English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
it is wrapt in mystery پوشیده است نهانی است
Other Matches
of an unknown parentage پوشیده تبار پوشیده گهر
snow capped دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
by stealth نهانی
subterranean نهانی
necessary house نهانی
surreptitiously نهانی
backstairs نهانی
clandestinely نهانی
backstair نهانی
underhand نهانی
on the sly نهانی
lasts نهانی
lasted نهانی
surreptitious نهانی
secrets نهانی
secret نهانی
undercover نهانی
on the quiet نهانی
covertly نهانی
jackes نهانی
occult نهانی
privily نهانی
last نهانی
in concealment نهانی
subterraneous نهانی
suberranean نهانی
furtive پنهان نهانی
potential نهانی پنهانی
spy into نهانی دیدن
tip off اطلاع نهانی
tip-offs اطلاع نهانی
tip-off اطلاع نهانی
kabbala رازیاعلم نهانی
potentially با داشتن استعداد نهانی
irreptitious نهانی داخل شده
f.marriage عروس نهانی یازیرجلی
potential دارای استعداد نهانی پتانسیل
potential energy انرژی نهانی نیروی ذخیره
fully از قبیل هر قطعه نوری یا نهانی
potentiality عاملیت بالفعل استعداد نهانی
potentialities عاملیت بالفعل استعداد نهانی
deep laid امیخته به زیرکی یا حیله نهانی
gnostic دارای اسرار روحانی نهانی
under the rose نهانی زیر جلی محرمانه در خفا
intriguingly با دوز و کلک ازراه عشقبازی نهانی
self discovery کشف باطن واستعدادهای نهانی ونقاط ضعف خود شناسایی نفس
hush ship کشتی جنگی که درجنگ بزرگ پیشین نهانی ساخته شده وبسیار کلان و تندرو بود
crested پوشیده
overcast پوشیده
feathered پوشیده
recondite پوشیده
painted پوشیده
impenetrable پوشیده
florid پوشیده از گل
private پوشیده
privates پوشیده
inapparent پوشیده
furriest خز پوشیده
furry خز پوشیده
crypto پوشیده
larvated پوشیده
veiled پوشیده
covert پوشیده
dressed پوشیده
shaded پوشیده
defilade پوشیده
latent پوشیده
occult پوشیده
covered approach مسیر پوشیده
acloud پوشیده از ابر
covered position موضع پوشیده
armor basis پوشیده با زره
robed in bleck سیاه پوشیده
bosky پوشیده ازبیشه
bosky پوشیده از بوته
covered space فضای سر پوشیده
enclosed bridge پل فرماندهی سر پوشیده
mystic sense معنی پوشیده
masked depression افسردگی پوشیده
masked epilepsy صرع پوشیده
kerchiefed or chift بادستمال پوشیده
ivied پوشیده از پاپیتال
glace پوشیده ازشکر
efflorescent پوشیده ازگرداملاح
overgrown with plants پوشیده از گیاه
panoplied زره پوشیده از سر تا پا
covered space فضای پوشیده
cryptical پوشیده مرموز
cryptogenous پوشیده سبب
cryptonimous پوشیده نام
cryptonym نام پوشیده
habilitate لباس پوشیده
defiladed area منطقه پوشیده
plumbeous پوشیده از سرب
indoor swimming pool استخر سر پوشیده
rolling country زمین پوشیده
beetle پوشیده شدن
storehouse انبار سر پوشیده
storehouses انبار سر پوشیده
covert پوشیده پوشپر
latent defect نقض پوشیده
blotchy پوشیده از لکه
icier پوشیده از یخ بسیارسرد
iciest پوشیده از یخ بسیارسرد
icy پوشیده از یخ بسیارسرد
secret اسرارامیز پوشیده
shod کفش پوشیده
beetles پوشیده شدن
grassy پوشیده از چمن
snowy پوشیده از برف
feathery پوشیده ازپر
secrets اسرارامیز پوشیده
uncovered غیر پوشیده
verrucous پوشیده از گندمه
scanned image تصویر پوشیده
concealed پوشیده شده
shrubby پوشیده از بوته
stubbly پوشیده از کاهبن
snow clad برف پوشیده
surmounted with snow پوشیده از برف
solvated حلال پوشیده
sadly dressed جامه غم پوشیده
cloudy پوشیده از ابر
verrucose پوشیده از گندمه
scurvy پوشیده از شوره
scutate پوشیده از فلسهای بزرگ
heavily overcast ابری پوشیده [ هواشناسی]
incog پوشیده بانام عوضی
verdant پوشیده از سبزه بی تجربه
solvated proton پروتون حلال پوشیده
rich clad جامه فاخر پوشیده
woolfell پوست پوشیده ازپشم
tussocky پوشیده ازکلاله مو یا علف
there was no secrecy about it مطلب پوشیده ای نبود
woolskin پوست پوشیده ازپشم
smudgier پوشیده از کثافت یا گل و غیره
occultly بطور پوشیده یا پنهان
smudgiest پوشیده از کثافت یا گل و غیره
stellular پوشیده ازستارگان کوچک
squamose پوشیده از فلس یاپولک
pruinose پوشیده از دانههای سفیدمانندژاله
smudgy پوشیده از کثافت یا گل و غیره
reconditely بطور پوشیده یا عمیق
in mourning جامه ماتم پوشیده
hiddenly بطور پوشیده و مکتوم
dressed in scarlet جامه سرخ پوشیده
dressed inred جامه سرخ پوشیده
dressed up to the nines با دقت لباس پوشیده
clarence درشکه چهارچرخه پوشیده
culverts مجرای سر پوشیده ابرو
woody چوبی پوشیده از چوب
ermined جامه قاقم پوشیده
culvert مجرای سر پوشیده ابرو
covered approach راه نفوذی پوشیده
bushed ازبوته پوشیده شده
gesso سطح پوشیده از بتونه
he is thinly dressed کم لباس پوشیده است
frosted پوشیده ازشبنم یخ زده
he wears black سیاه پوشیده است
radar clutter منطقه پوشیده از دید رادار
covered approach پیشروی پوشیده معابر مخفی
puberulent پوشیده شده از موهای ریز
She was dressed in the latest fashion . آخرین مد لبا ؟ پوشیده بود
turfy پوشیده از ریشه یا کلوخ چمنی
acinarious پوشیده شده از حفرههای کروی
spinose پوشیده شده ازخارهای زیاد
soddy پوشیده ازریشه یاکلوخ چمنی
spiny پوشیده شده ازخارهای زیاد
she was prettily dressed جامه قشنگ پوشیده بود
the matter was kept private مطلب را پوشیده نگاه داشتند
mask زمین پوشیده از دید و تیر
masks زمین پوشیده از دید و تیر
ceil [پوشیده شده با روکوب چوبی]
smoggy پوشیده از مه غلیظ الوده با دود
lepidote پوشیده از شوره یا پولکهای شورهای
defilade گودال پوشیده از دید و تیر
hidden پنهان کرده شده پوشیده
occultist جستجو کننده علوم پوشیده
toffie apple [British English] سیب با ژلاتین پوشیده شده
candy apple سیب با ژلاتین پوشیده شده
he is thinly dressed لباس نازک پوشیده است
snow-capped دارای قله پوشیده از برف
pollinose پوشیده ازگردههای زرد رنگ
slushy <adj.> پوشیده ازبرف آب دار با گل [اصطلاح روزمره]
to read between the lines معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
slipcover پوششی که بسرعت پوشیده یاخارج شود
she wears a shirt پیراهن پوشیده است برتن دارد
under pledge of secrecy با این قول که راز پوشیده بماند
pilose پوشیده از موی ریز یا کرک مودار
wooded پوشیده شده از درخت خیلی انبوه
They were all dreesd in black. تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
thicketed پوشیده شده بوسیله جنگل ودرخت زار
tundras دشتهای بی درخت پوشیده از گلسنگ نواحی قطبی
tundra دشتهای بی درخت پوشیده از گلسنگ نواحی قطبی
frosts سرمازده کردن ازشبنم یا برف ریزه پوشیده ش دن
encapsulated فایل حاوی دستورات پوشیده Post Script
frost سرمازده کردن ازشبنم یا برف ریزه پوشیده ش دن
They were dressed all in black. همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
disks صفحه مدور سطح پوشیده از مادهای که مغناطیسی میشود
disk صفحه مدور سطح پوشیده از مادهای که مغناطیسی میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com