English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 95 (6 milliseconds)
English Persian
childproof کودک ایمن
Other Matches
secures ایمن
safest ایمن
safer ایمن
safe ایمن
safes ایمن
secure ایمن
immunization ایمن سازی
immunotherapy ایمن درمانی
secured که در برابر نوشتن یا حذف تصادفی یا دستیابی بی اجازه ایمن است
auditing بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
audited بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
audit بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
audits بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
infants کودک
kinchin کودک
babies کودک
baby کودک
infant کودک
tike کودک
tyke کودک
toddler کودک نو پا
child کودک
chits کودک
bantling کودک
it ان کودک
chit کودک
toddlers کودک نو پا
suckling کودک شیرخواره
child psychology روانشناسی کودک
child study کودک پژوهی
day care center مهد کودک
child development رشد کودک
feral child کودک وحشی
child centered کودک محور
child psychiatry روانپزشکی کودک
infantilism کودک ماندگی
schoolchild کودک دبستانی
carrycot صندلی کودک
rejected child کودک مطرود
puerilism کودک خویی
puerilism کودک منشی
schoolchildren کودک دبستانی
pedology کودک شناسی
pediatrics پزشکی کودک
kindergarten باغ کودک
babyish کودک مانند
suckle کودک شیرخوار
nursery مهد کودک
child law حقوق کودک
infanticide کودک کشی
carrycots صندلی کودک
suckled کودک شیرخوار
kidding کودک بچه
suckles کودک شیرخوار
kidded کودک بچه
kid کودک بچه
kindergartens باغ کودک
nurseries مهد کودک
pedimeter رشد سنج کودک
wolf child کودک گرگ پرورده
problem child کودک مشکل افرین
eros صورت کودک بالدار
suckling کودک شیر خوار
backward child کودک عقب مانده
child abuse بهره کشی از کودک
pedometer رشد سنج کودک
child guidance clinic درمانگاه راهنمایی کودک
enelicomorphism بزرگسال انگاری کودک
child rearing practices شیوههای پرورش کودک
babes کودک شخص ساده و معصوم
pedagogy فن اموزش وپرورش کودک للگی
weanling کودک تازه از شیر گرفته
toddle کودک تازه براه افتاده
babe کودک شخص ساده و معصوم
toddlers کودک تازه براه افتاده
toddler کودک تازه براه افتاده
toddling کودک تازه براه افتاده
toddles کودک تازه براه افتاده
toddled کودک تازه براه افتاده
dewy-eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
childlike ساده وبی الایش کودک مانند
nurser شیشه درجه دار برای شیردادن کودک
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
teething ring حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
cupids خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Cupid خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
secure transaction technology سیستم ساخت ماکروسافت برای ایجار اتصال ایمن بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان پرداخت قیمت کالاها روی اینترنت میدهد
security کپی از دیسک یا نوار یا فایل که در محل ایمن قرار دارد در صورتی که کپی موجود خراب شود یا گم شود
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
trotting یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com