English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (11 milliseconds)
English Persian
thick-skinned پوست کلفت
impassive پوست کلفت
pachydermatous پوست کلفت
pachydrmatous پوست کلفت
thick skinned پوست کلفت
Search result with all words
pachyderm جانور پوست کلفت
pachyderms جانور پوست کلفت
indurate پوست کلفت کردن
pachyder mata جانوران پوست کلفت
pachydrmatous ادم پوست کلفت و بیرگ
senile keratosis کلفت شدگی پوست درنتیجه پیری
Other Matches
endermic انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
scleroderma مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
cable weft پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
dermatological مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
skinning پوست کندن با پوست پوشاندن
skin پوست کندن با پوست پوشاندن
skins پوست کندن با پوست پوشاندن
skinned پوست کندن با پوست پوشاندن
slough پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
tegumnentum پوست طبیعی پوست
peel پوست انداختن پوست
peels پوست انداختن پوست
swabber کلفت
housemaid کلفت
housemaids کلفت
squatty کلفت
woman کلفت
heavy-set کت و کلفت
femme de chambre کلفت
servant maid کلفت
handmaiden کلفت
thicker کلفت
burly کلفت
thick کلفت
trull کلفت
stockier کلفت
thickest کلفت
charwomen کلفت
moll کلفت
chambermaid کلفت
chambermaids کلفت
molls کلفت
stockiest کلفت
stocky کلفت
handmaidens کلفت
tirewoman کلفت
maidservant کلفت
handmaid کلفت
chamber maid کلفت
chamberer کلفت
bonne کلفت
blobber کلفت
ladys maid کلفت
charwoman کلفت
hand maid کلفت
labrose لب کلفت
biddy کلفت
thicken کلفت کردن
plank تخته کلفت
odalisque کلفت یا صیغه
incrassate کلفت شدن
junk board مقوای کلفت
inspissate کلفت کردن
poutingly لب کلفت کنان
muslinet مشمش کلفت
stodgy گردن کلفت
yak گاومیش دم کلفت
yaks گاومیش دم کلفت
moppy کلفت بلند
blunt کلفت کردن
blunted کلفت کردن
thicken کلفت ترشدن
roughneck گردن کلفت
thickened کلفت کردن
thickened کلفت ترشدن
thickens کلفت کردن
thickens کلفت ترشدن
heavyset کلفت زمخت
hoodman blind گردن کلفت
stiff necked گردن کلفت
incrassate کلفت کردن
parlour maid کلفت سرمیز
thickset تنگ کلفت
blunts کلفت کردن
blunting کلفت کردن
bluntest کلفت کردن
blunter کلفت کردن
gold foil زرورق کلفت
baryphonia کلفت صدایی
ruffian گردن کلفت
waitresses ندیمه کلفت
ancilla پیشخدمت زن کلفت
thick weft نخ پود کلفت
thick warp نخ تار کلفت
thickening کلفت سازی
dumpy گردن کلفت
doubling کلفت ریسی
ruffians گردن کلفت
hawser طناب کلفت
box coat پالتوی کلفت
waitress ندیمه کلفت
hawsers طناب کلفت
girl دوشیزه کلفت
girls دوشیزه کلفت
bondwoman کلفت زرخرید
moreen پارچه کلفت پردهای
snubbing کلفت وکوتاه سرزنش
snubs کلفت وکوتاه سرزنش
bullied گردن کلفت گوشت
bullies گردن کلفت گوشت
bully گردن کلفت گوشت
heavyset چهارشانه کلفت وکوتاه
snubbed کلفت وکوتاه سرزنش
snub کلفت وکوتاه سرزنش
marchionesses نوعی گلابی کلفت
marchioness نوعی گلابی کلفت
fly line ریسمان کلفت ماهیگیری
ruffianly گردن کلفت وحشی
hyperostosis کلفت شدگی استخوان
bullying گردن کلفت گوشت
lumpier کلفت ناهنجار تودهای
thugs قاتل گردن کلفت
lumpiest کلفت ناهنجار تودهای
thug قاتل گردن کلفت
lumpy کلفت ناهنجار تودهای
deep mouthed دارای صدای درشت و کلفت
ancillary مستخدم بومی مربوط به کلفت
butch مرد یا پسر گردن کلفت
parlormaid کلفت یاپیشخدمت سالن پذیرایی
boat rod چوب کلفت ماهیگیری با قایق
stick glove دستکش کلفت دروازه بان
chunk تکه بزرگ یا کلفت وکوتاه
nappy کلفت و پرزدار خواب دار
chunks تکه بزرگ یا کلفت وکوتاه
nappies کلفت و پرزدار خواب دار
grego جامه کوتاه باشلق دارازپارچههای کلفت
beefcake آدم گردن کلفت [اصطلاح روزمره]
belly کلفت ترین قسمت قلاب ماهیگیری
bellies کلفت ترین قسمت قلاب ماهیگیری
muscleman آدم گردن کلفت [اصطلاح روزمره]
meathead آدم گردن کلفت [اصطلاح روزمره]
pea jacket or coat جامه کلفت پشمی که ملوانان در سرما می پوشند
xanthochroid شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
grossest کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
gross کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
fearnought یکجورپارچه کلفت پشمی که برای جامه ملوانان بکارمیرود
grosser کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossing کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosses کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
barreled shaft میله تیر که وسط ان کلفت تراز انتهایش باشد
barrel قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
barong یکنوع چاقو یا شمشیر دسته کلفت لبه تیز
barrels قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
grossed کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
cabled طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
cable طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
chest protector لایی کلفت محافظ سینه توپگیریا داور بیس بال
petersham یکجور پارچه پشمی پالتوی نوار کلفت وراه راه که برای ......می برند
club propeller ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
millboard مقوای جلد کتاب وامثال ان مقوای کلفت
flayer پوست کن
shelling پوست
dermatalgia پوست
cuticle پوست
integument پوست
shell پوست
rinds پوست
dermis پوست
hides پوست
skinned پوست
skin پوست
goats پوست بز
shells پوست
goat پوست بز
rind پوست
hide پوست
skins پوست
crustal پوست
husk پوست
glume پوست
skinning پوست
husks پوست
shale پوست
swanskin پوست قو
tegmen پوست
tegmentum پوست
tunc پوست
strippers پوست کن
peel پوست
peltry پوست
bark پوست
barking پوست
barked پوست
cortex پوست
cortices پوست
scalp پوست سر
skinless بی پوست
barks پوست
hulls پوست
goatskin پوست بز
neurilemma or lema پوست پی
goatskins پوست بز
encrustation پوست
encrustations پوست
stripper پوست کن
peeling پوست
hull پوست
parer پوست کن
peels پوست
skinner پوست کن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com