English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
air landing پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
Other Matches
disembarkation به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
detrain از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
overhaul پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
interim overhaul پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
grenadier سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
secondary landing منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
disassembly order دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
dismantling پیاده کردن
disassemble پیاده کردن
dismounts پیاده کردن
disembark پیاده کردن
dismantle پیاده کردن
disembarked پیاده کردن
disembarks پیاده کردن
demodulation پیاده کردن
dismount پیاده کردن
disembarking پیاده کردن
unset پیاده کردن
dismantles پیاده کردن
dismounting پیاده کردن
take down پیاده کردن
set down پیاده کردن
dismantled پیاده کردن
dismantlement پیاده کردن
disassembly پیاده کردن موتور
dismantling پیاده کردن موتور
dismantles پیاده کردن موتور
pedestrianised پیاده روی کردن
dosmount command فرمان پیاده کردن
To implement a project. طرحی را پیاده کردن
dismantled پیاده کردن موتور
dismounts پیاده کردن یا شدن
staking پیاده کردن مسیر
pedestrianises پیاده روی کردن
setting out پیاده کردن مسیر
setting out پیاده کردن نقشه
pedestrianizes پیاده روی کردن
dismantle پیاده کردن موتور
pads پیاده سفر کردن
pedestrianized پیاده روی کردن
dismount پیاده کردن یا شدن
pad پیاده سفر کردن
dismounting پیاده کردن یا شدن
pedestrianizing پیاده روی کردن
pedestrianising پیاده روی کردن
pedestrianize پیاده روی کردن
dismantled پیاده کردن قطعات مونتاژ
walk گردش کردن پیاده رفتن
salvages پیاده کردن کامل قطعات
dismantling پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvaging پیاده کردن کامل قطعات
dismantles پیاده کردن قطعات مونتاژ
disassembly order روش پیاده کردن وسیله
dismount پیاده کردن قطعات و وسایل
removable قابل سوار و پیاده کردن
walked گردش کردن پیاده رفتن
dismounts پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantle پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvage پیاده کردن کامل قطعات
dismounting پیاده کردن قطعات و وسایل
walks گردش کردن پیاده رفتن
salvaged پیاده کردن کامل قطعات
terminals محل پیاده وسوار کردن بارها
disassemble پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
debarkation تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
terminal محل پیاده وسوار کردن بارها
removal از بین بردن برداشتن پیاده کردن
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
overhauling پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
overhaul پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
ramps محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramp محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
tramp باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
peg out کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
tramped باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramps باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
overhauls پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
take to pieces پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
doctrines اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
unhorse از اسب افتادن یا پیاده شدن اسب را از گاری یا درشگه باز کردن
ship to shore حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tractor group گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
pedestrian bridge پل پیاده رو
foot infantry پیاده
infantry man پیاده
foot bank پیاده رو
foot bridge پل پیاده رو
footer پیاده رو
foot slogger پیاده
afoot پیاده
pignorate پیاده
walks پیاده رو
paths پیاده رو
pedestrians پیاده
pavement پیاده رو
walkways پیاده رو
impledge پیاده
walkway پیاده رو
peripatetic پیاده رو
sidewalk پیاده رو
ganway پل پیاده رو
on of پیاده
dismounted پیاده
footpaths پیاده رو
pedestrian پیاده
walked پیاده رو
walk پیاده رو
sidewalks پیاده رو
side walk پیاده رو
footway پیاده رو
infantry پیاده
pavements پیاده رو
footpath پیاده رو
path پیاده رو
hiked پیاده روی
hikes پیاده روی
foot passenger پیاده پا رهسپار
kerbs جدول پیاده رو
walkabouts مسافرت پیاده
walkabout مسافرت پیاده
pedestrianism پیاده روی
hike پیاده روی
to get off پیاده شدن از
kerb حاشیه پیاده رو
kerb جدول پیاده رو
kerbs حاشیه پیاده رو
skirmisher پیاده نظام
impledge پیاده شطرنج
implementation پیاده سازی
wayfarers مسافر پیاده
foot slugger سرباز پیاده
zebra crossing خط عابر پیاده
disembarkation پیاده شدن
zebra crossings خط عابر پیاده
armored infantry پیاده زرهی
footpad راهزن پیاده
armored infantry پیاده مکانیزه
footsoldier سرباز پیاده
wayfarer مسافر پیاده
pawns پیاده شطرنج
grabby سرباز پیاده
demodulator پیاده کننده
ganger مسافر پیاده
walkabouts گردش پیاده
get down پیاده شدن
regiment of f. هنگ پیاده
hiking پیاده روی
banquette نیمکت پیاده رو
pawned پیاده شطرنج
pawning پیاده شطرنج
pawn پیاده شطرنج
disembark پیاده شدن
alighting پیاده شدن
promotion ترفیع پیاده
promotions ترفیع پیاده
disembarking پیاده شدن
alighted پیاده شدن
footbridge پل پیاده روها
pedestrian crossing گذرگاه پیاده
alight پیاده شدن
infantry سرباز پیاده
infantry پیاده نظام
wayfaring پیاده روی
pedestrian crossings گذرگاه پیاده
footbridge پل پیاده روی
alights پیاده شدن
disembarked پیاده شدن
mechanized پیاده زرهی
on foot به صورت پیاده
on foot پای پیاده
disembarks پیاده شدن
pad دزد پیاده
rifle man سرباز پیاده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com