Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
Money entrusted to my care .
پولی که با مانت نزد من سپرده شد
Other Matches
army deposit fund
سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
mounts
اسب مسابقه با سوارکار مانت
mount
اسب مسابقه با سوارکار مانت
depositor
صاحب سپرده سپرده گذار
purchase price variance
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
european monetary agreement
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
guarantee
سپرده
depositary
سپرده
fiduciary
سپرده
guaranteed
سپرده
guarantees
سپرده
trust fund
سپرده
deposits
سپرده
deposit
سپرده
deposits
: سپرده
deposit
: سپرده
trust fund
سپرده امانی
fixed term deposit
سپرده ثابت
foreign deposit
سپرده خارجی
guarantee fund
سپرده تضمینی
fiduciary
امانتی سپرده
trust fund
وجوه سپرده
demand deposit
سپرده دیداری
demand deposit
سپرده جاری
deposit ratio
نسبت سپرده
certificate of deposit
گواهی سپرده
bank deposit
سپرده بانکی
appropriation title
عنوان سپرده
appropriation refund
بازپرداخت سپرده
depositery
نگهدارنده سپرده
idle deposit
سپرده راکد
idle deposit
سپرده بلااستفاده
guarantee
وثیقه سپرده
guaranteed
وثیقه سپرده
guarantees
وثیقه سپرده
deposit account
حساب سپرده
deposit accounts
حساب سپرده
recognizance
سپرده التزامی
quasi deposit
شبه سپرده
money on d.
پول سپرده
legal deposit
سپرده قانونی
money on deposit
پول سپرده
deposit slip
اعلامیه پرداخت سپرده
certificate of deposit
گواهی پول سپرده
certificate of deposits
گواهی نامه سپرده
depositery
محل نگهداری سپرده
banking deposit account
حساب سپرده بانکی
depositary for a fund
سپرده برای یک صندوق
appropriation reimbur sement
تامین سپرده یاوثیقه
open allotment
حساب سپرده باز
appropriation receipt
رسید سپرده قانونی
loan on deposit
اعطای وام به وثیقه سپرده
deposit multiplier
ضریب بهم فزاینده سپرده
demand deposit
سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
nursling or nurse
کودکی به دست دایه یا پرستار سپرده شده است
pass book
برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
pocket
پولی
venal
پولی
mercenaly
پولی
moneyed
پولی
monetary
پولی
pecuniary
پولی
impecuniousity
بی پولی
pockets
پولی
moneyary
پولی
impecuniosity
بی پولی
inspectorates
رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
inspectorate
رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
monetary deflation
انقباض پولی
money matters
امور پولی
monetary control
نظارت پولی
monetary control
کنترل پولی
monetary base
پایه پولی
monetary base
مبنای پولی
monetary authorities
مقامات پولی
money illusion
توهم پولی
monetary assets
دارائیهای پولی
money wage
مزد پولی
loose pulley
پولی هرزگرد
monetary deflation
محدودیت پولی
monetary economy
اقتصاد پولی
monetary expansion
توسعه پولی
monetary unit
واحد پولی
monetary targets
اهداف پولی
monetary value
ارزش پولی
monetary system
سیستم پولی
money capital
سرمایه پولی
monetary sector
بخش پولی
monetary school
مکتب پولی
monetary restriction
محدودیت پولی
monetary reserves
ذخائر پولی
monetary policy
سیاست پولی
monetary instruments
ابزارهای پولی
monetary inflation
تورم پولی
money illusion
خطای پولی
monetary incentive
مشوق پولی
monetary convention
اتحاد پولی
pay patient
مریض پولی
grooved pulley
پولی شیاردار
tight money
کنترل پولی
financial inventory
ذخایر پولی
unit of currency
واحد پولی
financial property
داراییهای پولی
financial property
اموال پولی
dealing for money
معاملات پولی
reconvert
پولی را مجدداتسعیرکردن
money income
درامد پولی
real
غیر پولی
pecuniary liability
ضمانت پولی
money order
حواله پولی
money orders
حواله پولی
backing
پشتوانه پولی
polyethylene
پولی اتیلن
polymyxin
پولی میکسین
polywag
پولی واگ
national money income
درامد ملی پولی
nonmonetarists
اقتصاددانان غیر پولی
it was a
خوب پولی بود
prices
ارزش پولی کالا
feel the pinch
<idiom>
دچار بی پولی شدن
price
ارزش پولی کالا
not for the world
<idiom>
دراعضای هیچ پولی
nonmonetary sector
بخش غیر پولی
nonmonetary income
درامد غیر پولی
poly vinil chloride
کلرور پولی وینیل
pure monetary policy
سیاست پولی خالص
rate of money wage
نرخ مزد پولی
deflation
انقباض پولی رکود
strategic concentration by rail
سیستم پولی فلزی
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
tight money
سیاست پولی انقباضی
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
nonmonetary assets
دارائیهای غیر پولی
down and out
<idiom>
هیچ پولی نداشتند
pecuniary externalities
پی امدهای خارجی پولی
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
i owe some money to you
یک پولی به شما بدهکارم
i am pushed for money
ازبی پولی درفشار
hyperdeflation
انقباض پولی شدید
he is pressed for money
از بی پولی در مضیقه است
gold standard
نظام پولی طلا
gold currency system
نظام پولی طلا
free capital
سرمایه گذار پولی
expansionary monetary policy
سیاست پولی انبساطی
european monetary system
سیستم پولی اروپایی
dollar area
منطقه پولی دلار
bimetallic standard
پایه پولی دو فلزی
bimetallism
نظام پولی دو فلزی
contractionary monetary policy
سیاست پولی انقباضی
impecuniously
از روی بی پولی یا افلاس
finance
تامین هزینه پولی
money rate of interest
نرخ بهره پولی
finances
تامین هزینه پولی
financing
تامین هزینه پولی
european monetary fund
صندوق پولی اروپا
financed
تامین هزینه پولی
strapped for cash
<idiom>
هیچ پولی دربساط نداشتن
international monetary reserves
ذخائر پولی بین المللی
Monetary systems.
سیستم های پولی ( مالی )
easy money
پولی که براحتی بدست اید
poundage
مقدار پولی برحسب لیره
polyester
الیاف یاپارچه پولی استر
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
the proceeds of the sale
پولی که از محل فروش بدست می اید
burn a hole in one's pocket
<idiom>
پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
monetrarist keynesian debate
بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
apportionment
تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
e p u
591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
commodity money
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
chantry
پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
contributions
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
devaluation
تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
to give
پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
accountability
ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
transfer payment
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
contribution
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
escrow
موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
royalty
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
blockade currency
پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
disposable personal income
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
convertible
پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
royalties
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
convertibles
پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
make it up to someone
<idiom>
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
deat benefit
وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
corkage
پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
To play for love .
عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
slush funds
پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
slush fund
پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
countershaft pulley
محور با پولی یا چرخ دندانه دار که به یک ماشین وصل میشود
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
pewage
پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
luck money
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
accrued benefit
پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com