Dictiornary-Farsi | چراغ پلیس | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
battle lights	چراغ پلیس


Other Matches

precinct [American E]	ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
district	ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
policing district	ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police district	ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police dog	سگ پلیس
guard dog	سگ پلیس
gendarmes	پلیس
gendarme	پلیس
K9 [canine]	سگ پلیس
bobby	پلیس
constable	پلیس
constables	پلیس
cop	پلیس
cops	پلیس
bobbies	پلیس
polices	پلیس
policed	پلیس
police	پلیس
german shepherd	سگ پلیس
police officers	مامور پلیس
patrolmen	پلیس گشتی
runners	افسر پلیس
runner	افسر پلیس
patrolman	پلیس گشتی
police officers	افسر پلیس
policeman	مامور پلیس
police reporter	مخبر پلیس
Interpol	پلیس بینالمللی
policemen	مامور پلیس
frontier police	پلیس مرزبانی
border guard	پلیس مرزبانی
border police	پلیس مرزبانی
shore patrol	پلیس ساحلی
road guard	پلیس راه
vice squad	جوخه پلیس
vice squads	جوخه پلیس
police power	دادگاه پلیس
police power	نیروی پلیس
police calls	استمداد پلیس
paddywagon	اتومبیل پلیس
plainclothesman	پلیس مخفی
patrol wagon	اتومبیل پلیس
local building inspector	پلیس ساختمان
police officer	مامور پلیس
police officer	افسر پلیس
flatfoot	پلیس گشتی
police stations	ایستگاه پلیس
police force	دادگاه پلیس
police force	نیروی پلیس
police stations	مرکز پلیس
police forces	نیروی پلیس
police station	ایستگاه پلیس
police station	مرکز پلیس
police forces	دادگاه پلیس
police office	پاسگاه پلیس
bust [colloquial]	ورود ناگهانی پلیس
round-up	ورود ناگهانی پلیس
posse comitatus	دسته افراد پلیس
black Marias	اتومبیل گشتی پلیس
police raid	ورود ناگهانی پلیس
The police held the crowd back.	پلیس جمعیت را عقب زد
The police stopped me.	پلیس جلویم را گرفت
bust [colloquial]	حمله ناگهانی پلیس
police raid	حمله ناگهانی پلیس
raid	ورود ناگهانی پلیس
round-up	حمله ناگهانی پلیس
give in charge	تحویل پلیس دادن
raiding	ورود ناگهانی پلیس
raids	ورود ناگهانی پلیس
peeler	اسباب پوست کن پلیس
shore patrol	پلیس نیروی دریایی
turn over to the police	تحویل پلیس دادن
under police surveillance	تحت نظر پلیس
black Maria	اتومبیل گشتی پلیس
rozzer [British E]	پلیس [اصطلاح روزمره]
cop	پلیس [اصطلاح روزمره]
peelers	اسباب پوست کن پلیس
constableship	وفیفه یا رتبه پلیس
mountie	پلیس سوار کانادا
filth [British E]	پلیس [اصطلاح روزمره]
raided	ورود ناگهانی پلیس
posses	دسته افراد پلیس جماعت
concierges	پلیس محافظ درب ورودی
Please call the police.	لطفا پلیس را خبر کنید.
give a person in charge	کسی را تحویل پلیس دادن
squad cars	اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
squad car	اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
gestapo	گشتاپو سازمان پلیس مخفی
concierge	پلیس محافظ درب ورودی
pig [American E]	پلیس [اصطلاح تحقیر آمیز]
posse	دسته افراد پلیس جماعت
policed	مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police state	اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
The thief surrender himself to the police.	سارق خود را تسلیم پلیس کرد
polices	مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police	بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police states	اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police	مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
polices	بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
policed	بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
He is known to the police .	هویتش نزد پلیس معلوم است
The police officer took down the car number .	افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
large scale raid	حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
dog watch	پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
nark	مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
Police are out in force.	نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
copper [police officer]	پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
to call 911 [American English]	تلفن اضطراری کردن [به پلیس یا آتش نشانی]
to search [for] [someone]	دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
The details of the report were verified by the police.	جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
to report to the police	خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
rookie	تازه کار [بویژه در پلیس یا ارتش ] [اصطلاح شوخی]
to report somebody [to the police] for breach of the peace	از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
to register with the police	نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
lamplighter	چراغ چی
lampers	چراغ
lampad	چراغ
overtaking light	چراغ
nightlight	چراغ کم سو
nightlights	چراغ کم سو
lamps	چراغ
white steaming light	چراغ
lamp	چراغ
gaslight	چراغ گاز
light list	چراغ نامه
incandescent mantle	توری چراغ
lucernal	چراغ دار
mantle lamp	چراغ توری
gas flame	چراغ گازی
miner's lamp	چراغ معدن
light line	خط چراغ جنگی
kerosine	نفت چراغ
kerosone	نفت چراغ
lamp stand	چراغ دان
head lamp	چراغ پیشانی
mantle burner	چراغ توری
lampblack	دوده چراغ
lamppost	تیر چراغ
indicating lamp	چراغ راهنما
lampron	چراغ موشی
landing light	چراغ فرود
light house	چراغ دریایی
safety lamp	چراغ اطمینان
standing light	چراغ پلیسی
stereopticon	چراغ عکس
stop lamp	چراغ ترمز
stop light	چراغ ترمز
traffic signal	چراغ راهنمایی
lampshades	گنبدهی چراغ
warning light	چراغ خطر
come-on	چراغ زدن
come-ons	چراغ زدن
lampshade	گنبدهی چراغ
leading light	چشم و چراغ
leading lights	چشم و چراغ
nightlight	چراغ خواب
standing light	چراغ ثابت
light	چراغ برق
occulting light	چراغ ممتد
paraffin oil	نفت چراغ
pocket lamp	چراغ قوه
portable lamp	چراغ گردان
portable lamp	چراغ سیار
portable standard	چراغ مطالعه
portable standard	چراغ ایستا
pressure lamp	چراغ تلمبهای
indicator	چراغ راهنما
safety lamp	چراغ ایمنی
light bulb	چراغ برق
nightlights	چراغ خواب
stoplights	چراغ ترمز
beacons	چراغ دریایی
beacon	چراغ دریایی
traffic lights	چراغ راهنمایی
traffic light	چراغ راهنمایی
light	چراغ راهنمایی
lighted	چراغ راهنمایی
lightest	چراغ راهنمایی
torch	چراغ قوه
flashlights	چراغ قوه
flashlight	چراغ قوه
torched	چراغ قوه
stoplight	چراغ ترمز
spirit lamp	چراغ الکلی
alcohol lamp	چراغ الکلی
blinds	چراغ چشمک زن
alcohol burner	چراغ الکلی
aiming post light	چراغ شاخص
aiming light	چراغ شاخص
activity light	چراغ فعالیت
acetylene burner	چراغ استیلنی
abat jour	پرتوافکن چراغ
magic lanterns	چراغ عکس
magic lantern	چراغ عکس
hurricane lamps	چراغ دریایی
hurricane lamps	چراغ بادی
hurricane lamp	چراغ دریایی
hurricane lamp	چراغ بادی
torches	چراغ قوه
mantles	توری چراغ