Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (32 milliseconds)
English
Persian
detect
کشف کردن نمایان ساختن
detected
کشف کردن نمایان ساختن
detecting
کشف کردن نمایان ساختن
detects
کشف کردن نمایان ساختن
Search result with all words
indicate
نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicated
نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicates
نمایان ساختن اشاره کردن بر
Other Matches
featuring
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
features
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featured
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
feature
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
salient
نمایان
sensible
نمایان
seeming
نمایان
visible
نمایان
ostensible
نمایان
feat
فتح نمایان
dominant
نمایان عمده
feats
فتح نمایان
rousing
نمایان رایج
standaway
نمایان بر بدن
detection
نمایان سازی
egregious
برجسته نمایان
he smells of oil
اثارمطالعه از او نمایان است
peered
نمایان شدن بنظررسیدن
libration of the moon
جنبش نمایان ماه
peering
نمایان شدن بنظررسیدن
sensibly
بطور نمایان یا محسوس
visible
نمایان قابل رویت
gest
کار نمایان هم صحبت
peer
نمایان شدن بنظررسیدن
geste
کار نمایان هم صحبت
gallery hit or stroke
ضربه یاضربت نمایان
actimeter
نمایان ساز
[جنبش بدن]
bubble horizon
افق نمایان از زیر ابر
NCR paper
نوشته هم روی کاغذ نمایان میشود
relictoin
پایین رفتن اب و نمایان شدن زیر اب
inartistically
بی انکه نشان هنراز ان نمایان باشد
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
parpen
سنگ تراشی مه از توی دیواری گذر کرده و ازدوسوی ان نمایان باشد
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineers
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineered
اداره کردن طرح کردن و ساختن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
work up
ترکیب کردن ساختن
gets
مجاب کردن ساختن
getting
مجاب کردن ساختن
get
مجاب کردن ساختن
retarding
کند ساختن معوق کردن
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
retard
کند ساختن معوق کردن
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
admired
متحیر کردن متعجب ساختن
serialize
نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilating
هم جنس کردن شبیه ساختن
inculcating
جایگیر ساختن تلقین کردن
frank
باطل کردن مصون ساختن
fructify
برومند کردن بارور ساختن
internalised
باطنی ساختن داخلی کردن
inculcates
جایگیر ساختن تلقین کردن
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
trump up
<idiom>
ساختن ،درمغز اختراع کردن
provides
میسر ساختن تامین کردن
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
pt down
هرز اب ساختن منکوب کردن
to hammer out
ساختن بکوشش درست کردن
preparing
مهیا ساختن مجهز کردن
franking
باطل کردن مصون ساختن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
fraternises
برادری کردن متفق ساختن
violate
بی حرمت ساختن مختل کردن
admires
متحیر کردن متعجب ساختن
fraternised
برادری کردن متفق ساختن
retards
کند ساختن معوق کردن
prepares
مهیا ساختن مجهز کردن
attracted
جذب کردن مجذوب ساختن
franker
باطل کردن مصون ساختن
surprize
متعجب ساختن غافلگیر کردن
assimilating
تلفیق کردن همانند ساختن
franks
باطل کردن مصون ساختن
spellbind
مجذوب کردن مفتون ساختن
to bear with a person
باکسی ساختن یاسازش کردن
assimilated
تلفیق کردن همانند ساختن
improvises
انا ساختن تعبیه کردن
assimilated
هم جنس کردن شبیه ساختن
internalized
باطنی ساختن داخلی کردن
improvising
انا ساختن تعبیه کردن
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
subduing
مقهور ساختن رام کردن
serializing
نوبتی کردن پیاپی ساختن
localize
محلی کردن موضعی ساختن
localises
محلی کردن موضعی ساختن
internalizes
باطنی ساختن داخلی کردن
internalizing
باطنی ساختن داخلی کردن
tumify
اماس کردن متورم ساختن
localising
محلی کردن موضعی ساختن
subdues
مقهور ساختن رام کردن
improvise
انا ساختن تعبیه کردن
violates
بی حرمت ساختن مختل کردن
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
inculcated
جایگیر ساختن تلقین کردن
violated
بی حرمت ساختن مختل کردن
inculcate
جایگیر ساختن تلقین کردن
discompose
مضطرب ساختن پریشان کردن
serialized
نوبتی کردن پیاپی ساختن
internalises
باطنی ساختن داخلی کردن
serializes
نوبتی کردن پیاپی ساختن
franked
باطل کردن مصون ساختن
assimilates
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilates
هم جنس کردن شبیه ساختن
surprise
متعجب ساختن غافلگیر کردن
internalising
باطنی ساختن داخلی کردن
internalize
باطنی ساختن داخلی کردن
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
illuminate
درخشان ساختن زرنما کردن
attract
جذب کردن مجذوب ساختن
assimilate
تلفیق کردن همانند ساختن
redargue
متهم ساختن تکذیب کردن
assimilate
هم جنس کردن شبیه ساختن
fraternizing
برادری کردن متفق ساختن
reproduce
چاپ کردن دوباره ساختن
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
destroy
ویران کردن نابود ساختن
entomb
دفن کردن مقبره ساختن
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
oblige
وادار کردن مرهون ساختن
fraternizes
برادری کردن متفق ساختن
entombing
دفن کردن مقبره ساختن
attracting
جذب کردن مجذوب ساختن
obliged
وادار کردن مرهون ساختن
serialises
نوبتی کردن پیاپی ساختن
agonise
معذب ساختن متاثر کردن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
attracts
جذب کردن مجذوب ساختن
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
destroys
ویران کردن نابود ساختن
reproducing
چاپ کردن دوباره ساختن
surprises
متعجب ساختن غافلگیر کردن
reproduces
چاپ کردن دوباره ساختن
illuminates
درخشان ساختن زرنما کردن
to cotton with each other
باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton together
باهم ساختن یارفاقت کردن
destroying
ویران کردن نابود ساختن
entombed
دفن کردن مقبره ساختن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
reproduced
چاپ کردن دوباره ساختن
serialised
نوبتی کردن پیاپی ساختن
fraternized
برادری کردن متفق ساختن
entombs
دفن کردن مقبره ساختن
tepefy
ولرم کردن ملول ساختن
incapacitate
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitated
ناتوان ساختن محجور کردن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
provide
میسر ساختن تامین کردن
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
emboss
مزین کردن پرجلوه ساختن
prey
دستخوش ساختن طعمه کردن
pleases
خشنود ساختن کیف کردن
lane
کوچه ساختن منشعب کردن
subdue
مقهور ساختن رام کردن
illuminating
درخشان ساختن زرنما کردن
fraternising
برادری کردن متفق ساختن
obliges
وادار کردن مرهون ساختن
fraternize
برادری کردن متفق ساختن
incapacitating
ناتوان ساختن محجور کردن
lanes
کوچه ساختن منشعب کردن
serialising
نوبتی کردن پیاپی ساختن
please
خشنود ساختن کیف کردن
freeze
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
cark
بار کردن غمگین ساختن یاشدن
engrave
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
enables
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
locating
مستقر ساختن مکان یابی کردن
engraves
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
mirrored
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrors
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
enabling
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
locates
مستقر ساختن مکان یابی کردن
locate
مستقر ساختن مکان یابی کردن
recesses
موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
enable
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
illume
منور کردن روشن فکر ساختن
mirror
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
freezes
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
located
مستقر ساختن مکان یابی کردن
enabled
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
engraved
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
recess
موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
by pass
بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
recriminate
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
visualizing
در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
traumatizing
باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatized
باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
visualising
در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
fulcrum
تکیه گاه ساختن پایه دار کردن
traumatize
باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatises
باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com