoy
بویه شناور قائم
plungers
شناور کاربوراتور غوطه ور
floating point number
عدد با ممیز شناور
bottom mine
مین شناور عمقی
floating point operation
عملیات ممیز شناور
consolidated pack ice
مجموعه یخهای شناور
submersible
غوطه ور شناور زیرابی
floating base
پایگاه شناور دریایی
plunger
شناور کاربوراتور غوطه ور
poppers
طعمه شناور ماهیگیری
plunge battery
باتری با الکترد شناور
rafts
دسته الوار شناور بر اب
watching mine
مین شناور در سطح اب
wrecks
شناور غرق شده
wrecking
شناور غرق شده
wreck
شناور غرق شده
buoyant mine case
جعبه مین شناور
raft
دسته الوار شناور بر اب
back float
شناور شدن روی اب
popping plug
طعمه ماهیگیری شناور
floating point
ممیز شناور
[ریاضی]
float
روی اب نگهداشتن شناور
floated
روی اب نگهداشتن شناور
snagline mine
مین با شاخک شناور
drift fishing
ماهیگیری از قایق شناور
power driven vessel
یگان شناور موتوری
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
float
شناور ساختن روی اب ایستادن
floats
شناور ساختن روی اب ایستادن
chess
سطح شیب دار پل شناور
floated
شناور ساختن روی اب ایستادن
floating dock
حوضچه شناور تعمیر کشتی
floating island
جزیره شناور ومصنوعی شیرینی
immerse
غوطه ور کردن شناور نمودن
floating point notation
نشان گذاری با ممیز شناور
wreck vessel
شناور کشتی غرق شده
lily pad
برگ شناور زنبق ابی
release sinker
رها کننده مین شناور
wafter
چیز شناور بر روی هوایا اب
drift
جسم شناور برف باداورده
drifted
جسم شناور برف باداورده
drifting
جسم شناور برف باداورده
drifts
جسم شناور برف باداورده
buoyage
تنطیم محل راهنماهای شناور
floating point number
اعداد ممیز شناور
[ریاضی]
center of buoyancy
مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
immersed
غوطه ور کردن شناور نمودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com