Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (6 milliseconds)
English
Persian
to miss fire
کامیاب نشدن
Other Matches
to show f.
تسلیم نشدن رام نشدن
successful
کامیاب
throve
کامیاب شد
prosperous
کامیاب
succeeder
کامیاب
palmy
برجسته کامیاب
towardly
کامیاب نرم
succeeds
کامیاب شدن
succeeded
کامیاب شدن
succeed
کامیاب شدن
speeding
کامیاب بودن
to come through
کامیاب شدن
to pull through
کامیاب شدن
speeds
کامیاب بودن
speed
کامیاب بودن
he had no success
کامیاب یاموفق نشد
to get away with
درهرکوششی کامیاب شدن
to make a hand of anything
درکاری کامیاب شدن
thriving
رونق یافتن کامیاب شدن
god speed you
کامیاب شوید موفق باشید
to make one's
در کار خود کامیاب شدن
thrives
رونق یافتن کامیاب شدن
thrived
رونق یافتن کامیاب شدن
thrive
رونق یافتن کامیاب شدن
prospering
کامیاب شدن پیشرفت کردن
prospers
کامیاب شدن پیشرفت کردن
prosper
کامیاب شدن پیشرفت کردن
prospered
کامیاب شدن پیشرفت کردن
the same shall succeed
انانی که شکیبایی دارندهمان ها کامیاب خواهند شد
he prospered in his business
در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
he is sanguine of success
خوش بین یادلگرم است که کامیاب خواهد شد
to keep up one's spirits
دلسرد نشدن
unsay
گفته نشدن
to get out of the way
مانه نشدن
to go wrong
موفق نشدن
fall short (of one's expectations)
<idiom>
موفق نشدن
to put by
تسلیم نشدن
to miss plant
سبز نشدن
hold the line
<idiom>
تسلیم نشدن
excluding
شامل نشدن
to fall through
موفق نشدن
disallowing
قائل نشدن
disallowed
قائل نشدن
disallow
قائل نشدن
disallows
قائل نشدن
resist temptation
وسوسه نشدن
underdraw
کشیده نشدن زه تا اخر
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
باز هم متوجه نشدن
keep one's head
دست پاچه نشدن
keep cold
دست پاچه نشدن
exclude
شامل نشدن یا جداشدن
excludes
شامل نشدن یا جداشدن
exclusion
عمل شامل نشدن
to keep one's hair on
دست پاچه نشدن
to keep ones he
دست پاچه نشدن
to keep cold
دست پاچه نشدن
to keep ones hair on
دست پاچه نشدن
keep one's hair on
دست پاچه نشدن
blackouts
پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
expostfacto
عطف به ماسبق نشدن قانون
to meet with a repulse
پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
to f. in the pan
باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
to collapse
موفق نشدن
[مذاکره یا فرضیه]
To stick to the main topic ( issue ).
از موضوع اصلی خارج نشدن
blackout
پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
throw up one's hands
<idiom>
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
ملتفت نشدن
[با وجود نشانه ها و توضیحات]
leakages
مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
leakage
مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
impenitence
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
To keep one s distmce from some one .
از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
fails
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
ratchet effect
اثر چرخش دهنده مصرف بالا و استانداردبالای زندگی باسانی عوض نشدن
misses
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
to strike oil
کامیاب شدن موفق شدن
lanolin
لانولین
[ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com