Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
to heave a ship down
کشتی رابرای پاک کردن بیک سوکشیدن یایک برکردن
Other Matches
to cut short
قطع کردن میان برکردن
double leg and inside turnover
دوخم با عوض کردن دست شبیه سر و ته یکی مخالف یایک پا رو کار
to cut off a corner
میان برکردن
shortcut
میان برکردن
to set in a roar
از خنده روده برکردن
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
fauna
کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
simplex circuit
مدار سیمپلکس مخابراتی یایک خطه
to r.someone as a
کسی رابرای سمتی پیشنهادکردن
to i. anyone to a benefice
درامد کلیسایی رابرای کسی برقرارکردن
heuristic reason
دلیلی که بوسیله ان کسی چیزی رابرای خودثابت کندیاپیش خودبفهمد
finishing school
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
advowee
کسیکه حق دارد اشخاصی رابرای تصدی مقامات وقفی کلیسامعرفی کند
finishing schools
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
armed peace
حالتی که دولتهابدون درگیری نظامی خود رابرای جنگ احتمالی اماده می کنند
talent scouts
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
scarpbook
عملکردی که متن و تصاویر رابرای استفاده مکرر درمستندات ذخیره میکندمجموعه مرقع
talent scout
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
erastianism
سیستم فکری که وجود هرنوع منشاء الهی و اسمانی رابرای سلطنت و کلیسا نفی میکند
service peculiar
امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
multidrop line
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
photo offset
چاپ افستی که فیلم عکاسی رابرای چاپ بکار برد
bus network
سیستمی که در ان تمام ایستگاهها یا دستگاههای کامپیوتری توسط بکارگیری یک کانال مشترک توزیعی یایک گذارگاه با هم دیگر ارتباط برقرار می کنند شبکه گذری شبکه خطی
nosegay
دسته گل یایک دسته علف
sortie
پرواز یک هواپیما یایک پرواز
sorties
پرواز یک هواپیما یایک پرواز
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
launches
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
letter of marque
پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
commissioning the ship
فعال کردن کشتی
sail
با کشتی حمل کردن
sailed
با کشتی حمل کردن
sailings
با کشتی حمل کردن
to take ship
در کشتی سوار کردن
to take ship
با کشتی حمل کردن
imbark
در کشتی سوار کردن
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
time charter
کرایه کردن موقت کشتی
ship
با کشتی حمل کردن فرستادن
to outgo
حرکت کردن
[به مقصدی]
[کشتی]
to go for a sail
با کشتی بادی سفریاگردش کردن
commissioning the ship
وارد خدمت کردن کشتی
to lay one on a ship
کشتی را در بندر توقیف کردن
ships
با کشتی حمل کردن فرستادن
cargo documentation
بارنامههای کشتی بارنامه کردن
to sail
[for]
با کشتی بادی آغاز به سفر کردن
[به]
circumnavigate
دورتادورگیتی یا اقلیمی کشتی رانی کردن
stowage
حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
plundrage
غارت کردن کالا ازعرشه کشتی
so strike one's flag
کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
wrecks
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
to take off one
رفع توقیف از ورود و خروج کشتی کردن
ballast
سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
poop
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
poops
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
keel
حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
wrecking
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wreck
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
keels
حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
saluting
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salutes
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
saluted
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salute
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
jetsam
کالایی که برای سبک کردن کشتی به دریا می ریزند
jetsam
کالایی که برای سبک کردن کشتی بدریا می ریزند
stage
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stages
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
kentledge
چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
graving dock
اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
poop
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
poops
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
double leg pick up
زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
interchanges
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanged
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanging
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchange
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
transfer loader
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromics
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromy
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
langrage
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
staging base
پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
langridge
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
prows
کشتی عرشه کشتی
prow
کشتی عرشه کشتی
keelage
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
beach gear
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
hunter track
مسیر اکتشافی کشتی مین یاب یا مامور کشف و خنثی کردن مین
balancing
حفظ عمق کشتی متعادل کردن عمق زیردریایی
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
capsizing
واژگون کردن کشتی واژگون شدن
capsizes
واژگون کردن کشتی واژگون شدن
capsized
واژگون کردن کشتی واژگون شدن
capsize
واژگون کردن کشتی واژگون شدن
light ship
کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
dock receipt
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
innocent passage
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
skeg
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skag
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
board
کشتی
decked
پل کشتی
vessel
کشتی
boarded
کشتی
hulks
کشتی
ship haven
یک کش کشتی
puppis
کشتی دم
by water
با کشتی
foreship
سر کشتی
carina
کشتی
hulk
کشتی
carinae
کشتی
catch
کشتی کج
bottom
کشتی
bottoms
کشتی
on board a ship
در کشتی
ark
کشتی
decks
پل کشتی
collier
کشتی
argo
کشتی
aft
در پس کشتی
sail ho!
کشتی !کشتی !
on the sea
در کشتی
flat
پل کشتی
on the water
در کشتی
vessels
کشتی
flattest
پل کشتی
ships
کشتی
wrestling
کشتی
on shipboard
در کشتی
bilge
اب ته کشتی
deck
پل کشتی
ship
کشتی
afloat
در کشتی
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight
کشتی مس
chartering
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charter
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charters
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartered
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
shipwreck
کشتی شکستگی
kelson or keelson
سقف ته کشتی
lighter aboard ship
کشتی دوبه بر
lumber carrier
کشتی تیر بر
wrecking
کشتی شکستگی
lading
بار کشتی
derrick
دکل کشتی
lime juicer
کشتی انگلیسی
wreck
کشتی شکستگی
bulkhead
تیغه در کشتی
keel
تیر ته کشتی
tonnage
فرفیت کشتی
keel
حمال کشتی
keels
تیر ته کشتی
disembarks
از کشتی در اوردن
To launch a ship (boat).
کشتی به آب انداختن
wrestling
کشتی گیری
kedge
تغییرجهت کشتی
towing boat
کشتی یدک کش
keel shaped
شبیه ته کشتی
midships
در میان کشتی
matman
کشتی گیر
derricks
دکل کشتی
large ship
کشتی بزرگ
charters
اجاره کشتی
bosun
افسر کشتی
battleship
کشتی جنگی
battleships
کشتی جنگی
bosuns
افسر کشتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com