Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
idle turn
کلاف مرده
Other Matches
skeins
کلاف نخ یا پشم هرچیزی شبیه کلاف پیچیدن
skein
کلاف نخ یا پشم هرچیزی شبیه کلاف پیچیدن
keb
میشی که بره مرده انداخته یابره اش مرده است
stillbirths
زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
stillbirth
زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
stillborn
زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
dog cheap
مفت مسلم بقیمت سگ مرده یاصاحب مرده
dead wool
پشم مرده
[که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
strap
کلاف
fetterlock
کلاف
mud sill
کلاف
setting
کلاف
hank
کلاف
cradling
کلاف
straps
کلاف
hanks
کلاف
skeins
کلاف
hasps
کلاف
ran
کلاف
skein
کلاف
settings
کلاف
hasp
کلاف
ran
حلقه کلاف .
hanks
کلاف کردن
spreader
پخش کن کلاف
cradles
کلاف سر ستون
cradle
کلاف سر ستون
hank
کلاف کردن
cradled
کلاف سر ستون
battery cradle
کلاف باتری
filature
کلاف کشی
frame of hachsaw
کلاف اره چکی
clew
بشکل کلاف یاگلوله نخ درامدن
free legged
بدون کلاف پا در مسابقه اسبدوانی
bundle
بقچه کلاف پشم یا پنبه
drafting
[کشش کلاف های پشم یا پنبه بوسیله دست یا ماشین که آن را بصورت نوارهای باریک و نهایتا نخ در آورد.]
abrash
دو رنگی شدن زمینه و حاشیه فرش به دلیل استفاده از کلاف های متفاوت پشم و یا رنگرزی نامناسب
hank
طول مشخصی از نخ
[بطور مثال یک هنک یا کلاف الیاف پنبه معادل با هشتصد و چهل یارد یا هفتصد و پنجاه و شش متر می باشد.]
clue
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
clues
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
one man
یک مرده
six feet under
<idiom>
مرده
one-man
یک مرده
at rest
مرده
lifeless
مرده
defunct
مرده
his heart sank
دل مرده شد
low-spirited
دل مرده
hearse
مرده کش
hearses
مرده کش
extinct
مرده
exanimate
مرده
low spirited
دل مرده
deceased
مرده
dead
مرده
vapid
مرده
in the dust
مرده
urban bundle
بقچه شهری
[این روش گرچه قدیمی است ولی هنوز هم به عنوان معیاری جهت وزن کردن کلاف های پشم بکار می رود.]
murrain
گوشت مرده
dead storage
حجم مرده
exanimate
دل مرده وبیروح
lyke wake
پاسبانی مرده در شب
inhumationist
مرده خاک کن
blate
روح مرده
necrolatry
مرده پرستی
ground swell
موج مرده
necromania
مرده پرستی
necrophagous
مرده خور
idle wire
سیم مرده
air slaked lime
اهک مرده
necrophagous
مرده خوار
dead load
بار مرده
dead as a d.
بکلی مرده
down with him
مرده باد
deadball
توپ مرده
out of play
توپ مرده
deadness
حالت مرده
death day
سال مرده
death feigning
مرده نمایی
death's head
جمجمه مرده
death watch
پاسبان مرده
dead volume
حجم مرده
dull finish
کالیبر مرده
dead ball
توپ مرده
dead band
نوار مرده
dead rise
فاصله مرده
dead space
فضای مرده
dead storage
گنجایش مرده
dead time
زمان مرده
dull finish
رخده مرده
playing dead
مرده نمایی
parted
درگذشته مرده
living corpse
مرده متحرک
widowers
مرد زن مرده
dead as a doornail
<idiom>
کاملا مرده
still born
مرده بدنیاامده
slaked lime
اهک مرده اهک مرده
time lag
زمان مرده
swells
موج مرده
swelled
موج مرده
stillbirth
مرده زاد
morgue
مرده خانه
morgues
مرده خانه
dead soils
خاکهای مرده
stillbirths
مرده زاد
swell
موج مرده
saprophage
مرده خوار
time lags
زمان مرده
defunct
مرده درگذشته
death mask
قیافه مرده
death masks
قیافه مرده
pah
مرده شور
non productive time
زمان مرده
necropsy
مرده نگری
widower
مرد زن مرده
necrophobia
مرده هراسی
necrophilia
مرده گرایی
reliquiae
مرده ریگ
cremations
مرده سوزانی
resurrectionist
مرده دزد
autopsy
تشریح مرده
resurrection man
مرده دزد
autopsies
تشریح مرده
cremation
مرده سوزانی
he seems to have died
ازقرارمعلوم مرده است
Speak well of the dead .
<proverb>
پشت سر مرده بد نگو.
sequestrum
قسمت بافت مرده
necromimesis
خود مرده انگاری
dead-house
مرده شوی خانه
still born
مرده زاییده شده
plague on it
مرده شورش ببرد
He is not dead by any chance , is he ?
نکند مرده باشد ؟
protoxlead
سنگ مرده مرتک
sloughy
شبیه پوست مرده
gralloch
احشای گوزن مرده
blast it
مرده شورش را ببرد
mortuary
مرده شوی خانه
cirerar yurn
فرف خاکستر مرده
cadaveric
دارای رنگ مرده
balefire
اتش مرده سوزانی
back lash eliminator
تعادل در مسیر مرده
time lag
فاصله زمانی مرده
aeropause
منطقه جوی مرده
time lags
فاصله زمانی مرده
autopsies
تشریح نسج مرده
autopsy
تشریح نسج مرده
death mask
ماسک صورت مرده
d. paleness
رنگ ارام مرده
mortuaries
مرده شوی خانه
inheritances
مرده ریگ وراثت
departed
مرده درگذشته مرحوم
funeral home
مرده شوی خانه
death masks
ماسک صورت مرده
eloge
ستایش شخص مرده
inheritance
مرده ریگ وراثت
sciomantic
غیبگو از روی سایه مرده
prosector
تشریح کننده بدن مرده
pall
تابوت محتوی مرده حائل
heritage
مرده ریگ سهم موروثی
palled
تابوت محتوی مرده حائل
palling
تابوت محتوی مرده حائل
cadaverous
دارای رنگ پریده و مرده
palls
تابوت محتوی مرده حائل
To be crazy about agirl .
کشته مرده دختری بودن
natimortality
امار مرده زاییده شدگان
deathy
مرگ نما مرده وار
funeral pyre
توده هیزم که مرده را روی ان میسوزانند
crematory
کورهای که لاشه مرده یااشغال را در ان می سوزانند
f. pile or pyre
توده هیزم که مرده راروی ان میسوزانند
it is not true that he is dead
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
sciomacy
غیب گویی از روی سایه مرده
urn
گلدان یا فرف محتوی خاکستر مرده
necrotic
دارای بافت مرده یااستخوان فاسد
wraiths
روح مرده کمی قبل یا پس از مرگ
wraith
روح مرده کمی قبل یا پس از مرگ
ossuary
محل امانت گذاری استخوان مرده
under hatches
زیر عرشه دوراز نظر مرده
urns
گلدان یا فرف محتوی خاکستر مرده
postmortem
مرده رامعاینه وکالبد شکافی کردن
ossuary
فرف مخصوص نگاهداری استخوانهای مرده
crematorium
کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
obsequial
وابسته به ایین تشیع جنازه باختم مرده
zombiism
اعتقاد به حلول و تجدید حیات جسمانی مرده
crematoriums
کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematoria
کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
incinerator
کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
incinerators
کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
lich gate
سرپوشیده گورستان کلیساکه مرده رادران می گذاشتندتاکشیش بیاید
corn
میخچه
[پزشکی]
[ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
clavus
میخچه
[پزشکی]
[ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
pyre
توده هیزم مخصوص اتش زدن جسد مرده
pyres
توده هیزم مخصوص اتش زدن جسد مرده
twicer
حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
But his body was eventually recovered.
اما ممکن بود او
[مرد]
فقط مرده بازیافته شود.
give someone an inch and they will take a mile
<idiom>
اگربه مرده روبدی میگه کفن پولک دوزی میخواهم
transmigration
حلول روح مرده در بدن موجود زنده دیگری تبعید
hatchment
صفحهای که نشانهای خانوادگی وسلاح شخص تازه مرده راروی ان نمود
gavelkind
تقسیم مال کسی که بی وصیت مرده بطور برابر میان پسرانش
funeral home
محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
infarct
ناحیهای که در اثر وقفه گردش خون دررگ بافتهای ان مرده باشد دچارانفارکتوس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com