Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 185 (9 milliseconds)
English
Persian
Keep oneself to oneself.
پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
Other Matches
dud probability
درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
not to go
نرفتن
to miss fire
در نرفتن از تفنگ
stand (someone) up
<idiom>
به سر قرار نرفتن
wait up for
<idiom>
به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
societies
معاشرت
good fellowsh
معاشرت
society
معاشرت
etiquette
ایین معاشرت
association
معاشرت اتحاد
sociable
خوش معاشرت
associations
معاشرت اتحاد
sociable
قابل معاشرت
intercommunicate
معاشرت کردن
incommunicative
بی معاشرت و بی امیزش
fellowsh
رفاقت معاشرت
livable
قابل معاشرت
liveable
قابل معاشرت
conversableness
قابلیت معاشرت
sociability
معاشرت پذیری
associates
معاشرت کردن
take up
معاشرت کردن
genial
خوش معاشرت
associated
معاشرت کردن
associate
معاشرت کردن
companionable
قابل معاشرت
associating
معاشرت کردن
insociable
ناسازگار غیرقابل معاشرت
etiquette
علم اداب معاشرت
reassociate
دوباره معاشرت کردن
sociability
قابل معاشرت بودن
insociability
عدم قابلیت معاشرت
fellowship
هم صحبتی معاشرت کردن
fellowships
هم صحبتی معاشرت کردن
dissocial
نامناسب برای معاشرت
he has no manners
ایین معاشرت نمیداند
kith
علم اداب معاشرت
military courtesy
اداب معاشرت نظامی
commerce
معاشرت تجارت کردن
to observe the proprieties
اداب معاشرت را نگاه داشتن
associational
مبنی بر شرکت یا معاشرت متداعی
associable
قابل معاشرت متجانس شدنی
conversable
خوش سخن قابل معاشرت
indecorum
عدم رعایت ایین معاشرت
To be a good mixer.
با مردم خوب جوشیدن ( معاشرت کردن )
infested
ول نکردن
infesting
ول نکردن
infest
ول نکردن
infests
ول نکردن
to keep it up
ول نکردن
disassociating
همکاری نکردن
rejection
قبول نکردن
to miss the goal
گل نکردن
[ورزش]
disassociated
همکاری نکردن
disassociate
همکاری نکردن
indulging
مخالفت نکردن
indulges
مخالفت نکردن
indulged
مخالفت نکردن
indulge
مخالفت نکردن
disassociates
همکاری نکردن
omittance is no quit tance
مطالبه نکردن
to be d. to
توجه نکردن به
to keep one's distance
اشنایی نکردن
to keep at arms length
اشنائی نکردن با
to make no mention of
ذکر نکردن
disoblige
ممنون نکردن
discountenance
تصویب نکردن
discommend
توصیه نکردن
disaffiliate
همکاری نکردن
abort
ریشه نکردن
to pass by any thing
رعایت نکردن
no go
<idiom>
موافقت نکردن
missfire
عمل نکردن
disbelieve
باور نکردن
disclaimed
قبول نکردن
square deals
تقلب نکردن
square deal
تقلب نکردن
disbelieved
باور نکردن
disobey
اطاعت نکردن
disobeyed
اطاعت نکردن
disobeying
اطاعت نکردن
disbelieving
باور نکردن
disobeys
اطاعت نکردن
disbelieves
باور نکردن
withdraw
قبول نکردن
disclaiming
قبول نکردن
disclaims
قبول نکردن
withdraws
قبول نکردن
disapproves
تصویب نکردن
disclaim
قبول نکردن
disapprove
تصویب نکردن
to misbehave oneself
درست رفتار نکردن
mistrusts
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusting
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted
اطمینان نکردن به فن داشتن
to play not guilty
اقرار بگناه نکردن
to lose interest
جلب توجه نکردن
put (something or someone) out of one's head (mind)
<idiom>
به موضوعی فکر نکردن
standpat
ورق عوض نکردن
to be in disagreement
[with somebody]
موافقت نکردن
[با کسی]
let it all hang out
<idiom>
پنهان نکردن چیزی
missfire
عمل نکردن گلوله
fall out of use
<idiom>
از چیزی استفاده نکردن
non-add subtotal
اضافه نکردن به زیرکل
not my cup of tea
<idiom>
با چیزی حال نکردن
to keep an oath inviolate
نقض نکردن سوگند
disapproves
قبول نکردن رد کردن
disapprove
قبول نکردن رد کردن
disapprove
رد کردن تصویب نکردن
disapproves
رد کردن تصویب نکردن
to turn to account
بهرمندشدن از ضایع نکردن
plead not guilty
اقرار به جرم نکردن
understating
حقیقت را افهار نکردن
understates
حقیقت را افهار نکردن
understated
حقیقت را افهار نکردن
understate
حقیقت را افهار نکردن
mistrust
اطمینان نکردن به فن داشتن
disregard
اعتنا نکردن عدم رعایت
off one's high horse
<idiom>
تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
to turn a d. ear to
توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
to be at odds
[with somebody]
[on / over something]
)
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
aborts
ریشه نکردن عقیم ماندن
shoot the works
<idiom>
از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
except
: مستثنی کردن مشمول نکردن
(can't) stand
<idiom>
تحمل نکردن،دوست نداشتن
goof off
<idiom>
کار نکردن یاجدی نبودن
disregarded
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregards
اعتنا نکردن عدم رعایت
disbelieve
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieved
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieves
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieving
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
beyond grasp
درک نکردن بیرون ازحدادراک
aborting
ریشه نکردن عقیم ماندن
aborted
ریشه نکردن عقیم ماندن
underplays
دست خودرا ادا نکردن
underplaying
دست خودرا ادا نکردن
underplayed
دست خودرا ادا نکردن
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
to be split
[over something]
[with somebody]
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
to be at strife
[with somebody]
[over something]
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
boycott
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotted
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
depersonalization
توجه نکردن به هویت فردی
boycotting
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotts
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
failure
عمل نکردن گیر سلاح
failures
عمل نکردن گیر سلاح
married failure
عمل نکردن اتصالی مین
underplay
دست خودرا ادا نکردن
an incredulous smile
لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
turn one's back on
<idiom>
کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
malfunction
[ اندام یا ماشین و غیره ]
درست کار نکردن
misfire
عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfired
عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfires
عمل نکردن گلوله مانع اتش
married failure
عمل نکردن خوشه اتصال مین
lay off
<idiom>
بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
refuse
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refused
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
off balance
<idiom>
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
Welsh
زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
refuses
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
welch
زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
not to lose sight of
ملاحظه کردن
[به کسی یا چیزی]
را فراموش نکردن
to fall over
[computer, programme, ...]
[موقتا]
کار نکردن
[دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
to have packed up
[British E]
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to conk out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to crap out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
fail
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
associates
امیزش کردن معاشرت کردن
associated
امیزش کردن معاشرت کردن
associate
امیزش کردن معاشرت کردن
associating
امیزش کردن معاشرت کردن
companion
معاشرت کردن همراهی کردن
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
do not coin money
<idiom>
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com