Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English
Persian
consult
پیشنهاد خواستن از یک خبره
consulted
پیشنهاد خواستن از یک خبره
consults
پیشنهاد خواستن از یک خبره
Other Matches
to cry out for help
فریادزدن ویاری خواستن بافریاداستمدادکردن فریادرس خواستن
they rejected his proposition
پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
allotment advice
پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
offered
پیشنهاد کردن پیشنهاد
offer
پیشنهاد کردن پیشنهاد
offers
پیشنهاد کردن پیشنهاد
au fait
خبره
judging
خبره
judges
خبره
judged
خبره
judge
خبره
proficient
خبره
connoisseurs
خبره
connoisseur
خبره
expert
خبره
Maven
خبره
experts
خبره
critic
کارشناس خبره
expert witness
شاهد خبره
expert
اهل خبره
chartered accountant
حسابدار خبره
sophisticated
خبره وماهر
expert support system
سیستم خبره
expert system
سیستم خبره
experts
اهل خبره
critics
کارشناس خبره
skillful weaver
بافنده ماهر و خبره
skilled witness
کارشناس اهل خبره
specialists
خبره در یک موپوع مط العه خاص
specialize
مط العه و خبره بودن در یک موضوع
specialising
مط العه و خبره بودن در یک موضوع
specializes
مط العه و خبره بودن در یک موضوع
specializing
مط العه و خبره بودن در یک موضوع
specialist
خبره در یک موپوع مط العه خاص
expertism
تفتیش و رسیدگی خبره کارشناسی
specialises
مط العه و خبره بودن در یک موضوع
gourmets
خبره خوراک شراب شناس
oologist
خبره در تخم پرنده شناسی
gourmet
خبره خوراک شراب شناس
objects
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
knowledge
طراحی و نوشتن سیستمهای کامپیوتر خبره
indirect objects
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
object
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
objecting
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
hill climbing
روش رسیدن به هدف در سیستم خبره
objected
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
don't give up the day job
<idiom>
[در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
knowledge
دستورات و دانش خبره را در یک فیلد مشخص اعمال میکند
inference
مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
inferences
مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
predicating
تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicates
تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicated
تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicate
تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
to beg leave
خواستن
intend
خواستن
wishes
خواستن
wished
خواستن
soliciting
خواستن
solicited
خواستن
solicit
خواستن
desiderate
خواستن
to call for
خواستن
to call in
خواستن
to call up
خواستن
wish
خواستن
solicits
خواستن
intending
خواستن
willed
خواستن
wills
خواستن
desires
خواستن
desire
خواستن
like
دل خواستن
liked
دل خواستن
likes
دل خواستن
yearn
خواستن از ته دل
crave
خواستن از ته دل
desiring
خواستن
will
خواستن
wish
[would like]
خواستن
aspire
خواستن از ته دل
asking
خواستن
intends
خواستن
asked
خواستن
ask
خواستن
asks
خواستن
asking for a respite
مهلت خواستن
excuse
معذرت خواستن
chooses
خواستن پسندیدن
to excuse oneself
پوزش خواستن
choosing
خواستن پسندیدن
call to account
حساب خواستن از
apologising
پوزش خواستن
appeal to the supreme court
فرجام خواستن
apologize
پوزش خواستن
apologise
معذرت خواستن
alibi
عذر خواستن
alibis
عذر خواستن
cried
بزازی خواستن
choose
خواستن پسندیدن
importuning
مصرانه خواستن
apologising
معذرت خواستن
excuses
معذرت خواستن
excusing
معذرت خواستن
call in evidence
گواهی خواستن از
importune
مصرانه خواستن
apologised
پوزش خواستن
apologises
معذرت خواستن
apologises
پوزش خواستن
importuned
مصرانه خواستن
apologize
معذرت خواستن
importunes
مصرانه خواستن
apologizing
معذرت خواستن
apologizing
پوزش خواستن
excused
معذرت خواستن
apologizes
معذرت خواستن
apologizes
پوزش خواستن
apologized
معذرت خواستن
apologized
پوزش خواستن
apologised
معذرت خواستن
demur
مهلت خواستن
to excuse oneself
معذرت خواستن
to offer an apology
پوزش خواستن
to permit oneself
اجازه خواستن
to seek advice
نظر خواستن
to pray in aid of
یاری خواستن از
to seek a position
نظر خواستن
to seek or ask lagal a
نظرقضائی خواستن
demurs
مهلت خواستن
demurring
مهلت خواستن
set one's heart on
<idiom>
شدیدا خواستن
demurred
مهلت خواستن
call to witness
گواهی خواستن از
flagitate
مصرانه خواستن
to ask permission
اجازه خواستن
flagitate
باسماجت خواستن
to a oneself for help
یاری خواستن
to ask for quarter
امان خواستن
to call in evidence
گواهی خواستن از
to ask somebody's advice
از کسی نظر خواستن
wanted
خواستن لازم داشتن
require
خواستن مستلزم بودن
required
خواستن مستلزم بودن
requires
خواستن مستلزم بودن
requiring
خواستن مستلزم بودن
begged
خواستن گدایی کردن
want
خواستن لازم داشتن
beg
خواستن گدایی کردن
to request the company of:
حضور کسی را خواستن
bone
خواستن درخواست کردن
begs
خواستن گدایی کردن
boned
خواستن درخواست کردن
bones
خواستن درخواست کردن
boning
خواستن درخواست کردن
to make a gesture of apology
با اشاره معذرت خواستن
pardon
بخشیدن معذرت خواستن
ask for days grace
دو روز مهلت خواستن
willed
با وصیت واگذارکردن خواستن
to crv for mercy
خواستن امان اوردن
wills
با وصیت واگذارکردن خواستن
to call any one in testimony
از کسی گواهی خواستن
invocate
خواستن استمداد کردن از
pardons
بخشیدن معذرت خواستن
pardoning
بخشیدن معذرت خواستن
pardoned
بخشیدن معذرت خواستن
to send one to the right about
عذر کسی را خواستن
To demand ones right. To get ones due.
حق کسی را خواستن ( گرفتن )
When there is a wI'll, there is a way.
خواستن توانستن است
will
با وصیت واگذارکردن خواستن
show someone the door
<idiom>
خواستن از کسی که برود
To apologize to someone.
از کسی عذر خواستن
knowledge
وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
to offer an excuse
پوزش خواستن عذرخواهی کردن
invoked
طلب کردن بالتماس خواستن
invokes
طلب کردن بالتماس خواستن
invoking
طلب کردن بالتماس خواستن
wanted
[for]
[کسی را قانونی]
خواستن
[بخاطر]
to ring up
کسیرا پشت تلفن خواستن
to press for an answer
با صرار یا فشار پاسخ خواستن
adduse
احضار کردن بگواهی خواستن
have one's heart set on something
<idiom>
چیزی را خیلی زیاد خواستن
invoke
طلب کردن بالتماس خواستن
to ask
پرسیدن
[جویا شدن]
[طلبیدن]
[خواستن ]
Want is the mother of industry.
<proverb>
خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
in the market for
<idiom>
خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
to i. acalamity upon any one
بلایی بدی را برای کسی خواستن
to call to account
بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to eat humble pie
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
bids
پیشنهاد
propositions
پیشنهاد
applications
پیشنهاد ها
overture
پیشنهاد
proposal
پیشنهاد
offer
پیشنهاد
offers
پیشنهاد ها
propositioning
پیشنهاد
proposals
پیشنهاد ها
overtures
پیشنهاد ها
application
پیشنهاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com