Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
parathesis |
پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد |
|
|
Other Matches |
|
hydrogen bonding |
پیوند هیدروژنی [ایجاد پیوند مولکولی توسط هیدروژن] [در رنگرزی] |
changelessness |
بی تغییری |
mutative |
تغییری |
portmanteau |
واژه مرکب از دو واژه |
portmanteaux |
واژه مرکب از دو واژه |
portmanteaus |
واژه مرکب از دو واژه |
clean |
که از زمان خواندن تغییری نکرده است |
cleaned |
که از زمان خواندن تغییری نکرده است |
cleanest |
که از زمان خواندن تغییری نکرده است |
cleans |
که از زمان خواندن تغییری نکرده است |
transition |
نقط های در برنامه یا سیستم که تغییری رخ میدهد |
transitions |
نقط های در برنامه یا سیستم که تغییری رخ میدهد |
xenix |
تغییری از سیستم عامل UNIXبرای استفاده درریزکامپیوترها |
bergson criterion |
ضابطهای که نشان میدهد هر تغییری که موجب کاهش مطلوبیت شود نامطلوب است |
homosphere |
قسمتی از اتمسفر که در ان تغییری در ترکیب و ساخت گازهای تشکیل دهنده مشاهده نمیشود |
actual address |
آدرس ذخیره سازی کامپیوتری که مستقیما و بدون هر گونه تغییری به یک محل یا وسیله دستیابی دارد |
or |
یا انکه |
whoever |
هر انکه |
encke |
انکه |
he who |
انکه |
one who |
انکه |
that which |
انکه |
ninthly |
نهم انکه |
on the one hand <adv.> |
یکی انکه |
seventhly |
هفتم انکه |
before |
پیش انکه |
imprimis |
اول انکه |
tenthly |
دهم انکه |
on the condition that |
به شرط انکه |
on one side <adv.> |
یکی انکه |
even if |
ولو انکه |
provided |
مشروط به انکه |
provided |
بشرط انکه |
that |
که برای انکه |
secondly |
دوم انکه |
in the second place |
دوم انکه |
while |
حال انکه |
imprlmis |
نخست انکه |
for one thing |
یکی انکه |
for one thing <adv.> |
یکی انکه |
inoffensively |
بی انکه زننده باشد |
innocuously |
بی انکه گزندی رساند |
his reputed son died |
انکه پس اوبشمارمیرفت مرد |
without his knowing it |
بدون انکه بداند |
his reputed son died |
انکه مشهوربودپسراوست مرد |
harmlessly |
بی انکه اسیبی رساند |
lastly |
اخر از همه انکه |
irrelatively |
بی انکه وابستگی داشته باشد |
out of sigt out of mind |
از دل برود هر انکه از دیده برفت |
ineffectively |
بی انکه اثری داشته باشد |
on cne's own initiative |
بی انکه کسی گفته باشد |
frothily |
بی انکه مغزیامعنی داشته باشد |
correction |
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند |
inartistically |
بی انکه نشان هنراز ان نمایان باشد |
for no p reason |
بی انکه دلیل خاصی داشته باشد |
numbly |
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد |
affimable |
شایسته انکه بطورقطع گفته شود |
orthopaedy |
معالجه ناخوشی بی انکه دارویی بکار برند |
pointlessly |
بی انکه معنی ویژه یا لطفی داشته باشد |
affirmance |
افهارسخنی بقیدراستی وقطعیت بی انکه سوگندی بخورند |
inefficaciously |
ناسودمندانه بی انکه سودیا فایدهای داشته باشد |
profound gangrene |
یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد |
inexorably |
بی انکه نرم شودیا بلابه کسی گوش دهد |
permanent set |
حالت ثابت فلزپس از انکه کارکرده و فشاردیده است |
tie-in |
فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد |
to drag in a subject |
موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن |
tie in |
فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد |
to spray a tree |
داروی ویژه بردرختی افشاندن تا انکه میکربهای ان کشته شود |
tie-ins |
فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد |
bilinear filtering |
مرکب با توجه به چهار پیکسل تنظیم شده اطراف هر پیکسل برای بررسی اینکه تغییری در رنگ آنها و جود نداشته باشد |
EtherTalk |
درسیستم Apple Macintosh گونههای مختلف شبکه اترنت استاندارد برای اتصال دستگاهها بهم و تغییری در Apple Talk کندتر است |
attributing |
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست |
attributes |
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست |
attribute |
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست |
sacked |
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد |
sack |
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد |
sacks |
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد |
fetch ahead |
فرایند واکشی یک دستورالعمل قبل از انکه اخرین دستوراجرای ان تمام شود |
forwarding merchant |
حق الزحمهای دریافت می دارد بدون انکه دروسیله حمل یا پرداخت کرایه شریک باشد |
customs of war |
اداب مربوط به جنگ که بدون انکه قدرت قانونی داشته باشد موردقبول دولتهاست |
scitovsky double criterion |
که براساس ان تغییری ایده ال استکه دران کسانیکه بهره برده اند بتوانندکسانیراکه زیان میبرند جبران نموده و در مقابل زیان کنندگان قادر نباشند که ازتغییر جلوگیری نمایند |
equitable mortgage |
بدون انکه موضوع این عمل یاتاسیس صراحتا" یا منجزا"به رهن دلالت داشته باشد |
neologism |
نو واژه |
term |
واژه |
neologisms |
نو واژه |
worded |
واژه |
mosul |
واژه |
word |
واژه |
termed |
واژه |
terming |
واژه |
latest event time |
دیرترین زمانیکه تا ان زمان یک واقعه میتواند اتفاق بیافتد بدون انکه مدت اجرای پروژه طولانی تر گردد |
intercalation |
واژه افزایی |
neologisms |
واژه جدید |
neologism |
واژه تراشی |
keyword |
واژه کلیدی |
score out that word |
ان واژه را خط بزنید |
glossaries |
واژه نامه |
lexicology |
واژه شناسی |
neologism |
واژه جدید |
neologisms |
واژه تراشی |
loanword |
واژه عاریه |
word order |
ترتیب واژه ها |
dissylable |
واژه دوهجائی |
paronym |
واژه هم ریشه |
word deafness |
واژه کری |
word count |
واژه شماری |
philologist |
واژه شناس |
stimulus word |
واژه محرک |
punctuation for reference |
زیر واژه |
wordbook |
واژه نامه |
neolalia |
واژه تراشی |
buzz words |
رمز واژه |
synonym |
واژه مترادف |
synonym |
واژه هم معنی |
synonyms |
واژه مترادف |
synonyms |
واژه هم معنی |
loanword |
واژه بیگانه |
buzz word |
رمز واژه |
the root of a word |
ریشه واژه |
cognate |
واژه هم ریشه |
word-blindness |
واژه کوری |
word blindness |
واژه کوری |
worded |
واژه سخن |
wordbook |
واژه نامه |
word book |
واژه نامه |
lexicon [dictionary] |
واژه نامه |
glossary |
واژه نامه |
dictionary |
واژه نامه |
glossary |
واژه نامه |
coinage |
ابداع واژه |
pejorative |
واژه تحقیری |
word |
واژه سخن |
os/ |
سیستم عامل چندکاره برای کامپیوترهای PC ساخت IBM و ماکروسافت که ساخت آن توسط IBM ادامه دارد تا تغییری در ویندوز ماکروسافت باشد |
word association test |
ازمون تداعی واژه ها |
an inseparable prefix |
سر واژه جدا نشدنی |
wordprocessing program |
برنامه واژه پردازی |
wordage |
کلمات واژه بندی |
word span test |
ازمون فراخنای واژه ها |
word building test |
ازمون واژه سازی |
word choice test |
ازمون واژه گزینی |
polysllable |
واژه جند هجائی |
syncopation |
کوتاه سازی واژه |
homely [British E] <adj.> |
سنگین [واژه تحقیری] |
pentasyllable |
واژه پنج هجائی |
prandial |
واژه شوخی امیز |
post fix |
در پایان واژه چسباندن |
homely [British E] <adj.> |
خفه [واژه تحقیری] |
dictionary sort |
ترتیب واژه نامهای |
score out that word |
روی ان واژه خط بکشید |
this word means a dog |
این واژه یعنی سگ |
that word is obsolescent |
ان واژه کم کم دارد مهجور |
octosyllable |
واژه هشت هجائی |
teragram |
واژه چهار حرفی |
homely [British E] <adj.> |
بیمزه [واژه تحقیری] |
septisyllable |
واژه هفت هجائی |
english words |
واژه ها یا لغات انگلیسی |
lexicon |
واژه نامه دیکسیونر |
lexicons |
واژه نامه دیکسیونر |
logomachy |
بازی واژه پردازی |
to die a dry death |
مردن بدون انکه علت مرگ غرق شدن یاکشته شدن باشد |
prior possession |
تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود |
link |
پیوند |
inosculation |
رگ پیوند |
slurring |
پیوند |
imping |
پیوند |
grafts |
پیوند |
slurs |
پیوند |
slurred |
پیوند |
inosculation |
پیوند رگ ها |
connection |
پیوند |
bonding |
پیوند |
ligaments |
پیوند |
ligament |
پیوند |
zonule |
پیوند |
relation |
پیوند |
graftage |
پیوند |
ligature |
خط پیوند |
synthesis |
پیوند |
syntheses |
پیوند |
grafted |
پیوند |
grafter |
پیوند زن |
connexions |
پیوند |
merging |
پیوند |
slur |
پیوند |
transplantation |
پیوند |
nexus |
پیوند |
unrelated |
بی پیوند |
anastomosis |
پیوند |
strapping |
پیوند |
associate |
هم پیوند |
associated |
هم پیوند |
associates |
هم پیوند |
associating |
هم پیوند |
grafting |
پیوند |
bond |
پیوند |
colligation |
پیوند |
linkages |
پیوند |
hyphen |
پیوند |
connexion |
پیوند |
hyphens |
پیوند |