English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
perjurer کسیکه در دادگاه مغایرباسوگند خود دروغ بگوید
Other Matches
pseudologist کسیکه مرتبا دروغ میگوید
pseudologer کسیکه مرتبا دروغ میگوید
knight of the post کسیکه معاشش ازگواهی دروغ دادن فراهم میشد
prisoner at the bar کسیکه در نزد دادگاه متهم است
perjurer کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
fibs دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbing دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbed دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fib دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
rouser دروغ شاخدار دروغ خیلی بزرگ
mediaevalist کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
perjury قسم دروغ گواهی دروغ
he was about to say میخواست بگوید
he was about to say رفت که بگوید
he does not scruple to say باک نداردازاینکه بگوید
He would never retract . هر چه بگوید همان است
judge advocate دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
why need he say that چرا باید این سخن را بگوید
discharges مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
prize courts دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
he is unable to speak ازسخن گفتن عاجزاست نمیتواند سخن بگوید
purging a contempt of court جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
parquet محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
manadamus حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
remanet احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
stripper کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
summary court دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writs دستور دادگاه حکم دادگاه
writ دستور دادگاه حکم دادگاه
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
Energy Star استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
lie دروغ
fables دروغ
calumny دروغ
calumnies دروغ
perjurious دروغ
equivocation دروغ
untrue دروغ
false accusation دروغ
fable دروغ
fibster دروغ گو
falsehood دروغ
fibbed دروغ
fib دروغ
falsehoods دروغ
lies دروغ
false دروغ
falsity دروغ
fibbing دروغ
lied دروغ
fibs دروغ
ruise اخبار دروغ
pseudology دروغ گویی
pseudologia fantastica دروغ پردازی
pathometer دروغ سنج
belied دروغ گفتن
falsehood سخن دروغ
prevaricate دروغ گفتن
fictions وهم دروغ
fiction وهم دروغ
gab دروغ گفتن
tarradiddle دروغ کوچک
equivocate دروغ گفتن
taradiddle دروغ کوچک
swearword قسم دروغ
equivocated دروغ گفتن
equivocates دروغ گفتن
prevaricates دروغ گفتن
they suspect him of lying دروغ باومیبرند
belie دروغ گفتن
to tell a lie دروغ گفتن
belying دروغ گفتن
to lie in one's throat دروغ شاخدارگفتن
to give the lie to دروغ در اوردن
belies دروغ گفتن
to forge a lie دروغ بافتن
prevaricated دروغ گفتن
thumper دروغ شاخدار
equivocating دروغ گفتن
jack o' lantern دروغ نور
jactation دعوی دروغ
A pack of lies . یک مشت دروغ
jactitation دعوی دروغ
weasels دروغ گفتن
A transparent (blatant)lie. دروغ شاخدار
weasel دروغ گفتن
bungs ساقی دروغ
white lies دروغ سفید
white lies دروغ مصلحتآمیز
to invent stories دروغ ساختن
in reproof of lying درنکوهش دروغ
bunging ساقی دروغ
falsely بطور دروغ
bunged ساقی دروغ
bung ساقی دروغ
it proved false دروغ درامد
white lie دروغ سفید
whiff دروغ گفتن
fairy tales دروغ شاخدار
it proved false دروغ بود
fictitiousness بخودبستگی دروغ
falseness دروغ بودن
false oath قسم دروغ
false oath سوگند دروغ
lie detector دروغ سنج
prevaricating دروغ گفتن
lie دروغ گفتن
lay to دروغ گفتن
fairy tales دروغ شگفتانگیز
fairy tale دروغ شاخدار
fairy tale دروغ شگفتانگیز
leasing دروغ گویی
to spin yarns دروغ ساختن
lies :دروغ گفتن
lied :دروغ گفتن
disinformation دروغ پراکنی
falsehoods سخن دروغ
acknowledging 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledges 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledge 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
whiff دروغ در چیزی گفتن
perjures شهادت دروغ دادن
perjuring سوگند دروغ خوردن
perjuring گواهی دروغ دادن
falsism سخن دروغ و بی مزه
perjuring قسم دروغ خوردن
false witness گواهی یاشهادت دروغ
perjuring شهادت دروغ دادن
fabulously بشکل افسانه یا دروغ
manswear سوگند دروغ خوردن
to swore falsely سوگند دروغ خوردن
perjures قسم دروغ خوردن
perjures گواهی دروغ دادن
lie detector دستگاه کشف دروغ
it sounds false دروغ بنظر میرسد
he tipped me the traveller دروغ بمن گفت
perjure سوگند دروغ خوردن
he lied to me بمن دروغ گفت
perjure گواهی دروغ دادن
perjure قسم دروغ خوردن
perjure شهادت دروغ دادن
perjures سوگند دروغ خوردن
he scorns to lie از دروغ گفتن عاردارد
forswearing سوگند دروغ خوردن
plumper دروغ صرف سقوط
forswear سوگند دروغ خوردن
A white lie . دروغ مصلحت آمیز
to lie like a gasmeter دروغ بزرگ گفتن
to persuade oneself به خود دروغ گفتن
white lie <idiom> دروغ مصلحت آمیز
to forswear oneself سوگند دروغ خوردن
white lie دروغ مصلحت آمیز
travellers tell fine tales جهاندیده بسیارگوید دروغ
bouncers دروغ بزرگ وفاحش
bouncer دروغ بزرگ وفاحش
forswears سوگند دروغ خوردن
to scruple lying از دروغ گفتن بیم داشتن
belying دروغ دراوردن خیانت کردن
mythomania جنون دروغ یا اغراق گویی
belies دروغ دراوردن خیانت کردن
belied دروغ دراوردن خیانت کردن
belie دروغ دراوردن خیانت کردن
trump up دروغ بافتن تهمت زدن
it seems to me he is lying بنظرم میرسد دروغ میگوید
one or other of you lies یکی از شما دو تن دروغ می گوید
forsworn سوگند دروغ یاد کرده
he lied to my face توی چشم من دروغ گفت
jactitation of marriage دعوی دروغ نسبت به زناشویی
She is a habitual liar. روی عادت دروغ می گوید
disbelieve اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieved اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieves اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieving اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
perjured نقص عهد کرده دروغ
plumper فربه کننده دروغ محض
perjury سوگند شکنی گواهی دروغ
pseud پیشوند بمعنی "کاذب " و " ساختگی " و "دروغ "
i would sooner die than lie مردن را به دروغ گفتن ترجیح میدهم
thumper ادم یا چیز گنده دروغ بزرگ
polygraph ماشین کپی سازی دروغ فاش کن
polygraphs ماشین کپی سازی دروغ فاش کن
Dont spin such yarns . Dont tell lies. دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
pseudo پیشوند بمعنی " کاذب " و "ساختگی " و " دروغ "
pseuds پیشوند بمعنی "کاذب " و " ساختگی " و "دروغ "
only death does not tell lies تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
now this man was lying باید دانست که این مرد دروغ میگفت
perjured سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
suborn به وسیله تطمیع به کار بد یاگواهی دروغ وادار کردن
it is u.for him to tell a lie دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
whom کسیکه
gospeller کسیکه
blessed is he who کسیکه
dragman کسیکه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com