Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
black cap |
کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند |
|
|
Other Matches |
|
run duration |
خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود |
auto da fe |
اجرای حکم اعدام ومجازات شخص مرتد |
dynamically |
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود |
dynamic |
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود |
execution |
خطای تشخیص داده شده هنگام اجرای یک برنامه |
dynamically |
سیستمی که منابع آن در هنگام اجرای برنامه اختصاص داده می شوند و نه پیش از آن |
dynamic |
سیستمی که منابع آن در هنگام اجرای برنامه اختصاص داده می شوند و نه پیش از آن |
gremial |
پارچهای که اسقف هنگام اجرای برخی ایین هاروی دامن میاندازد |
leader's rule |
روش تعیین مسافت امن هنگام اجرای تیر بالای سربوسیله تیربار |
batches |
فایل ذخیره شده روی دیسک که شامل دستورات سیستم است . در هنگام اجرای فایل دستهای |
batch |
فایل ذخیره شده روی دیسک که شامل دستورات سیستم است . در هنگام اجرای فایل دستهای |
capital punishment |
کیفر اعدام مجازات اعدام |
velour |
نمد کلاهی |
lantern-light |
نورگیر کلاهی |
lantern light |
نورگیر کلاهی |
velours |
نمد کلاهی |
bearskin |
کلاهی از پوست خرس |
bearskins |
کلاهی از پوست خرس |
velour |
مخمل کلاهی پارچه مخملی |
velours |
مخمل کلاهی پارچه مخملی |
chaining |
اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان |
real time |
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی |
panama hat |
کلاهی است ازبرگهای بوریایکجورنخل درامریکای جنوبی میبافند |
panama hats |
کلاهی است ازبرگهای بوریایکجورنخل درامریکای جنوبی میبافند |
Sound Recorder |
امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد |
pipelines |
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه |
pipeline |
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه |
weather board |
تخته سرازیری که دم دراطاق می گذارند |
lardoon |
تکه چربی که لای گوشت گذارند |
lardon |
تکه چربی که لای گوشت گذارند |
feasibility study |
مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار |
application of fire |
اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش |
beanie |
یکنوع عرقچین کوچک که محصلین برسر می گذارند |
contiguous |
خانههای گرافیکی یا حروفی که بر همدیگر اثر می گذارند |
an impossible hat |
کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد |
possession money |
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود |
true bill |
اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند |
petasus |
یکجورکلاه کوتاه ولبه پهن که یونانیان برسرمی گذارند |
grape shot |
گلولههای بهم چسبیده چون خوشه انگورکه یکباردرتوپ گذارند |
biretta |
یکجور کلاه چهارگوش که کشیشان کلیسای کاتولیک روم بر سر می گذارند |
jardiniere |
جعبهای که گل دران سبز کرده و برای ارایش اطاق می گذارند |
piezoelectric |
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند |
respirators |
اسبابی که به دهان و بینی می گذارند تا از استنشاق موادزیان اور جلوگیری کند |
respirator |
اسبابی که به دهان و بینی می گذارند تا از استنشاق موادزیان اور جلوگیری کند |
yule log |
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند |
sachet |
بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند |
inverted commas |
نام این دو نشان که در سوی عبارات نقل قول شده می گذارند |
sachets |
بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند |
bookend |
تخته یاچیز دیگری که درانتهای ردیف کتب برای نگاهداری انهامی گذارند |
bookends |
تخته یاچیز دیگری که درانتهای ردیف کتب برای نگاهداری انهامی گذارند |
execution |
اعدام |
gallows |
اعدام |
hanging |
اعدام |
time resolution |
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات |
gas |
اعدام با گاز |
the penalty of death |
کیفر اعدام |
executed |
اعدام کردن |
gases |
اعدام با گاز |
gassed |
اعدام با گاز |
to die on the scaffold |
اعدام شدن |
death squads |
جوخهی اعدام |
death squad |
جوخهی اعدام |
to death penalty |
اعدام مجازات |
under pain of death |
با کیفر اعدام |
under sentence of death |
محکوم به اعدام |
execute |
اعدام کردن |
gallows |
مستحق اعدام |
gasses |
اعدام با گاز |
executioners |
مامور اعدام |
death warrants |
حکم اعدام |
death sentence |
حکم اعدام |
death sentences |
حکم اعدام |
administer |
اعدام کردن |
overhang |
اعدام کردن |
hangman |
مامور اعدام |
hangmen |
مامور اعدام |
overhangs |
اعدام کردن |
executioner |
مامور اعدام |
executed [judicially killed] <adj.> <past-p.> |
اعدام شده |
death warrant |
حکم اعدام |
capital punishment |
اعدام مجازات |
convicted to death |
محکوم به اعدام |
executes |
اعدام کردن |
executing |
اعدام کردن |
extinction |
اعدام انهدام |
capital punishment |
مجازات اعدام |
death penalty |
مجازات اعدام |
death penalty |
کیفر اعدام |
dunnage |
کاه وپوشال ومواد سبکی که لای فروف ومال التجاره می گذارند تا از اسیب مصون بماند |
clear one's ears |
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب |
gas chambers |
محفظه اعدام با گاز |
electric chair |
اعدام بوسیله برق |
gas chamber |
محفظه اعدام با گاز |
guillotined |
با گیوتین اعدام کردن |
capital offence or crime |
گناه مستوجب اعدام |
carrying out [of a death sentence] |
اجرا [حکم اعدام] |
guillotine |
با گیوتین اعدام کردن |
electric chair |
صندلی اعدام الکتریکی |
guillotining |
با گیوتین اعدام کردن |
hanging |
محزون مستحق اعدام |
guillotines |
با گیوتین اعدام کردن |
gallows bird |
ادم مستحق اعدام |
to execute somebody |
اعدام کردن [حقوق] |
contrasts |
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند |
contrasted |
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند |
contrasting |
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند |
contrast |
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند |
administered |
انجام دادن اعدام کردن |
administering |
انجام دادن اعدام کردن |
administers |
انجام دادن اعدام کردن |
capital |
گناه مستوجب اعدام سرمایه |
hang man |
مامور اعدام به وسیله دار |
clipboards |
قسمتی از حافظه کامپیوتر که به منظور ذخیره دادهای که از یک فایل یا برنامه دیگرمنتقل میشود کنار می گذارند تخته رسم |
clipboard |
قسمتی از حافظه کامپیوتر که به منظور ذخیره دادهای که از یک فایل یا برنامه دیگرمنتقل میشود کنار می گذارند تخته رسم |
execution |
بدار زدن اعدام اجرا کردن |
black flag |
پرچمی که نشانی اعدام زندانی است |
to execute somebody for something |
کسی را بخاطر چیزی اعدام کردن |
performance standard |
معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار |
young saints Šold devils |
جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند |
name part |
بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند |
orphrey |
سجاف زردوزی که بجامه روحانیون می گذارند زردوزی |
to be broken on the wheel |
روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی] |
post attack |
بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله |
flag |
جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص |
flags |
جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص |
termed |
هنگام |
term |
هنگام |
during |
هنگام |
gamut |
هنگام |
oestrum |
هنگام |
night tide |
هنگام شب |
night season |
شب هنگام |
nightfall |
شب هنگام |
terming |
هنگام |
at dark |
هنگام شب |
at night |
شب هنگام |
moment |
هنگام |
night season |
هنگام شب |
seasons |
هنگام |
moments |
هنگام |
seasoned |
هنگام |
season |
هنگام |
nighttide |
شب هنگام |
at the same moment |
در آن هنگام |
timed |
هنگام |
at nightfall |
شب هنگام |
time |
هنگام |
night-time |
هنگام شب |
times |
هنگام |
night time |
هنگام شب |
gallows |
چوبه دار مجازات اعدام با دار |
translate time |
هنگام ترجمه |
on occasion |
هنگام لزوم |
on seeing him |
هنگام دیدن او |
playtime |
هنگام بازی |
on arrival |
هنگام ورود |
in- |
درفرف هنگام |
hexachord |
هنگام شش بردهای |
in |
درفرف هنگام |
binding time |
هنگام انقیاد |
updates |
به هنگام دراوردن |
update |
به هنگام دراوردن |
updated |
به هنگام دراوردن |
meal time |
هنگام غذاخوری |
at one's leisure |
هنگام فراغت |
when entering |
هنگام ورود |
wintertime |
هنگام زمستان |
spring time |
هنگام بهار |
teatime |
هنگام چای |
compile time |
هنگام همگردانی |
here's to you |
هنگام نوشیدن |
hard times |
هنگام تنگدستی |
dusk |
هنگام غروب |
summertime |
هنگام تابستان |
execution time |
هنگام اجرا |
to die in harness |
هنگام کار |
daytime |
هنگام روز |
daytide |
هنگام روز |
inprocess |
هنگام کار |
in case of emergency |
هنگام اضطرار |
at noon |
هنگام فهر |
at mess |
هنگام خوردن |
Sound Blaster |
و پس اجرای آن |
runs |
اجرای |
run |
اجرای |
when it came to a push |
چون هنگام کوشش |
it puckered up in sewing |
هنگام دوختن جمع شد |
damage in transit |
خسارت در هنگام ترانزیت |
d. wish |
خواهش هنگام مردن |
dewfall |
هنگام ریزش شبنم |
landing weight |
وزن با هنگام تخلیه |
chevy |
فریاد هنگام شکار |
parthian glance |
نگاه هنگام جدایی |
to brush over |
هنگام عبورپوز زدن |
therewith |
دران هنگام بدانوسیله |
in the case of traffic jam [congestion] |
هنگام راهبندان سنگین |
nights |
شب هنگام برنامه شبانه |
night |
شب هنگام برنامه شبانه |
red handed |
هنگام ارتکاب جنایت |
hard-bitten |
سخت هنگام جنگ |