Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English
Persian
To place an order for some goods.
کالائی را سفارش دادن
Other Matches
indenting
سفارش دادن
indents
سفارش دادن
indent
سفارش دادن
order
سفارش دادن
place an order
سفارش دادن
send away for
سفارش دادن
call the shots
<idiom>
سفارش دادن
order
سفارش دادن دستور دادن
engages
از پیش سفارش دادن
engage
از پیش سفارش دادن
to book something
چیزی را سفارش دادن
reorder
دوباره سفارش دادن
order
دستور دادن سفارش
bespeak
ازپیش سفارش دادن
order
سفارش دادن کالا یا جنس
order
سفارش دادن تنظیم کردن
To order a meal.
سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
indent upon a person for goods
درخواست یا سفارش کالا به کسی دادن
procurement lead time
زمان بین دادن سفارش و دریافت کالا
lead time
مدت زمان بین دادن سفارش و دریافت کالای مربوطه
wage good
کالائی که نقش مزد را ایفا میکند
consumption history
شرح حال مصرف کالائی خاص
victualling bill
پروانه حمل کالائی که درانبار گمرکی موجود باشد
caveat emptor
یعنی خریدارخود مسئول بازرسی کالائی که می خرد میباشد
economic order quantity
کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
effective demand
تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
ordering costs
هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
enjoinment
سفارش
order
سفارش
reference
سفارش
indenting
سفارش
indents
سفارش
indent
سفارش
economic order quantity
حد مطلوب سفارش
I asked for ...
من سفارش ... را دادم.
acknowledgement of order
تصدیق سفارش
factory order
سفارش ساخت
commendation
سفارش تقدیر
asking and ordering
درخواست و سفارش
processing of the order
انجام سفارش
acknowledgement of order
تایید سفارش
engaged
سفارش شده
back order
سفارش معوق
trial order
سفارش ازمایشی
modification order
سفارش اصلاحی
purchase order
سفارش خرید
Put in a good word for me.
سفارش من رابکن
order format
قالب سفارش
conditional order
سفارش مشروط
blanket order
سفارش کلی
outwork
سفارش به بیرون
order
دستور سفارش
ordering
سفارش دهی
letter of recommendation
سفارش نامه
enjoin
سفارش کردن به
enjoined
سفارش کردن به
order for goods
سفارش کالا
enjoins
سفارش کردن به
enjoining
سفارش کردن به
indent
سفارش درخواست کردن
ordered
سفارش داده شده
lead time
زمان انجام سفارش
reorder cost
هزینه سفارش مجدد
indents
سفارش رسیده از خارج
to countermand goods
سفارش کالا را پس گرفتن
indenting
سفارش رسیده از خارج
reorder point
نقطه سفارش مجدد
indents
سفارش درخواست کردن
order processing time
زمان انجام سفارش
reorder interval
زمان بین دو سفارش
outwork
سفارش به خارج از شرکت
indent
سفارش رسیده از خارج
custom made
سفارش داده شده
custom-made
سفارش داده شده
reorder level
سطح سفارش مجدد
indenting
سفارش درخواست کردن
order time
زمان سفارش کالا
order
[placed with somebody]
سفارش
[ازطرف کسی]
open indent
سفارش خرید باز
order processing time
مدت انجام سفارش
dispatch order
سفارش حمل سریع
re order
سفارش دوم باره
testimonial
سفارش وتوصیه رضایت نامه
indents
سفارش خرید از کشور بیگانه
I asked for a small portion.
من یک پرس کوچک سفارش دادم.
I asked for the child.
من یک برای بچه سفارش دادم.
testimonials
سفارش وتوصیه رضایت نامه
That's not what I ordered.
آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
indenting
سفارش خرید از کشور بیگانه
ordering costs
هزینههای مربوط به سفارش کالا
a la carte
جداجدا سفارش داده شده.
mail order
سفارش کالا بوسیله پست
batch costing
تعیین قیمت سفارش کالا
the goods are on order
کالا را سفارش داده ایم
indent
سفارش خرید از کشور بیگانه
order form
نمونه سفارش نامه پر نکرده
reorder level
مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
To speake in recommendation of someone . To recommend somebody.
سفارش کسی را کردن ( توصیه ومعرفی )
mail order
سفارش از طریق پست فروش مکاتبهای
open indent
سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
canvass
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
cash with order
پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
canvasses
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
cost plus contracts
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
cost plus contracts
قسمتی از کالا را که به سفارش کسی ساخته میشود و هنوزعملا " ساخته نشده
canvassed
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvassing
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvass
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvasses
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
standing orders
دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
computerised ordering systems
سیستم سفارش کامپیوتری خرید کامپیوتری
standing order
دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
Manchester-Kashan
فرش کاشانی-انگلیسی
[این نوع فرش به سفارش شهر منچستر در کاشان بافته می شده و پشم آن تماما از نوع مرینوس استرالیایی بوده است.]
order
خرید سفارش خرید
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
recommends
سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommending
سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommend
سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
adjudges
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
organisations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
organization of the ground
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
organization
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
promulge
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowances
جیره دادن فوق العاده دادن
allowance
جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
advances
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
empower
اختیار دادن وکالت دادن
organize
سازمان دادن ارایش دادن
instruct
دستور دادن اموزش دادن
loaning
قرض دادن عاریه دادن
instructed
دستور دادن اموزش دادن
expanding
توسعه دادن بسط دادن
instructing
دستور دادن اموزش دادن
assigns
نسبت دادن تخصیص دادن
expand
توسعه دادن بسط دادن
loan
قرض دادن عاریه دادن
mitigates
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigate
تخفیف دادن تسکین دادن
loans
قرض دادن عاریه دادن
expands
توسعه دادن بسط دادن
organising
سازمان دادن ارایش دادن
assigning
نسبت دادن تخصیص دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com