Total search result: 201 (12 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
baseboard |
چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود |
|
|
Other Matches |
|
lapboard |
تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود |
thyratron |
پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود |
land plaster |
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود |
socle |
پایه ستون برامدگی پایه ستون وامثال ان |
columna rostrata |
[ستون های توسکانی با پایه ستون] |
apostrophe |
که درموارد زیر بکار میرود |
apostrophes |
که درموارد زیر بکار میرود |
lakh |
سدهزار در شممردن روییه بکار میرود |
studs |
زائدهائی که در میلههای گرد بکار میرود |
lampron |
چراغ فیتلهای که درچراغانی بکار میرود |
fuller's earth |
خاکی که درصافی اب وغیره بکار میرود |
pattern |
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن |
patterns |
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن |
baby siphon |
سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود |
crosse |
چوگان پهنی که دربازی گلف بکار میرود |
fucus |
رنگی که برای زیبایی پوست بکار میرود |
bay leaf |
برگ خشک برگبو که دراشپزی بکار میرود |
bathometer |
دستگاهی که برای تعیین عمق اب بکار میرود |
wisha |
برای بیان تعجب فراوان بکار میرود |
boring tubes |
لوله هایی که برای حفاری بکار میرود |
blacktop |
موادی که برای اسفالت خیابان بکار میرود |
propety man |
متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود |
gasogene |
مادهای که برای ساختن اب گاز دار بکار میرود |
hypodermic syringe |
کوچکی که برای تزریقات تحت جلدی بکار میرود |
balbriggan |
یکنوع پارچهء نخی که برای زیرپوش بکار میرود |
flag stones |
تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود |
property master |
متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود |
nuggar |
بکجور کرجی بزرگ که دررودخانه نیل بکار میرود |
aniseed |
تخم بادیان رومی که بصورت ادویه بکار میرود |
inoculum |
مادهای که برای مایه کوبی وتلقیح بکار میرود |
aquaplane |
قطعهء چوبی که برای اسکی ابی بکار میرود |
paragons |
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن |
paragon |
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن |
poetaster is pejorative word |
شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود |
bow compass |
نوعی پرگار که برای رسم دایرههای کوچک بکار میرود |
mashy |
نام یکی از چوگانهای اهنی که در بازی گلف بکار میرود |
stop bath |
ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود |
roller bandage |
نوار دراز پیچیده که برای زخم بندی بکار میرود |
in flagrante delicto |
شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود [قانون] |
Molotov cocktail |
بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود |
Molotov cocktails |
بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود |
kelvin tube |
لوله کلوین که جهت اندازه گیری عمق اب بکار میرود |
windlass |
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود |
windlasses |
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود |
laniard |
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود |
serinette |
ارغنوان کوچک دستی که برای سروداموزی به پرندگان بکار میرود |
the smoking gun |
شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود [قانون] |
manrope |
طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود |
bock |
یکنوع چرم پوست گوسفند که برای صحافی بکار میرود تیماج |
calliper |
نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود |
distemper |
ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود |
toluene |
مایع قابل اشتعالی که به عنوان حلال و رقیق کننده بکار میرود |
jelutong |
ماده رزینی درخت شاهدانه ک ه بجای صمغ ادامس بکار میرود |
goggles |
عینکی که اطرافش پوشیده شده وبرای محافظت چشم بکار میرود |
splint |
نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود |
dry pack |
مخلوطی از سیمان و ماسه که برای مرمت ترکهای بتن بکار میرود |
chucks |
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود |
chucked |
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود |
caliper |
نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود |
hundreds and thousands |
یکجور شیرینی که مانند است به ساچمه و برای ارایش بکار میرود |
gluteus |
یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود |
chuck |
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود |
glass wool |
تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود |
vibrators |
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود |
coffin |
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود |
bolster |
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود |
leno |
یکجور تور یا گارس که برای پوشش و ارایش کلاه و پرده بکار میرود |
bolstered |
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود |
langridge |
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود |
coffins |
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود |
bolsters |
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود |
monochord |
الت یک سیمه که برای نمایش نسبت میان صداهای موسیقی بکار میرود |
vibrator |
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود |
langrage |
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود |
langrel |
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود |
nitrobenzene |
ابگونهای که بوی روغن بادام تلخ میدهدو درساختن رنگهای جوهری بکار میرود |
hi |
فریاد خوش امد مثل هالو وچطوری و همچنین بجای اهای بکار میرود |
character |
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود |
characters |
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود |
rollpin |
پینی متشکل از طومارهای فنرهای پیچیده فولادی که به عنوان محور لولا بکار میرود |
cellulose acetate |
ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درابریشمهای مصنوعی فیلم لاک الکل و غیره بکار میرود |
hyphen |
برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره |
hyphens |
برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره |
opalite |
ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود |
plinth |
پایه ستون |
column base |
پایه ستون |
footing |
پایه ستون |
footstall |
پایه ستون |
pedestal |
پایه ستون |
footpaths |
پایه ستون |
footpath |
پایه ستون |
plinths |
پایه ستون |
pedestals |
پایه ستون |
gaine |
پایه ستون |
bedpost |
پایه یا ستون تختخواب |
machine column |
پایه یا ستون دستگاه |
socle |
پایه ستون یا مجسمه |
amalgams |
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط |
carbon seal |
وسیلهای مقاوم در برابرگرما که در موتورهای توربینی برای جلوگیری ازخروج یا نشت روغن ازمحفظه یاتاقان بکار میرود |
amalgam |
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط |
steeve |
خفت کردن میلهای که نوک ان قلابی داردوبرای ازمایش محتویات عدل پنبه وامثال ان بکار میرود سیخک |
game theory |
این نظریه اغلب در تحلیل کردار انحصارچند جانبه بکار میرود واستراتژیهای مختلف را موردبررسی قرار میدهد |
differential spoilers |
اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند |
pedestal |
پایه ستون یا مجسمه یا چراغ |
pedestals |
پایه ستون یا مجسمه یا چراغ |
trestles |
ستون راروی پایه قرار دادن |
tressel |
ستون راروی پایه قرار دادن |
trestle |
ستون راروی پایه قرار دادن |
puncuation |
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود |
jute |
کنف هندی الیاف کنف که برای گونی بافی بکار میرود |
pitot pressure |
فشار برخورد هوا که به منظور اندازه گیری سرعت هوا بکار میرود |
anti blush tinner |
ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود |
pilaster |
ستون چهار گوش یا مستطیل پایه مبل وصندلی |
design stress resultant |
تلاشی که در محاسبات بکار میرود وبرابر است با حاصلضرب تلاش در ضریب تشدید یادرصورت لزوم ضریب تصغیر |
acrylic lacquer |
لاک های اکریلیک که دارای حلال های بسیار فرار بوده و برای پرداخت سطح هواپیما بکار میرود |
bulb angle |
جزء ساختمانی که معمولابعنوان ستون یا پایه بکارمیرود و به شکل دایرهای یاچند وجهی میباشد |
aluminum wool |
رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود |
anta |
[پایه ستون مربعی یا مستطیلی که به وسیله ی افزایش ضخامت در انتهای دیوار شکل داده می شود.] |
turret motife |
طرح شیروان [این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.] |
chair-rail |
[قرنیز دور تا دور دیوار شبیه پایه ستون] |
floorboard |
کف تختهای |
floorboards |
کف تختهای |
shingle roof |
سقف تختهای |
tabular |
تختهای لوحی |
pilaster |
هرچیزی شبیه ستون یا استوانه دیواریا جرز ستون نما |
moving pivot |
نفر لولای گردش ستون چرخش لولایی حرکت یک ستون |
Composite Order |
[شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده] |
herma |
ستون هرمس :ستون سنگی چارپرکه پیکربربالای ان بود |
pilaster |
شبه ستون ستون چهارگوش یانیمدایره در بدنه بنا |
polyptych |
تصویر چند تختهای |
bellyboard |
تختهای بطول 5/19 سانتیمتر |
blocked |
[ستون، نیم ستون و پشته بند محافظ] |
eustyle |
[دهنه بین ستون ها بر حسب قطر ستون] |
baluster |
ستون کوچک گچ بری شده ستون نرده |
wash board |
تختهای که برای ازاله اطاقها بکارمیبرند |
moulding board |
تختهای که خمیر را روی ان قالب میکنند |
head board |
تختهای که در انتهای فوقانی چیزی گ ذارند |
there is many a slip between the cup and the lip <proverb> |
از این ستون به آن ستون فرج است |
rudder post |
ستون تیغه سکان یا ستون پاشنه |
personal column |
ستون فردی ستون خصوصی در روزنامه |
circuit |
نصب تختهای که عناصری که بعداگ بهم وصل شده |
string board |
تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند |
circuits |
نصب تختهای که عناصری که بعداگ بهم وصل شده |
cells |
دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند |
cell |
دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند |
bread-board |
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند |
bread-boards |
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند |
sighting bar |
ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی |
band of shaft |
[چنبره سر ستون اطراف ستون ها] |
from pillar to post |
از این ستون بان ستون |
angle-leaf |
[یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی] |
tabulates |
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود |
tabulated |
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود |
tabulate |
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود |
pace-setters |
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی |
pace-setter |
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی |
march outpost |
نگهبان ستون راهپیمایی پاسدار ستون طلایه یا جلودارستون راهپیمایی |
pace setter |
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی |
hatch beam |
پایه دریچه پایه دهلیز |
base width |
عرض پایه پهنای پایه |
trail formation |
ارایشات ستون راهپیمایی ارایش حرکت در ستون راهپیمایی |
cadre strength column |
ستون مربوط به استعدادپرسنل یکان ستون استعدادپرسنل کادر |
cards |
تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند |
card |
تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند |
plumb rule |
ریسمان کار یا شاقولی که روی تختهای اویزان باشد تخته کار |
pile |
ستون ستون لنگرگاه |
piled |
ستون ستون لنگرگاه |
line haul |
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری |
decimals |
تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو |
decimal |
تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو |
bubble cap plate column |
ستون تقطیر بشقابک فنجانک دار ستون تقطیر با بشقابک وفنجانک حباب |
acentrous |
فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات |
harder |
تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است |
hard |
تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است |
hardest |
تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است |
base piece |
پایه پایه استقرار |
undwe the t. of |
بعنوان |
by way of |
بعنوان |
i had no idea he was going |
که او میرود |
he is going |
میرود |
the train runs without a stop |
میرود |
under the plea of |
بعنوان به بهانه |
under cover of frind ship |
بعنوان دوستی |
preparatorily |
بعنوان تهیه |
supervisory |
بعنوان بررسی کننده |
under the notion of |
بعقیده بفکر بعنوان |
co opt |
بعنوان همقطار پذیرفتن |
co-opt |
بعنوان همقطار پذیرفتن |
co-opted |
بعنوان همقطار پذیرفتن |
armlet |
بازوبند [بعنوان جواهر] |
pattern |
بعنوان الگو بکاربردن |
patterns |
بعنوان الگو بکاربردن |
co-opting |
بعنوان همقطار پذیرفتن |
surcharges |
بعنوان جریمه گرفتن |
co optation |
پذیرفتن بعنوان همکار |
co option |
پذیرفتن بعنوان همکار |
co-opts |
بعنوان همقطار پذیرفتن |
surcharge |
بعنوان جریمه گرفتن |
presumedly |
احتمال میرود |
it wont wash |
اگرانرابشویندرنگش میرود |