English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
English Persian
divine کشیش استنباط کردن
divined کشیش استنباط کردن
divines کشیش استنباط کردن
divining کشیش استنباط کردن
Other Matches
presbytery داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbyteries داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
priestly در خور کشیش یا کاهن مانند کشیش یا کاهن وابسته به کشیش یا کاهن
inferring استنباط کردن
deducing استنباط کردن
deduces استنباط کردن
deduce استنباط کردن
reads استنباط کردن
read استنباط کردن
deduced استنباط کردن
infers استنباط کردن
educe استنباط کردن
inferred استنباط کردن
inducted استنباط کردن
inducting استنباط کردن
infer استنباط کردن
inducts استنباط کردن
induct استنباط کردن
inferring استنباط کردن پی بردن به
inferred استنباط کردن پی بردن به
infers استنباط کردن پی بردن به
infer استنباط کردن پی بردن به
to i. from somebodies words از حرفهای کسی استنباط کردن
eliciting استخراج کردن استنباط کردن
construes تعبیر کردن استنباط کردن
construe تعبیر کردن استنباط کردن
elicits استخراج کردن استنباط کردن
elicit استخراج کردن استنباط کردن
construed تعبیر کردن استنباط کردن
elicited استخراج کردن استنباط کردن
deacon خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
deacons خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
eduction استنباط
sequitur استنباط
inferences استنباط
elicitation استنباط
inference استنباط
readings استنباط
presumptions استنباط
reading استنباط
presumption استنباط
corollary استنباط
corollaries استنباط
presumption of law استنباط قانونی
to be deduced استنباط شدن
inference program برنامه استنباط
inferable قابل استنباط
inferentially ازراه استنباط
inferible قابل استنباط
followed پیروی استنباط
follow پیروی استنباط
presumptions استنباط گستاخی
deducible استنباط شدنی
presumption استنباط گستاخی
follows پیروی استنباط
implications مفهوم استنباط
implication مفهوم استنباط
educt استخراج یا استنباط
nonsequitur عدم استنباط قضایا
presumption of fact استنباط از روی امارات
inferentally بطریق استنتاج یا استنباط
educible قابل استخراج یا استنباط
ruled based deduction استنباط بر مبنای مقررات
inferrable قابل استنباط برامدنی
ecclesiastic کشیش
druids کشیش
predicant کشیش
padre کشیش
provost کشیش
evengelist کشیش
provosts کشیش
padres کشیش
churchman کشیش
churchmen کشیش
ecclesiastics کشیش
abbe کشیش
herdsman کشیش
herdsmen کشیش
hieratic کشیش
clergymen کشیش
cleric کشیش
clergyman کشیش
clerics کشیش
priest کشیش
presbyterate کشیش
druid کشیش
priests کشیش
scilicet از این چنین استنباط میشود.....
acolytes دستیار کشیش
parson کشیش بخش
lamas کشیش بودایی
vicar کشیش بخش
officiant کشیش سرپرست
presbytery خانه کشیش
right reverend جناب کشیش
primate کشیش ارشد
priestlike کشیش وار
rector کشیش بخش
archpriest کشیش بزرگ
sacerdocy کشیش منشی
sacerdotalism کشیش مابی
lama کشیش بودایی
vicars کشیش بخش
parsons کشیش بخش
presbyterial وابسته به کشیش ها
Reverend جناب کشیش
priesthood مقام کشیش
clerkly وابسته به کشیش
acolyte دستیار کشیش
shaveling سرتراشیده کشیش
lay brother نیمچه کشیش
hedge priest کشیش روستا
high priest کشیش اعظم
holy joe کشیش دهکده
priesthood کشیش بودن
rectors کشیش بخش
priestcraft کشیش بازی
priestliness کشیش مابی
residentiary کشیش مقیم
presbyteries خانه کشیش
dedication قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedications قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
officiating priest کشیش پیش نماز
chancels جای مخصوص کشیش
cassock خرقه پوش کشیش
pardoner کشیش امرزنده گناه
parsonage قلمرو کشیش بخش
cassocks خرقه پوش کشیش
chancel جای مخصوص کشیش
rectory خانه کشیش بخش
parsonages قلمرو کشیش بخش
monseigneur مسیو کشیش کاتولیک
prsbytery محل جلوس کشیش
pontiffs کشیش بزرگ پاپ
papa پاپ کشیش ناحیه
curate معاون کشیش بخش
presbyter کشیش سرپرست کلیسا
kirkman عضوکلیسای اسکاتلندی کشیش
lamaistic وابسته به کشیش بودایی
pontiff کشیش بزرگ پاپ
rectories خانه کشیش بخش
curates معاون کشیش بخش
ministers وزیر مختار کشیش .
Imhotep کشیش [دربار مصر]
minister وزیر مختار کشیش .
rectrix بانوی کشیش بخش
papas پاپ کشیش ناحیه
deduction استنباط پی بردن ازکل به جزء یاازعلت به معلول
manse محل سکنی خانه کشیش
prelates اسقف اعظم کشیش ارشد
prelate اسقف اعظم کشیش ارشد
ministerial وابسته به وزیر یا کشیش اداری
curacy معاونت کشیش بخش یادهستان
he was ordained priest اورا بسمت کشیش گماشتند
manses محل سکنی خانه کشیش
curacies معاونت کشیش بخش یادهستان
sacerdotage کشیش مابی جماعت کشیشان
parishes بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
zucchetto شبکلاه یا عرقچین سفیدرنگ کشیش کاتولیک
tunicle لباس رویی کشیش در عشاء ربانی
officiant کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
parish بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
the sovereign پاپ اعظم کشیش بخش درکلیسای خاور
priestcraft دکانی که کشیش هاو ملاهادران بازی می کنند
shaman کشیش یاکاهن یاجادوگرمردم قدیم شمال اسیاواروپا
parish قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
parishes قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
implied assumpist تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
nonagium عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
parish clerk کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
objectivism روش فکری که مبتنی بر اصالت حقایقی است که به وسیله درک حسی استنباط میشود
lavabo ایین دست شستن کشیش هنگام پیش بردن عشاه ربانی
multipe expansion of credit استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
altar-rail [نرده ای در جلو محراب کلیسا کشیش برگزار کننده ی مراسم را از سایر عبادت کنندگان جدا می کند.]
derived information اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
presumable قابل استنباط قابل استفاده
pastorally چوپان وار کشیش وار
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com