Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
eyes in the back of one's head
<idiom>
چهار چشمی پاییدن
Search result with all words
To be all eyes. To watch like a hawk.
چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
Other Matches
all eyes
چهار چشمی
cross-in-square
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster
تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
trapezium
چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
quatrefoil
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
tetragonal
دارای چهار زاویه چهار کنجی
tetrapterous
دارای چهار بال چهار جناحی
tetrahedron
جسم چهار سطحی چهار ضلعی
quadrumvir
انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
quadrumana
چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
stag
پاییدن
watch
پاییدن
keep watch
پاییدن
watching
پاییدن
watches
پاییدن
stags
پاییدن
to keep a look
پاییدن
watched
پاییدن
spy upon
پاییدن
to keep an eyes on
پاییدن
eying
دیدن پاییدن
eyes
دیدن پاییدن
to look sharp
خوب پاییدن
surveillance
پاییدن مبصری
eye
دیدن پاییدن
eyeing
دیدن پاییدن
quadrangles
چهار گوش چهار دیواری
qyaternary
چهار واحدی چهار عضوی
quadrangle
چهار گوش چهار دیواری
quatrefoil
چهار ترک چهار گوشه
guards
پاییدن پاسداری کردن
guarding
پاییدن پاسداری کردن
guard
پاییدن پاسداری کردن
to look a bout
اطراف کار را پاییدن
lookouts
مراقبت عمل پاییدن
lookout
مراقبت عمل پاییدن
invigilates
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilate
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilation
پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
invigilated
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilating
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
watch guard
زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
to look round
اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
eyepiece
چشمی
rivals
هم چشمی
rivalling
هم چشمی
eying
چشمی
emulation
هم چشمی
rivalled
هم چشمی
becket
چشمی
rivaling
هم چشمی
rivaled
هم چشمی
rival
هم چشمی
uniocular
یک چشمی
eyepieces
چشمی
ocular
چشمی
monocular
یک چشمی
ophtalmic
چشمی
eye
چشمی
competition
هم چشمی
eyeing
چشمی
rivalship
هم چشمی
competitions
هم چشمی
eyes
چشمی
thimbles
چشمی فلزی
bullring
چشمی سینه
bullrings
چشمی سینه
eyepiece
عدسی چشمی
rivaling
هم چشمی کننده
monocular vision
بینایی یک چشمی
monocular deprivation
محرومیت یک چشمی
emulating
هم چشمی کردن با
emulates
هم چشمی کردن با
emulated
هم چشمی کردن با
emulate
هم چشمی کردن با
rivaled
هم چشمی کننده
thimble
چشمی فلزی
vie
هم چشمی کردن
rivalling
هم چشمی کننده
rival
هم چشمی کننده
penuriousness
تنگ چشمی
rivalled
هم چشمی کننده
soft eye
چشمی ساده
eyepieces
عدسی چشمی
vies
هم چشمی کردن
vied
هم چشمی کردن
half-glasses
عینک یک چشمی
ocular lens
عدسی چشمی
rivals
هم چشمی کننده
optic
چشمی بصری
monocle
عینک یک چشمی
metascope
دوربین تک چشمی
eyes
چشمی طناب
bollard eye
چشمی موت
three eyed union plate
صفحه سه چشمی
eye splice
پیوند چشمی
thoroughfoot
اتصال چشمی
bridling
بند چشمی
bridles
بند چشمی
bridled
بند چشمی
bridle
بند چشمی
eyeing
چشمی طناب
emulative
هم چشمی کننده
emulous
هم چشمی کننده
emulously
ازروی هم چشمی
entoptic
درون چشمی
eying
چشمی طناب
eye
چشمی طناب
binocular deprivation
محرومیت دو چشمی
vier
هم چشمی کننده
hawse pipe
چشمی لنگر
thimble eye
چشمی فلزی
sight check
مقابله چشمی
monocles
عینک یک چشمی
flemish eye
چشمی بافته
eyes of the ship
چشمی ناو
emolously
از روی هم چشمی
parsimoniously
بزفتی باتنگ چشمی
peeping
نگاه زیر چشمی
suborbital
زیر کاسه چشمی
peeped
نگاه زیر چشمی
eyebolt
پیچ چشمی دار
reduced eye
چشمی باریک شده
peeps
نگاه زیر چشمی
running bow line
چشمی زدن به طناب
binocular disparity
ناهمخوانی دید دو چشمی
swivels
چشمی خود گرد
peep
نگاه زیر چشمی
eyeplate
صفحه چشمی دار
british antilewisite
نوعی پماد چشمی
bull nose
چشمی سینه ناو
foul house
چشمی گرفته لنگر
chock
چشمی فلزی روی پل
eye bolt
مهره چشمی دار
binocular fusion
در هم امیزی دید دو چشمی
loup
ذره بین چشمی
outrival
در هم چشمی پیش افتادن از
union plate
صفحه چند چشمی
keep up with the Joneses
<idiom>
چشم وهم چشمی
competition
هم چشمی سبقت جویی
competitions
هم چشمی سبقت جویی
ophthalmic
چشمی وابسته به چشم
swivelled
چشمی خود گرد
swivel
چشمی خود گرد
runners
طناب چشمی دار
runner
طناب چشمی دار
slink
نظر چشمی نگاه دزدکی
slinking
نظر چشمی نگاه دزدکی
slinks
نظر چشمی نگاه دزدکی
dip the eye
وصل کردن چشمی طنابهابهم
external rectus
عضله مستقیم برون چشمی
optical
نشانه روی بصری چشمی
roller clock
چشمی بسته قرقره دار
borescope
ابزار چشمی برای بازرسی قطعات
wall eye
چشمی که سفیدی ان زیادوعنبیه ان کمرنگ باشد
To try to keep up with the joneses.
چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
stadia points
تارهای فاصله سنج دردوربینهای چشمی و نقشه برداری
pelorus
دستگاه سمت یاب چشمی نسبت به اجرام سماوی
eyestrings
ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
quadrupling
چهار لا
tetrad
چهار
quadrilateral
چهار بر
quadrupled
چهار لا
tetragon
چهار بر
quadrilaterals
چهار بر
quarter
چهار یک
quadrupeds
چهار پا
four
چهار
quadruped
چهار پا
quadruple
چهار لا
quartile
چهار یک
quadrate
چهار یک
quadruples
چهار لا
quatre
چهار
four way
چهار لولهای
tetrastich
چهار بیتی
tetravalent
چهار فرفیتی
quads
چهار قلو
tetratomic
چهار اتمی
cross legged
چهار زانو
foursquare
چهار ضلعی
four way
چهار راه
quads
چهار گوش
four pole
چهار قطبی
four o'clock
ساعت چهار
tetravalent
چهار بنیانی
Wednesday
چهار شنبه
Wednesdays
چهار شنبه
quadruplets
چهار گانه
double breasted
کت چهار دکمه
close
چهار گوشه
the four seasons
چهار فصل
the cardinal humours
چهار ابگونه
tetrasporic
چهار هاگی
four cycle
چهار چرخه
four dimensional
چهار بعدی
quadruplet
چهار گانه
tetrasporous
چهار هاگی
quadrant
چهار گوش
quadrant
چهار یک دایره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com