English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
figurine پیکره کوچک اندام
figurines پیکره کوچک اندام
statuette پیکره کوچک اندام
statuettes پیکره کوچک اندام
Other Matches
hobby اسب کوچک اندام
hobbies اسب کوچک اندام
sculpture in miniature پیکر تراشی کوچک اندام
scal away ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
statues پیکره
statue پیکره
structure پیکره
figures پیکره تندیس
sculptural پیکره نما
figure پیکره تندیس
sculptures پیکره سازی
figuring پیکره تندیس
sculptured head پیکره سر ادمی
sculpture پیکره سازی
half-figure پیکره انتهایی
torsos پیکره نیمتنه
wood carving پیکره چوبین
sculptors پیکره ساز
sculptor پیکره ساز
torso پیکره نیمتنه
environmental sculpture پیکره سازی محیطی
wood carving پیکره سازی چوبین
affronted [پیکره های رو به روی هم]
kinetic sculpture پیکره سازی متحرک
sculpture in the round پیکره سازی تمام بر
sculpture in the round پیکره سازی همه جانبی
aetoma [راس پیکره بالا سنتوری]
aetos راس پیکره بالا سنتوری
dog-ear [واژ ی قدیمی پا پیکره ی بالا سنتوری]
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
member اندام
memberless بی اندام
organs اندام
the unruly اندام سر کش
members اندام
dismemberment اندام
organ اندام
mayhen اندام
widget آلت کوچک [ابزار ] [اسباب مکانیکی کوچک]
lithe لاغر اندام
slims باریک اندام
slimming باریک اندام
prosthesis اندام مصنوعی
svelt باریک اندام
Lilliputian ریزه اندام
plastisity اندام پذیری
plasticity اندام پذیری
sense organ اندام حسی
swimming bell اندام شنا
svelte باریک اندام
flabelliform اندام بادبزنی
anthropometry اندام سنجی
petite ریزه اندام
slimmest باریک اندام
slimmed باریک اندام
sense modality اندام حسی
organic موثردرساختمان اندام
slimpsy باریک اندام
limbs اندام زیرین
limb اندام زیرین
hemialgia دردنیمه اندام
golgy tendon organ اندام گلژی
largeof limb درشت اندام
mutilate بی اندام کردن
mutilates بی اندام کردن
mutilating بی اندام کردن
slim باریک اندام
terminal organ اندام پایانی
organology اندام شناسی
organography اندام شناسی
extirpation اندام برداری
handsome <adj.> خوش اندام
organ of corty اندام کورتی
shapes ریخت اندام
shape ریخت اندام
effector اندام مجری
olfactory organ اندام بویایی
extirpation قطع اندام
electric organ اندام برقزن
well set up خوش اندام
end organ اندام انتهایی
phantom limb اندام خیالی
f. of uterus اندام رحم
flabellate اندام بادبزنی
body building پرورش اندام
puny ریزه اندام
body-building پرورش اندام
mutilated اندام بریده مغلوط
slighter باریک اندام پست
slights باریک اندام پست
slightest باریک اندام پست
handsomeness تناسب اندام مطبوعیت
amputate قطع اندام کردن
lachrymals اندام های اشک
slighted باریک اندام پست
slight باریک اندام پست
membered دارای .....اندام یا عضو
wolf hound تازی درشت اندام
midget ریز اندام ریزه
exairesis برش اندام زیادی
organic اندام دار اساسی
slimsy باریک اندام نحیف
amputated قطع اندام کردن
amputates قطع اندام کردن
slighting باریک اندام پست
paidle اندام شنا پرک
statuette تندیس ریزه اندام
midgets ریز اندام ریزه
statuettes تندیس ریزه اندام
body-building ورزش زیبایی اندام
tegument جلد پوشش اندام
body building ورزش زیبایی اندام
lachrymals اندام های اشکی
amputating قطع اندام کردن
pig board تخته کوچک برای موجهای کوچک
increment فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
increments فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
jigger بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
dismembers اندام های کسی رابریدن
sylphid زن جوان وزیبا وباریک اندام
launce سگ ماهی باریک اندام خاردار
tortricidae پروانه بید درشت اندام
tortricid پروانه بید درشت اندام
slim jim شبیه ادم لاغر اندام
tortrix پروانه بید درشت اندام
dismember اندام های کسی رابریدن
dismembered اندام های کسی رابریدن
to cut a figure عرض اندام یاجلوه کردن
dismembering اندام های کسی رابریدن
limbs قطع کردن عضو اندام زبرین
tiger moth پروانه درشت اندام ودراز بال
malfunction [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
slenderize لاغر اندام شدن باریک کردن
rachis اندام ساقهای یا محوری مهرههای پشت
Give ( get , have ) somebody the shivers . ترس ولرز بر اندام کسی انداختن
limb قطع کردن عضو اندام زبرین
mammila اندام یا چیز دیگرکه مانند پستان باشد
willet مرغ ساحلی درشت اندام شبیه لک لک یا ماهیخوار
pannikin لیوان کوچک پیمانه کوچک
knobble برامدگی کوچک گره کوچک
saury ماهی باریک اندام ودراز منقار اقیانوس اطلس
applet 1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3-
small-scale طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
storage 1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
marred ناقص کردن بی اندام کردن
marring ناقص کردن بی اندام کردن
mar ناقص کردن بی اندام کردن
davit جرثقیل کوچک جرثقیل کوچک قایق
smallest کوچک
fractional کوچک
minuscule کوچک
minus cule کوچک
venule رگ کوچک
petty کوچک
exiguousness کوچک
thumbnail کوچک
thumbnails کوچک
weensy کوچک
dimmers کوچک
minute کوچک
little کوچک
diminutive کوچک
bantam کوچک
bantams کوچک
whiffet سگ کوچک
minor کوچک
smaller کوچک
floret گل کوچک
short ton تن کوچک
fortalice دژ کوچک
runty کوچک
gracile کوچک
half pint کوچک
cerebellum مخ کوچک
canis minor سگ کوچک
canis minoris سگ کوچک
imminution کوچک
ickle کوچک
seed bud پر کوچک
ponceau پل کوچک
plumule پر کوچک
small کوچک
small fry کوچک
dinky کوچک
petit کوچک
culvert پل کوچک
culverts پل کوچک
pillule حب کوچک
pilule حب کوچک
pint-size کوچک
puny کوچک
pint size کوچک
plumelet پر کوچک
weeny کوچک
weeniest کوچک
weenier کوچک
pipsqueaks کوچک
pipsqueak کوچک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com